Get Mystery Box with random crypto!

نقد درونماندگار رضا مجد قسمت دوم در حالی که تو در فرایند | کژ نگریستن

نقد درونماندگار
رضا مجد
قسمت دوم


در حالی که تو در فرایند نقدِ پدیده ی کارتون خوابی، چگونگی ممکن شدنش را توضیح می دهید، اما اون تو را به کدام سمت دارد می برد؟ میگوید:«هستی این پدیده که هستی کارتون خوابی نیست اینها یک مشت کارتون خواب هستند که باید فرهنگ سازی بشوند، آگاهی‌بخشی بشوند، و امثالهم».
این فرآیند هستی چیز را ناممکن می‌کند و چیز را خورد میکند، ریز میکند،ریز میکند، به ریزترین سطح اش، ریزترین سطحی که ما در زندگی اجتماعی داریم چیه؟ افراد، حالا زمانی که شما دارید از اعتیاد سخن می گویید با پدیده‌ای به نام اعتیاد طرف نیستید با جمع معتادان طرف هستید و باید راهکار بدهید، مثل احداث کمپ مثلاً، بعد آمارها می‌گویند:(۴ درصد معتادان در این کمپ ها می توانند ترک کنند)، آن هم به خاطر کمپ نیست، ترکشان به خاطر سازمان ان ای (NA) یا همان انجمن های ۱۲ قدمی است که در اون دوره ی بیست روزه یا یک ماهه افرادی از انجمن هر روز در جلسات کمپ ها شرکت و حمایت و بدینگونه آشنل می کنند.حالا کارکرد کمپ چیست؟ هیچ، ولی تداوم پیدا می کند. بعد به تو میگویند: تو چه کار به نقطه ی استقرار کمپ داری؟ تو چیکار به این داری که چه نسبتی بین کمپ و اقتصاد وجود دارد؟ تو چیکار به این داری که امروز اگر بخواهیم جایزه بهترین کارآفرین نمونه کشور را به یک صنف بدهیم قطعاً باید به معتادان بدهیم. حول بدن معتادان کلی شغل ایجاد شده، بدنِ معتاد تبدیل شده به ساختاری که انبوهی شغل حولش ایجاد شده و پدیده ای داریم به نام کمپ، که کارویژه اش چی هست؟ روشن نیست، گردش مالی آش چی هست؟ روشن نیست، اما وقتی شما به عنوان منتقد وارد معادله می شوید، اونها چه به تو میگویند؟ تو کاری به این سطوح نباید داشته باشی؟ تو باید راهکاری برای معتادان بدهی؟ در حالی که پرسش و کار و عمل ویژه منتقد نشان دادن نسبتی است که مثلاً اعتیاد با این چرخه ها دارد برقرار می کند.پس ماجرای درون ماندگاری را نباید در نقد دست کم گرفت، درون ماندگاری به ما می‌گوید که چیز همواره نسبتی هستی‌شناسانه با سایر چیزها دارد و وظیفه منتقد فاش کردن این نسبت‌ها است. و این فاش کردن نسبت ها تبدیل می شود به فرایند استراتژیکی که خود نقد راهکارش را همواره در درون خودش دارد، به این معنا نقد که در بنیان خودش عملی ویرانگر است یک پوزیتیویته هم دارد چون دارد به تو نشون میدهد که آنچه داری نقدش می کنی چگونه ممکن شده است، طی چه فرایندی پدید آمده، و در خدمت چه اشکالی از قدرت قرار گرفته، به این معنا نقد همیشه راهکار را پیشاپیش در دل خود دارد اما پرسش ریاکارانه ی «راهکار شما چیست؟»،«نمیشود که فقط نقد کرد؟»،«هر کسی نقد کرد باید راهکاری هم داشته باشد»، عملاً شناخت پدیده را تبدیل به یک امر مقدماتی و بی ارزش می کند که قرار است به واسطه این شناخت حالا ما باید وارد فرایند جدیدی به نام راهکار دادن بشویم. راهکار دادن فرآیند جدیدی نیست، راهکار دادن بخش جدایی‌ناپذیر از فرایند شناخت پدیده است. پس نقد نمی تواند هستی‌شناسانه نباشد، نقد نمی‌تواند بر نیستی استوار بشود، نقد نمی تواند درون ماندگار نباشد، و نقد نمی تواند ویرانگر نباشد، و نقد همواره با شناخت پدیده درگیر است، و فاش سازی روابطی که پدیده با دیگر چیزها برقرار می سازد و از این حیث همواره نقد یک کردار است یک راهکار است ولو اینکه صادرکننده ی سخن، یک، دو، سه، چهار، راهکارهاشو لزوماً نوشته باشد. چون خود بیانِ شناخت پدیده، کردار مواجهه با پدیده، و روابطی که پدیده با سایر پدیده ها دارد در بر می گیرد. پس زمانی که از نقد سخن میگوییم عمیقاً باید بر این سنت سوار بشویم.
... ادامه دارد

منبع؛ برداشت های آزاد و شخصی از درسگفتارهای دکتر حیدری

@Kajhnegaristan