Get Mystery Box with random crypto!

خردسرای فردوسی

لوگوی کانال تلگرام kheradsarayeferdowsi — خردسرای فردوسی خ
لوگوی کانال تلگرام kheradsarayeferdowsi — خردسرای فردوسی
آدرس کانال: @kheradsarayeferdowsi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.92K
توضیحات از کانال

هنر باید و گوهر نامدار
خرد یار و فرهنگش آموزگار
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
«به فرهنگ باشد روان تندرست»
این کانال، آینه‌ای است برای پژواک جلوه‌های دانش و فرهنگ ایران زمین.
شماره تلگرام: 09376876252 (جهت ارتباط در تلگرام)
شماره مؤسسه: 35019274-051

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-26 09:17:28 کسی چیزی دیگر نخواست. خودش، یکی از کتاب‌های قدیمی‌اش را که با خود آورده بود، باز کرد و شعری عاشقانه خواند. وقتی می‌خواند، پیدا بود که خودش هم خوش‌خوشانش می‌شود.

از آن‌جا که به‌قول استاندال در رمان «سرخ و سیاه»، «خداوند، آدم را آفرید و آدمی، توجیه را»، هریک از ما، پیش خود وجهی برای چند و چون انتخاب اخوان، تراشید. من با خود گفتم: «شاید در زمانه‌ای که حکومت دینی با سخت‌گیری‌های ایدئولوژیکی‌اش، مانع بروز یکی از طبیعی‌ترین کشش‌های انسانی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، هنری، ادبی و فرهنگی می‌شود، او می‌خواست با خواندن تغزلیّاتش، به زبان کنایه به ما بگوید: «رسالت شاعر، در هر دوره‌ای، این است که زبان حال ِ واقعیت‌های جامعه باشد؛ واقعیّت‌هایی که به غفلت یا به عمد، مغفول می‌ماند؛ همان چیزی که احمد شاملو هم به تندی گفته بود:

«دهانت را می‌بویند،
مبادا كه گفته باشی «دوستت می‌دارم»

دلت را می‌بويند...

روزگار غريبی‌ست، نازنين!
و عشق را
كنار تيرک ِ راه‌بند
تازيانه می‌زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان بايد كرد...

در اين بن‌بست كج و پيچ ِ سرما
آتش را
به سوخت‌بار سرود و شعر
فروزان می‌دارند.

به انديشيدن خطر مكن...

روزگار غريبی‌ست، نازنين!
آن كه بر در می‌كوبد شباهنگام
به كشتن ِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان بايد كرد...

روزگار غريبی‌ست، نازنين!
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌كنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان بايد كرد...

روزگار غريبی‌ست، نازنین!...
خدا را در پستوی خانه نهان بايد كرد...».

اخوان، به پیری نشسته بود و از ما می‌خواست حد و ادب جوانی را در زمانه‌ای که حدناشناسی می‌کنند و بر جوانی‌ها، چوب حراج می‌زنند، نیک‌تر پاس بداریم.

دو ساعتی از بزم حضور، گذشت و ما گذر وقت را در نیافته بودیم. اخوان، در پایان، با خواندن ِ شعر ِ «تو را ای کهن بوم و بر، دوست دارم»، از ما می‌خواست تا از زبان، ادب و هنر این مرز و بوم، نگهبانی کنیم و پا به راه تمام کسانی بگذاریم که از زبان پارسی، به‌عنوان آخرین دژی که بیگانگان، هنوز نتوانسته‌اند آن را فروبریزند و جغرافیای پُر فرّ و فرهنگ ایرانی را فتح کنند، غیورانه دفاع کنیم.

این، نخستین و آخرین دیدار من با مهدی اخوان ثالث بود؛ کسی که خود را «سوم برادران سوشیانت»، خوانده بود.
او با این نام نمادین، به روشنی گفت: هریک از ما، موعودی است تا مشعل حقیقت را روشن نگه دارد و هیچ موعودی در ظهور خویش، به انتظار آمدن فردا، نمی‌نشیند.

