Get Mystery Box with random crypto!

خر و عزّب(جوان مجرد) شد گذار عزبي از در باغ ديد در باغ يكي ما | اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza

خر و عزّب(جوان مجرد)

شد گذار عزبي از در باغ
ديد در باغ يكي ماده الاغ

باغبان غايب وشهوت غالب
ماده خربسته به ميل طالب

سر درون كرد وبه هر سو نگريست
تا بداند به يقين،خر،خر كيست

اندكي از چپ واز راست دويد
باغ را از سرخر،خالي ديد

ور كسي نيز به باغ اندر بود
هوش خربنده(بنده خر) به پيش خر بود

آري آن گمشده را سمع و بصر
بود اندر گرو گاییدن خر

آدمي پيش هوس كور و كر است
هركه دنبال هوس رفت خر است

او چه داند كه چه بد يا خوب است
بيند آن را كه بر او مطلوب است

الغرض بند ز شلوار گرفت
ماده خر را به دم كار گرفت

بود غافل كه فلك پرده در است
پرده ها در پس اين پرده در است

ندهد شربت شيرين به كسي
كه در آن يافت نگردد مگسي

نوش بي نيش ميسّر نشود
نيست صافي كه مكدّر نشود

ناگهان صاحب خر،پيدا شد
مشت بيچاره ي خرگا ،وا شد

بانگ برداشت بر او،كاي جا پيچ
چه كني با خرمن؟ گفتا هيچ!

گفت:المنّة لله ديدم
معني هيچ كنون فهميدم

نگذارد فلك مينايي
كه خري هم به فراغت گایي

شعر زیبای #خر_و_عزب
@irajmirrza