ما و تجربهآموزی از آن مرد بزرگ هدی توحیدی @iranfardamag | ایران فردا
ما و تجربهآموزی از آن مرد بزرگ
هدی توحیدی @iranfardamag
کودتای 28 مرداد 1332 قصه پرغصهای است که هنوز هم آه حسرت را از نهان ملیگرایان و دموکراسیخواهان کشور برمیآورد. بررسی چرایی وقوع آن کودتا اغلب به موضوع اشتباهات نیروهای سیاسی دخیل در نهضت ملی و به ویژه شخص مصدق گره خورده است. رویدادهای کلیدیای در جریان ملی نهضت ملی وجود دارد که همیشه مورد مداقه قرار میگیرد و سهم گروهها و افراد بررسی میشود. از جمله این رویدادها ماجرای انحلال مجلس هفدهم است که بسیاری، حتی برخی از آنها که به مصدق عشق میورزند، تصمیم به برگزاری رفراندوم برای مجلس هفدهم را نادرست میدانند و در وقوع کودتا مؤثر.
اینجا قصد ندارم به سیاق تحلیلگران به بررسی آن واقعه و بر اشتباه یا درست بودن آن تصمیم بپردازم بلکه میخواهم نگاهی به دلایل آن تصمیم بیندازم.
مصدق خود در کتاب «خاطرات و تأملات» در توضیح چرایی اخذ آن تصمیم، ضمن برشمردن تلاش مخالفانش برای به سقوط کشاندن دولت چنین عنوان کرده است: «سقوط دولت به هر یک از این دو طریق سبب میشد که نهضت ملی ایران به خودی خود خاموش شود و هدف ملت ایران به دست دولتی که حتماً رهبر نهضت ملی نبود از بین برود و دیگر هیچوقت کسی دم از آزادی و استقلال نزند و ملت ایران برای همیشه زیر بار استعمار بماند. این بود که تصمیم گرفتم کاسه از آش گرمتر نشوم و سرنوشت مملکت را به دست مردم بسپارم. اگر با بقای دولت موافقند رأی به انحلال مجلس بدهند تا دولت بماند و کار خود را تمام کند و الا دولت از کار برکنار شود و دولت دیگری روی کار بیاید که هر طور صلاح مملکت باشد بدان عمل نماید.»
از این عبارات به خوبی پیداست که مسئله برای مصدق نزاعی جدی و سرحدی برای بقای جریانی است که او رهبریاش را بر عهده داشته است. در واقع، او خود را رهبر یک نهضت میدیده که باید برای پیروزی آرمانهای آن تا سرحد ممکن مقاومت کند. در این مقاومت هم از ابزارهای بسیاری به ویژه بهره گرفتن از حضور و رأی مردم استفاده میکرده است. مردمی که مصدق را رهبر خود برای آرمانهای چندگانه میدانستند.
این بهره گرفتن از نیروی مردم چیزی بود که از نظر هیچ کس پنهان نبود. در یک سو، جمال امامی از رهبران مخالفان مصدق در مجلس درباره شیوه سیاستورزی مصدق گفته است: «دولتمداری، به سیاست خیابانی نزول کرده است» و در سوی دیگر، خود مصدق است که میگوید: «هرجا که مردم هستند، مجلس همانجاست.»
اوج این بهره گرفتن از مردم برای به پیش بردن اهداف نهضت ملی نیز قیام سی تیر است که حضور خیابانی مردم، مصدق را بر مسند نخست وزیری حفظ میکند و درخواستهایش را محقق.
در ماجرای انحلال مجلس هفدهم هم او بحرانش را با این مجلس با رجوع آرای همگانی حل کرد. او اولین رفراندوم را در ایران برگزار کرد. انحلال مجلس هفدهم را به همهپرسی گذاشت و رأیی قاطع به دست آورد.
مصدق در واقع، راهی جز بهره گرفتن از نیروی مردم نداشت. او با الیگارشیای طرف بود که در ساخت اجتماعی-اقتصادی کشور دست بالا را داشت و همین دست بالا به آنها این امکان را میداد که قدرت سیاسی را قبضه کنند.
برای فهم بهتر این موضوع باید نگاهی به صحنه اجتماعی-سیاسی آن روزگار انداخت. رضا شاه در شهریور سال 1320 سقوط کرد و سلطنت به محمدرضا شاه جوان رسید. در دهۀ بیست محمدرضا شاه هنوز پایههای سلطنتش را تقویت نکرده بود و در نتیجه، صحنه سیاست برای اثرگذاری نیروهای سیاسی گرم بود. نظام مشروطه در آن سالها روزگار اوج خود را میگذراند. احزاب میتوانستند رقابت کنند و نماینده به مجلس بفرستند. نمایندگان نیز در کشاکشی با دربار و شاه، ارتش و سفارتخانههای قدرتهای جهانی نخست وزیر را انتخاب میکردند. نخست وزیران نیز باز در کشاکش با همان هستههای قدرت سیاستهای خود را پیش میبردند. در همین صورتبندی بسیار مجملی که گفته شد، میتوان قدرت الیگارشی را دید، درباری که قدرت بسیار داشت. الیگارشی زمیندار و محافظهکاران پوشیده در عباهای مختلف بر روند انتخابات تأثیر جدیِ غیردموکراتیکی داشتند. تقلب در انتخابات و پیروزی محافظهکاران در انتخابات یکی از نزاعهای مهم آن دوران بود و اساساً جبهه ملی در روند اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفت. در واقع، مصدق با محافظهکارانی طرف بود که مردمی که به نمایندگی از آنها انتخاب میشدند، رعیتشان بودند. رعیتی که جان و مالشان در دست پرقدرت آن محافظهکاران بود.
در نتیجه، میشود به زبان افلاطونی گفت که صحنه سیاست در آن روزگار صحنه رقابت بین نظم الیگارشیک و نظم دموکراتیک بود. مصدق نیز در این صحنه نزاع، به دنبال عبور از نظم الیگارشیک با ابزار به صحنه کشاندن توده بود....