#اخوان، چهارم شهریور سال بعد (۱۳۶۹)، برای همیشه، خاموش شد؛ در حالی که برگ‌برگ آثارش، از آتش‌گاه امیدی که او با نام ِ هنری ِ م. امید، برپای داشته بود، روشن بود و می‌افروخت.

اخوان، به رهایی ایران و ایرانیان، امید داشت و آرزویش این بود که ایرانیان، بتوانند از هزاران قید و بندی که بر دست و پای فکر و اندیشه‌شان، زده شده است، رها شوند. او در غزلی اجتماعی، به کسانی که گفته بودند: «امّید و چه نومید!» پاسخ داد:

گویند که: امّید و چه نومید! ندانند،
من، مرثیه‌خوان ِ وطن ِ مرده‌‌ی خویشم.

او عمری بر پیکر هزاران آرزوی ناکام، مرثیه‌خوانی کرد و در عین حال امیدوارانه، نهال‌های امید تازه‌ای را در خاک خاطر ایرانیان، کاشت تا روزی به بار بنشیند.

#دیداربامهدی اخوان ثالث #زمستان #تورا ای کهن بوم و بردوست دارم.


@kheradsarayeferdowsi
725 views06:17
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 09:17:28 به مناسبت سی و دومین سال‌یاد فقدان اخوان ثالث

بر سفرۀ حضور ِ م. امید.


(خاطرات ایام دانشجویی)

نوشتۀ: #محمد_ریحانی

در میانه‌ی تعطیلی دانشگاه و بازگشایی آن، یا باید به خدمت نظام وظیفه می‌رفتم یا تحصیل در دوره‌ی تربیت معلّم را برمی‌گزیدم. ناگزیر، به تربیت معلم رفتم. سال ۱۳۶۴ در دانشگاه فردوسی، پذیرفته شدم و با یک‌سال مرخصی که آموزش و پروش، به‌خاطر کمبود معلم، از دانشگاه، تقاضا کرده بود، مهر ۱۳۶۵ به دانشگاه راه یافتم.
همان سال ِ نخست دریافتم که استادان گروه چه حال و هوایی دارند و بر چه سبک و سیاقی، مرکب ِ معلّمی خود را می‌رانند. نشستن بر صندلی بعضی از کلاس‌ها، گویی مصداقی از سخن حافظ بود که گفته بود:

بنشین بر لب ِ جوی و گذر ِ عمر ببین
کاین اشارت، ز جِهان ِ گذران، ما را بس

سه چهار استاد هم بودند که خود را مدیون عمر رفته‌ی ما نمی‌کردند. از میان آن‌ها، یکی دو نفرشان، به‌قول دوست تازه درگذشته‌ام، استاد رضا افضلی، به ابری می‌مانستند که تمام باران‌شان را بر خاک ِ خیال و خاطر ما، فرو می‌ریختند و چون کلاس را به ما وامی‌گذاشتند، باد توفیق، آن‌ها را که سبک‌بار شده بودند، به اتاق خود می‌برد.

دو رشته‌ی روشن، عقل و احساس ِ مرا به دکتر محمّد جعفر یاحقی که شور و حال بیش‌تری داشت، پیوند می‌داد: شیوه‌ی روش‌مند در تدریس و انس و هم‌نشینی ایشان با دانش‌جویان.

یکی از روزهای خردادماه ۱۳۶۸، دکتر یاحقی، به اشاره‌ای، مرا فراخواند. شاگردانه به نزدش رفتم و ایستادم. گفت: امشب، اخوان، میهمان ماست؛ دوستانی را که مناسب مجلس می‌دانید، با خود بیاورید. نشانی منزل‌شان را نیز داد. پیدا بود که دوست داشت ما را با اخوان، از نزدیک آشنا کند و از این راه، شوق آشنایی علمی با یکی از قلّه‌های شعر معاصر را در نهان جان‌مان، جای دهد.

