Get Mystery Box with random crypto!

〇 شبحی به سرم دست کشید انگار همان‌طور که داشتم قدم می‌زدم لب | جهان شعر و ترجمه


شبحی به سرم دست کشید انگار
همان‌طور که داشتم قدم می‌زدم لبِ ساحل
و شک نداشتم که تنهای‌ام
یکی کنارم بود انگار
مثلِ همین حالا که دارم قدم می‌زنم لبِ ساحل
یکی که عاشقانه دل‌ام می‌خواست دستی بکشد به سرم
اما دقیق که می‌شوم
وَ نگاه که می‌کنم به کورسوی نور
می‌بینم که یک‌سره ناپیداست او
و پدیدارند آن‌ها که من از دیدن‌شان بیزارم
وٌ بیزارند آن‌ها هم از دیدن من!

■شاعر: #والت_ویتمن [ Walt Whitman | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ ]

■برگردان: #مهرداد_فلاح

#جهان_شعر_و_ترجمه
| @jahan_tarjome