Get Mystery Box with random crypto!

سایه و قلمرو انزوا درنگی بر بیدرکجای شعر اجتماعی ایران شاه | ایران فردا

سایه و قلمرو انزوا
درنگی بر بیدرکجای شعر اجتماعی ایران

شاهرخ تندروصالح

@iranfardamag

برای نسل من که در تاوۀ تلف و تماشا و نکبت دروغ و ریاورزی و کلک ، نان در خون جگر زد و در عبوس عبث ، در بیراهه‌ها و بن‌بست های قساوت و قضاوت هی بر زمین خورد و برخاست  وباز بر زمین خورد و برخاست، دمغ ، پیوستن به صفوف مشایعت ، از هر نوعش ، اگر نه از سر اجبار و احتیاط و مدارا با کنجکاوی ، عرض ادب به خاتون سوگ است در معبرِخاکبوسی آن مقام که روز واقعه،بی تراز و ترازو ،ما را در تاوۀ  خود کرده و ناکرده ، درخویش می تاباند : به داور ؛ رفیقِ اعلای سرمستان .

در یاد سایه و دیوار خانه ای که کاجی و رگبرگهایی از ارغوان ابتهاج سر بر شانۀ دیوارهاش نهاده اند،به شاعری می اندیشم که پس از 93 زمستان، در کسالت ِ تابستان، نجوای مرگ را هجی کرد و رفت .

سایه برادر ما بود. برادر همه ما؛ زخمی تر از سکوت و دل آزرده تر از بهاری که جنبلِ   و خدعه، به یغمای حیات و حیا، خانه به خانه، نفرت و نفرین کاشت و شرار ریا افشاند و آهِ غباراندوه وطن را بلعید  و  فانوس تحسر بر معابر نهاد تا بنگریم به بی خویشی و بی حسی و بی رمقی . این بود قصه نسل من : در گردافشانی ابلیس ، بلع ناگزیر بغض حیرت . شعر و شاعر  را به این مقام اهریمنی چه کار ؟ که الهه شعر ، روی گردانده از این جحیم این هاویه این کناره گذر تلبیس .

سایه کمانه ای از آفتاب این دیار بود با هفت رنگ رنگین کمان آسمان سردش و  جامی که خطی بر آن نبود از رندی . ساده بود . به سادگی اندوه و گذر ایامی که بی برگشت است . بی برگشت. بی برگشت .

تلنگر رفیق جانم دکتر مسعود میری ، که شراب چهل ساله رفاقتش ، بی دُردِ آشوب است و در سوگ سایه ، سیلی هوشیاری است به شعر نه شور

پیوستن به صفوف تماشا بر بام دور.
این نوشته به یاد سایه و برای خورشیدی که بر همه مان خواهد تابید قلمی شد و بماند که چها بر ما رفته از رنج ها و روزها و یادها و بماند .

توفندگى شعر سياسى- اجتماعى، ماهيتى متفاوت با شعر ناب دارد. به طورى كه هر چقدر شعر سياسى- اجتماعى در قلمرو مطالبات عمومى سير مى كند، شعر ناب ، پرسشگری و جست و جو  را به مخاطبان خود مى آموزد. قلمرو شعر اجتماعی در ادبيات ما گستره اى به وسعت «رفتن» اما همه جا تا نرسيدن   دارد. از مشخصه اصلى اين گونه شعرى،  شخصى بودن آن است، هر چند كه موضوع و درونمايه‌اش عموميت داشته باشد. اين پررنگ ترين شاخص را مى توان در مسير طولانى ستيز شعر با ساختار قدرت به خوبى ديد.

با اين همه نمى توان سابقه چنين شعرى را از شاعر امروز تا رودكى عقب كشاند؛ كه سنت بازگشت به گذشته براى بازشناخت آن مسئله‌اى را حل نمى كند. زيرا آنچه همواره از اين شعر مدنظر بوده، گويايى‌اش در مناسبات گفتمانى شاعر و جامعه است و اين گويايى به خاطر آميختگى شعر با جلوه هاى شعار و عموماً پيچش تو در توى استعاره ها و تعابير انتزاعى گمشده اى بى نام و نشان مانده است. عبور از گمشدگى رابطه انسان با شعر و به تعبيرى، آدمى با شبکه مویرگی حیات عاطفى خود خاصه در رويارويى با مصائب و مشكلات روزمره ، نخست در قالب طنزهاى سياه و پس از آن در حجم قابل توجهى از شعرهاى عامه پسند تجربه شد. ادبيات شعرى ايران كه بيش از چهار قرن در تودرتویی های استعاره  و خاصه سرايى ها مانده بود و بازگشتى بى رمق  در مسیر سبک هندی را نيز به تجربه نشسته بود، با ظهور نيما و پيروانش ،زاويه اى براى گفت وگو از انسان  زنده و معمولی را  برگزيد؛ زاويۀ درنگ و پرسش از خود  : من كيستم؟ كيستى و چيستى «من» اجتماعى همراه با پررنگ شدن «فرديت» در شعر فارسى دستاورد تلاش هايى بود كه در اين دوره باليد و شعر فارسى، در مقطع تاريخى دگر شدن ساختار قدرت سياسى- اجتماعى ايران با  رویکرد انتقادی، وارد عرصه گفتمان با جامعه شد....

متن کامل :

https://bit.ly/3QWaSgB


#سایه
#ایران_فردا
#هوشنگ_ابتهاج
#شاهرخ_تندروصالح


https://t.me/iranfardamag