چندنفر از دوستان انجمن ادبی را به شب‌نشینی سبزی که دکتر یاحقی، ما را به آن، خوانده بود، فراخواندم و خود، همراه با خانم محبی و مهندس براتیان که دوست گرمابه و گلستانم بود، راهی خانه‌ی دکتر شدم.
ما به عادتی که سر به سال‌های پیش از انقلاب و تربیت چریکی آن روزگاران می‌زد، درست سر ِ وقت، حاضر شدیم و من به نمایندگی، انگشت بر دکمه‌ی زنگ در حیاط گذاشتم. در گشوده شد و ما وارد شدیم. ما از نخستین میهمانان بودیم. دکتر یاحقی، خوش‌آمد گفت و ما عرض ادب کردیم. اخوان، هنوز از راه نرسیده بود. به راهنمایی دکتر، ما بر فرش نشستیم و چشم به راه اخوان و میهمانان دیگر ماندیم.
آن سال‌ها، مبل، رنگ و بوی زندگی اشرافی می‌داد و مثل این سال‌ها که به بیش‌تر خانه‌ها راه پیدا کرده است، راه نیافته بود.

#اخوان، از راه رسید و ما همگی به احترامش برپای خاستیم. به نشانه‌ی احوال‌پرسی، برای هرکدام از ما سر و دستی تکان داد و بر زمین زانو زد و نشست. دکتر، همراه با همسرشان خانم خدیجه بوذرجمهری که بعدها در رشته‌ی جغرافیا، به درجه‌ی دکتری، نائل شدند، از پیش، میوه‌ها و آجیل‌ها را بر ظرف‌ها، چیده و ریخته بودند. اخوان، روبه‌روی دو ظرف بزرگ میوه و آجیل نشسته بود.
#دکتر_یاحقی، هم‌چنان ایستاده، بار دیگر به مهدی اخوان ثالث و میهمانان که بیش‌ترشان، هم‌شاگردی‌های‌مان بودند، خوش‌آمد گفت و از استاد، بابت قبول زحمت و آمدن به جمع دانش‌جویان، تشکّر کرد.

اخوان، تکیده شده بود و موهای سر و سبیلش، نمایشی از پیری، درماندگی و تکیدگی او را به نمایش می‌گذاشت. دکتر یاحقی، خطاب به دانش‌جویان گفت:
هرکس شعری دارد بخواند تا استاد، اگر لازم بود نکته‌ای مناسب حال بفرماید. چند نفری، شعرهای تغزّلی و نو خود را خواندند و اخوان هم‌چنان که آجیل می‌خورد، سری به تأیید، تکان می‌داد.
سیاه‌مشق‌های آن روزهای من، به نثر بود و اگر یادداشت‌هایی را هم در قالب قطعه‌هایی ادبی، می‌نوشتم، آن‌جا، مجال خواندن‌شان نبود؛ آن‌جا، میدان عرض اندام شعر بود و دوستانی که حال و هوای شعر داشتند.

#شعرخوانی‌ها که به پایان آمد، دوستان از اخوان خواستند تا از شعرهای خودشان بخوانند و دوستان را میهمان حال و «آن» صدای‌شان کنند. ما نیز با این‌که آن‌ها را بارها خوانده بودیم، خوش‌حال می‌شدیم که از زبان خودش بشنویم.
اخوان گفت: «چه بخوانم؟ کدام را بخوانم؟»
دیدم دوستانم، خاموش ماندند، من گفتم: استاد! شعر «زمستان» را بخوانید که در سال‌های پیش از انقلاب، به آن، پناه می‌بردیم، گرم می‌شدیم و در آینه‌ی آن، واقعیت‌های پیدا و ناپیدا و تلخ و شیرین را می‌دیدیم.
اخوان، چشم در چشم من دوخت و به لهجه‌ی مشهدی‌اش که سکونت چندین‌ساله در تهران هم نتوانسته بود آن را از تک و تا بیندازد، گفت: «دیگر از خواندن زمستان، خسته شده‌ام! هرجا که می‌روم، همین زمستان را می‌خواهند. چیزی دیگر بخواهید.»
591 viewsedited  06:17
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 08:29:06
کوته گفتار فرهنگی- ادبی
به مناسبت چهارم شهریور، درگذشت مهدی اخوان‌ثالث(م.امید)، مدفون در باغ آرامگاه فردوسی (۱۳۶۹ ش)

#دکتر_محمدجعفر_یاحقی (مدیر مؤسسهٔ خردسرای فردوسی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی)

