2022-04-03 16:39:08
فروید در دوران دانشجویی که به
تحقیق درباره پی شناسی میپرداخت با دکتر ژوزف بروئر که پزشکی صاحبنظر و عالیقدر بود آشنا شد .
در کلیه معالجات دکتر بروئر
فروید همراه بود و با وی همکاری داشت و شاهد و ناظر چگونگی
عملیات بود.
روزی دکتر بروئر یک زن بیمار هیستریک را از طریق
هیپنوتیزم معالجه کرد .
در حال معالجه زن بیمار گفت وقتی هیپنوتیزم می شوم خاطرات گذشته خود را به یاد و زبان میآورم
احساس آرامش بی دردی و بهبودی عجیب می کنم.
این عبارت دریچه ای بود که به سوی روانکاوی .یعنی شنیدن درد دل بیمار که بیمار با گفتن درد دل خود احساس بهبودی می کند.
دکتر بروئر و فروید
متوجه نکته جالب و تازه شدند که همین نکته موجب پیدایش پسیکانالیز یا روانکاوی شد و آن را که عبارتند ازاین بودکه به یاد آوردن و گفتن خاطرات پر هیجان زندگی گذشته یا به عبارت دیگر فاش کردن اسرار نگفتنی بار نگرانی بیمار را سبک می سازد.
بنابراین ارزش درمانی دارد و سرانجام به این نتیجه رسیدند که هر خاطرهای همراه با مقداری انرژی عاطفی است.
اگر این خاطرات ناخوشایند و تلخ
را حفظ کنیم آنها در دوران خود مخفی نگه داریم مقداری انرژی مزاحم در مغزما انباشته و جمع میشود و ما را دچار درد و بیماریهای
روانی میکند ولی اگر همه اسرار ناراحت کننده و درونی خود را که
خوشایند و دلپذیر نیستند بیاد وبزبان بیاوریم و انرژی متراکم
مغز ما آزاد ناخوشی روحی و روانی رفع میشود.
به عقیده نگارنده کابوک آنچه بیمار را از پس از بیان درد دل آسوده و سبک می کندتنها بیان راز نیست بلکه صحبت کردن و حرف زدن ایجاد تمرکز می کند و ایجاد تمرکز عبارتند از هیپنوز ضعیف است .
کسی که با هیجان صحبت میکند
حتی اگر صحبتش مربوط به اسرار
درونش نباشد باز هم پس از چند دقیقه صحبت احساس آرامش می کند زیرا هر شخص در حال
صحبت کردن فکرش متمرکز است و تمرکز فکر عبارتند از هیپنوز
ضعیف است.
داد زدن فریاد کشیدن لگد زدن همه عواملی هست که ایجاد تمرکز میکند و این تمرکز به مدت چند دقیقه در اعصاب و ماهیچه ایجاد ریلکس میکند و به علت از بین بردن بازتاب های شرطی منجر به تخلیه انرژی می گردد.
870 views13:39