#مهدی_اخوان_ثالث
#آرامگاه_فردوسی


@kheradsarayeferdowsi
1.1K views05:29
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 22:25:15 دریچهٔ اول، حکم روزَن را دارد نسبت به هرات که البته خیلی بحث جالبی ست.
از زاویه دیگر مقایسه تطبیقی سلطان محمود غزنوی و امیر تیمور گورکانی، دو شخصیت، در دوران های مختلف و مقایسه بین این‌ها، مشابهت‌ها، تفاوت‌ها، برای اهل تاریخ، و تاریخ تطبیقی‌مان یکی از مباحث اصلی در تاریخ است
که خوشبختانه جناب دکتر آرزو در کتاب خویش آوردند، منتهی در دریچه اول هرات را فقط از یک روزنه کوچک، منتهی هرچه به جلوتر می‌رویم آن دریچه دومِّش در حکم همان آغ شه" است که عرض کردم و دریچهِ سوم در حد دریچه است، دریچه چهارم " درب" است و دریچه پنجم مولانا عبدالرحمن جامی شبیه " دروازه" است، چون دقیقا هرات است و "سَبک هندی" که بنیادش در هرات است.
دریچه اول، دوشخصیت متفاوت، آن‌ها چه کردند، چه نوع برخوردی کردند، و البته بنظر می‌رسد جناب دکتر آرزو دلبستگی شان به تیموریان یک مقداری بیشتر است و طبیعی هم هست، چون در دوره تیموریان، مخصوصا شاهرخ است که هرات یکی از بزرگ‌ترین و با شکوه ترین حداقل شهرهای مشرق قلمروی دنیای اسلام تلقی می‌شود، ولی آنانی که اهل غزنه هستند ممکن است یک مقدار نگاه شان با این قضیه متفاوت تر باشد.
مغول واقعا صاعقه بود و چقدر مشکلات به بار آورد، منتهی می‌دانید بعدِ این صاعقه ازبین رفت، چون دوران کُشت و کُشتار دوران کوتاهی‌ست، هرکس می‌خواهد حکومت کند چاره ای جز سازندگی ندارد، حتی مغول‌ها.
مغول با همه ویرانگری وقتی می‌خواهد حکومت کند باید " سازندگی" داشته باشد، چون برمردم فقیر و رنجور، حکومت، افتخاری نیست، مردم باید چیزی داشته باشند که به حکومت بِدهند، بنابراین چاره‌ای جز سازندگی ندارند، البته رصدخانه مراغه، شَنب غازان و رَبع رشیدی را ساختند، واقعا شیوه های آموزشی آن با شیوه‌های امروزین دانشگاه‌های اروپایی برابری می‌کند.
منتهی جناب دکتر آرزو در مقایسه‌شان برتری را به تیموریان دادند، حق هم دارند، چون تیموریان ، مخصوصا #شاهرخ و همسرش #گوهرشاد_آغا که یک دریچه به آن اختصاص یافته، شخصیت‌های فرهنگی بودند.
ما سلطان و شاه فرهنگی معمولا کم داریم، ولی اینان کارهایی کردند، نه تنها خودشان، که زمینه را برای ظهور و بروز شیخ احرارها، امیر علیشیر نوایی‌ها، مولانا جامی‌ها باز کردند.
و یک انتقاد، با اجازه :
در دریچه دوم صفحه ۴۷ فرمودید، عطارنیشابوری، خواجه نصیرالدین طوسی، خاندان جوینی، اوحدی کرمانی، در ردیف شخصیت‌های افغانستان بوده‌اند، البته اگر به تاریخ مشترک که مدنظر بوده فرق نمی‌کند، حتی مولانا، حافظ هم افغانستانی‌ست......!!
مدنیت باشکوه تیموریان هرات، برفضای پر از تعصب و تنگ نظری صفویان هیچ جای پویایی نگذاشت.
هراتی که باشکوه‌ترین شهرهای ایران بود، بعد از تیموریان از فروغ و شکوهش کاسته می‌شود، ولی یک نکته هست که گفته شده آن شکوه تمام شده ...! نه، تمام نشده، اگر تمام می‌شد، امثال دکتر آریانفر و جناب آرزو را نداشتیم، مدنیّت هرات تمام نشده، باشکوه هم هست، نمونه‌اش حضرت‌عالی، جناب دکتر آرزو که افتخار همه ماهستید.
دریچه سوم؛ به نقش بانوان کمتر اشاره می‌شود، اینجا، شخصیت گوهرشاد وقتی می‌گوییم، مسجد گوهرشاد، درحالی‌که مسجد گوهرشاد یک نمونه کوچکی است. شخصیت‌های فرهنگی که ظهور می‌کنند، نتیجه رفتارهای این‌هاست و این یک نوآوری زیبا و جالبی ست که البته یک بُعدی هم نیست که فقط از گوهرشادخاتون تعریف کنند
یک شخصیت فرهیخته و بانوی فرهنگی، ضمن اینکه از این شخصیت و جایگاه شان تعریف می کنند، امّا، جایِ جای هم مورد نقد قرار می‌گیرد.

این خانم با همهٔ خدمات فرهنگی‌اش، اشتباه تیمور را در بحث جانشینی تکرار می‌کند و شاید یکی از دلایل سقوط زودهنگام تیموریان، همین کار #گوهرشاد_آغا باشد، آقای دکتر آرزو به خوبی به این قضیه پرداخته‌اند و من واقعا لذت بُردم.
مخصوصا دو دریچه دیگر در حوزه شعر و ادبیات و عرفان است که اینها باخود هرات ارتباط مستقیمی دارد.
وقتی شنیدم که آقای دکتر می‌خواهند بروند خیلی غُصَّه خوردم، ماهم مثل شما در سختی‌ها زندگی می‌کنیم، برایتان آرزوی تندرستی می‌کنیم.

گزارش و بازنویسی:
#کامران_واحدی


@kheradsarayeferdowsi
538 viewsedited  19:25
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 22:01:30 #گزارش
سی و سومین نشست معرفی و نقدِ کتاب:
بخش اول

"دریچه‌ای چند به قلمرو تیموریان هرات"
نویسنده: دکتر عبدالغفور آرزو - استاد دانشگاه کابل افغانستان
این نشست نیز براساس هماهنگی و دعوت قبلی، با حضور مدیر محترم مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی، آقای دکتر #محمد_جعفر_یاحقی اساتید و جمع کثیری از علاقمندان به حوزه ادب و فرهنگ و کتاب در تاریخ ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱ تشکیل گردید.

درابتدا مدیر نشست، آقای #دکتر_مهراد ضمن خوشامدگویی، به بیان هدف، عنوان و موضوع برنامه پرداخت‌
سپس نوجوان #کیانا_رهنورد از گروه فرهنگی - هنری واسپوهران ایران، به خوانش ابیاتی از مثنوی حماسه ساتی برزن تالیف دکتر عبدالغفور آرزو پرداخت که بسیار مورد توجه همگان قرار گرفت.
سخنران بعدی دکتر #متولی_حقیقی استاد تاریخ بود که به بررسی و نقد ابعاد کار و اندیشه دکتر آرزو پرداخت.
وی دکتر آرزو را استاد فرهیخته و شخصیتی مهربان دانستند وبه تشکر از مجموعه خردسرای فردوسی و جناب دکتر یاحقی پرداختند و بیان داشتند :
"در طی سال گذشته با راه اندازی "انجمن پایندان" برای بنده و امثال بنده افتخار آشنایی اهل قلم و اندیشه و فرهیختگانی از کشور عزیز #افغانستان را فراهم ساختند تا از دریای معرفت و مهربانی این بزرگواران بهره مند شویم
یکی از این بزرگوارانی که امروز درخدمت شان هستیم که قرار است در مورد شخصیت و کتابهایشان صحبت کنیم جناب آقای دکتر عبدالغفور آرزوهستند.
البته باید یک عذرخواهی هم بکنم که میزبانان خوبی نبودیم برای این بزرگواران، ولی با این همه از نگاه های مهربان ونگاه های مظلوم شان دراین مدت خیلی چیزها یاد گرفتیم.
صحبت من در دوبخش است، یک قسمت در مورد آقای دکتر آرزو و یک قسمت در مورد کتاب. امیدوارم خیلی وقت بزرگواران را نگیرم،
جناب آقای دکتر آرزو در طی سال گذشته چهار جلد از آثار شان را سخاوتمندانه به بنده هدیه فرمودند؛ باغچه بی غرض، بحران آب و دیپلماسی خاموش ، درون کاوی جامعه شناسی دوره ابدالیان و بالاخره کتاب امروزکه
" دریچه ای چندبه قلمرو تیموریان هرات"
من همه آثار دکترآرزو را نخوانده ام ، مخصوصا دو کتاب تاریخی ایشان را خواندم .
و همین طور مجموعه سخنرانی های دکتر آرزو .
در کلید واژه های ایشان خراسان و عشق به خراسان موج می زند ، و دیگر بیدل و بیدل شناسی.
اسم بیدل را نمی شناختم ، الان در ردیف شعرای بزرگ مثل حافظ و سعدی در ذهنم جای گرفته و دیگر "عرفان وحدت وجودی" که جزو اندیشه های دکتر آرزوست ، البته کمی ضدیت با صفویه در نوشته های ایشان می بینم، بنده هم باصفویه یک مقداری ضدیت دارم.
خیلی از ما ایرانی ها زمانی که به تاریخ مشترک می.رسیم، می‌گوییم احمدشاه دُرّانی بنیانگذار جدایی افغانستان از ایران بوده، ولی واقعیتش خود من هم در اینجا می‌گویم که صفویان هم بنیانگذار سنگ جدایی ایران از افغانستان بودند، به دلایلی فرصت بیان آن اینجا نیست.

من در ابعاد دیپلماسی آب و مسائل سیاسی تخصصی ندارم و به ابعاد تاریخی صحبت اشاره و قضاوت می‌کنم.
از نکات بارز در کتاب تاریخی دکتر آرزو و فاصله گرفتن از برخی مورخان ایرانی و افغانستان است در دوره رضاشاهی و محمد رضاشاهی و نادرشاهی و ظاهر شاهی... همان کاری که شاعران نوپرداز افغانستان کردند، همین شعری که از غفران بدخشانی خواندند، شاعرانی مثل #نجیب_بارور، #جبران_کاوه و چند نفر دیگر، این‌ها آمدند و راه همدلی را در پیش گرفتند و همدلی و همزبانی را خوش‌تر می‌دانند تا روند جدایی دوملت را که در جاهایی علیه هم دیگر جبهه بگیریم.

متاسفانه یک میراثی تا روز امروز هم برای ما وجود دارد، یه وقت هایی در ابعاد نوشتاری علیه هم جبهه می‌گیریم.
ولی خیلی کسان مثل #محمد_کاظم_کاظمی و دیگران و شعرا، همدلی را در پیش گرفتند و
اهل تاریخ هم باید همین گونه باشند و همین روند همدلی را دنبال کنند به جای آن روندی که به اختلافات می پردازد.
می.خواهم نگاهی دوباره به این کتاب داشته باشیم از باب معرفی و هم نقد
لذا نکاتی را خدمت شما بزرگواران ذکر می‌کنم:

بحث دریچه؛ بنده روستایی هستم در یکی از روستاهای اسفراین، ما اصطلاحاتی داریم، واژه هامان متفاوت است با آنچه در ادبیات گفته می‌شود.
مثلا گفته می‌شود "دروازه"، وقتی می‌گویند منظور دروازه شهر است، ولی ما در روستا به آن حَیاط که دَرِ بزرگ دارد و شَتر با بارَش رَد می‌شود می‌گوییم، یعنی " در خیلی بزرگ".
بَعد داریم، "دَر" یا همان "دَرب"، این دَرب مال اتاق است که دوتا لَت دارد.
باز داریم، "دَرچَه" همین، "دریچه"، این دَرِ بزرگ یک لَت است ، کوچک تر است،
بعد می‌رسیم به "پنجره " که به آن می‌گوییم
" آغ شَه".
باز کوچک‌ترین جا را ، که فقط حالت نور دیده می‌شود، می‌گوییم، "روزَن"، و جالب هست که من این پنج تا دریچه را که نگاه می‌کردم، در ارتباط با هرات عرض می‌کردم، دیدم.

ادامه دارد
@kheradsarayeferdowsi
494 viewsedited  19:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-20 10:12:13
جناب آقای مهندس چوپانکاره
مشاور ارجمند هیأت مدیرهٔ خردسرای فردوسی

خبر درگذشت فرزند ارجمندتان مایهٔ اندوه فراوان شد. بدین‎وسیله مراتب تسلیت خویش و خردسرای فردوسی را تقدیم می‎داریم.

مدیرعامل و اعضای هیأت مدیره خردسرای فردوسی

@kheradsarayeferdowsi
883 views07:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 10:57:28
خوانش غزلی از دکتر عبدالغفور آرزو توسط سروش سمیعی از گروه فرهنگی، هنری واسپوهران ایران

در  سی و سومین نشست نقد و بررسی کتاب:

#دریچه_ای_چند_به_قلمرو_تیموریان_هرات

#دکتر_عبدالغفور_آرزو
و تجلیل از شخصیت علمی ایشان

دکتر آرزو نویسنده، شاعر، پژوهشگر و سیاستمدار اهل افغانستان و عضو انجمن پایندان است که تاکنون بیش از ۶۰  کتاب از وی در حوزه های مختلف ادبیات، تاریخ و سیاست منتشر شده است.

t.me/payandaan

مشهد، خردسرای فردوسی ، ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱

t.me/kheradsarayeferdowsi
841 viewsedited  07:57
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 10:56:57
خوانش ابیاتی از مثنوی حماسه ساتی برزن تالیف دکتر عبدالغفور آرزو توسط کیانا رهنورد از گروه فرهنگی، هنری واسپوهران ایران

در  سی و سومین نشست نقد و بررسی کتاب:

#دریچه_ای_چند_به_قلمرو_تیموریان_هرات

#دکتر_عبدالغفور_آرزو
و تجلیل از شخصیت علمی ایشان

دکتر آرزو نویسنده، شاعر، پژوهشگر و سیاستمدار اهل افغانستان و عضو انجمن پایندان است که تاکنون بیش از ۶۰  کتاب از وی در حوزه های مختلف ادبیات، تاریخ و سیاست منتشر شده است.

t.me/payandaan

مشهد، خردسرای فردوسی ، ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱

t.me/kheradsarayeferdowsi
743 viewsedited  07:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 10:56:01
خوانش ابیاتی از غفران بدخشانی توسط  یکتا حسین زاده از گروه فرهنگی، هنری واسپوهران ایران

در  سی و سومین نشست نقد و بررسی کتاب:

#دریچه_ای_چند_به_قلمرو_تیموریان_هرات

#دکتر_عبدالغفور_آرزو
و تجلیل از شخصیت علمی ایشان

دکتر آرزو نویسنده، شاعر، پژوهشگر و سیاستمدار اهل افغانستان و عضو انجمن پایندان است که تاکنون بیش از ۶۰  کتاب از وی در حوزه های مختلف ادبیات، تاریخ و سیاست منتشر شده است.

t.me/payandaan

مشهد، خردسرای فردوسی ، ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱

t.me/kheradsarayeferdowsi
679 viewsedited  07:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 10:54:44
سخنرانی آقای دکتر عبدالغفور آرزو

در  سی و سومین نشست نقد و بررسی کتاب:

#دریچه_ای_چند_به_قلمرو_تیموریان_هرات

#دکتر_عبدالغفور_آرزو
و تجلیل از شخصیت علمی ایشان

دکتر آرزو نویسنده، شاعر، پژوهشگر و سیاستمدار اهل افغانستان و عضو انجمن پایندان است که تاکنون بیش از ۶۰  کتاب از وی در حوزه های مختلف ادبیات، تاریخ و سیاست منتشر شده است.

t.me/payandaan

مشهد، خردسرای فردوسی ، ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱

t.me/kheradsarayeferdowsi
635 views07:54
باز کردن / نظر دهید