Get Mystery Box with random crypto!

همراهان کودزر فراهان

لوگوی کانال تلگرام kodzarfarahan2 — همراهان کودزر فراهان ه
لوگوی کانال تلگرام kodzarfarahan2 — همراهان کودزر فراهان
آدرس کانال: @kodzarfarahan2
دسته بندی ها: مسافرت کردن
زبان: فارسی
مشترکین: 30
توضیحات از کانال

👈به کانال همراهان کودزرفراهان خوش آمدید.
👈هدف از ایجاد کانال😊 محبت و همدلی😊
👈اطلاع از رویدادها، وقایع، اخبار، عکس‌ها، فیلم‌ها
✍️لطفا ما را یاری فرمایید.
ارتباط با ادمین: @koodzaradmin
اینستاگرام:
www.instagram.com/kodzar_farahan

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 57

2021-05-15 16:56:29
از طرف حاج جواد بندعلی
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
23 views13:56
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 16:55:14
به من گوش کنید ببینید چی چیزهایی که بهتون می خواهم بدم.

سیدمحمد کودزری
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
23 views13:55
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 16:54:18 حکایتی زیبا

گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیده‌ام اما معنای این بیت را نفهمیده‌ام که درغزلی گفته است :

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا ناله‌های زار داشته؟!

شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد.

بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.

نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن117، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند.

لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند :

صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت.
یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت
درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی
تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت
بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت
بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
روز عاشورا حسین بن علی در کربلا
اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین یا قتیل العبرات

ارسالی از سرباز ولایت آقای محمدعلی آقا محمدی
23 views13:54
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 14:11:45 عباس حسن پور:

دختر_شینا

سردار شهید : حاج ستار ابراهیمی
نوشته: بهناز ضرابی زاده
━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━

صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.»
محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد.
از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم.
ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.»
عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.»
دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.»
رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم.
به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند.
با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد.
فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود.
کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.»
نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت.
گفت: «خوبی؟!»
خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.»
گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند.

━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━
ادامه دارد...

┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
71 views11:11
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 14:11:43 عباس حسن پور:

دختر_شینا

سردار شهید : حاج ستار ابراهیمی
نوشته: بهناز ضرابی زاده
━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━
همان شب فکر کردم هیچ مردی در این روستا مثل صمد نیست. هیچ کس را سراغ نداشتم به زنش گفته باشد تکیه گاهم باش. من گوش می دادم و گاهی هم چیزی می گفتم. ساعت ها برایم حرف زد؛ از خیلی چیزها، از خاطرات گذشته، از فرارهای من و دلتنگی های خودش، از اینکه به چه امید و آرزویی برای دیدن من می آمده و همیشه با کم توجهی من روبه رو می شده، اما یک دفعه انگار چیزی یادش افتاده باشد، گفت: «مثل اینکه آمده بودی رختخواب ببری!»
راست می گفت. خندیدم و پتویی برداشتم و رفتم توی آن یکی اتاق، دیدم خدیجه بدون لحاف و تشک خوابش برده. زن برادرهای دیگرم هم توی حیاط بودند. کشیک می دادند مبادا برادرهایم سر برسند.
ساعت چهار صبح بود. صمد آمد توی حیاط و از زن برادرهایم تشکر کرد و گفت: «دست همه تان درد نکند. حالا خیالم راحت شد. با خیال آسوده می روم دنبال کارهای عقد و عروسی.»
وقتی خداحافظی کرد، تا جلوی در با او رفتم. این اولین باری بود بدرقه اش می کردم.
در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند. مردم بعد از برداشت محصولاتشان آستین بالا می زنند و دنبال کار خیر جوان ها می روند.
دوازدهم آذرماه 1356 بود. صبح زود آماده شدیم برای جاری کردن خطبه عقد به دمق برویم. آن وقت دمق مرکز بخش بود. صمد و پدرش به خانه ما آمدند. چادر سرکردم و به همراه پدرم به راه افتادم. مادرم تا جلوی در بدرقه ام کرد. مرا بوسید و بیخ گوشم برایم دعا خواند. من ترک موتور پدرم نشستم و صمد هم ترک موتور پدرش. دمق یک محضرخانه بیشتر نداشت. صاحب محضرخانه پیرمرد خوش رویی بود. شناسنامه من و صمد را گرفت. کمی سربه سر صمد گذاشت و گفت: «برو خدا را شکر کن شناسنامه عروس خانم عکس دار نیست و من نمی توانم برای تو عقدش کنم. از این موقعیت خوب بهره ببر و خودت را توی هچل نینداز.»
ما به این شوخی خندیدیم؛ اما وقتی متوجه شدیم محضردار به هیچ عنوان با شناسنامه بدون عکس خطبه عقد را جاری نمی کند، اول ناراحت شدیم و بعد دست از پا درازتر سوار موتورها شدیم و برگشتیم قایش. همه تعجب کرده بودند چطور به این زودی برگشته ایم. برایشان توضیح دادیم. موتورها را گذاشتیم خانه. سوار مینی بوس شدیم و رفتیم همدان.
عصر بود که رسیدیم. پدر صمد گفت: «بهتر است اول برویم عکس بگیریم.»
همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!»
پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.»
عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.»
عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم.
━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━
ادامه دارد

┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
63 views11:11
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 14:10:50
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﻟﯽ ﻟﯽ ﻭ
ﻫﻔﺖ ﺳﻨﮓ …

ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﻧﯿﻤﮑﺘﺎﯼ 3 ﻧﻔﺮﻩ …
ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺛﻠﺚ
ﺍﻭﻝ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻭ ﺳﻮﻡ …

ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺗﻮﭖ ﻻﮐﯽ
2 ﻻﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ
همسایه!!!

سلامتیه قدیما که
ظاهر و باطن یکی بود
ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
60 views11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 14:10:46 مواردی از اعجاز عددی قرآن

واژه ساعت در قرآن 24 بار آمده و شبانه روز نیز 24 ساعت هست.

واژه شهر (به معنی ماه) در قرآن 12 بار بکار رفته و تعداد ماههای سال نیز 12 ماه هست.

واژه یوم به معنی روز در قرآن 365 بار بکار رفته و روز های شمسی نیز 365 روز است.

واژه سجده در قرآن 34 بار بکار رفته و نماز های یومیه نیز 34 سجده دارد.

واژه حیات در قرآن 71 بار بکار رفته و واژه موت نیز به معنی مرگ 71 بار آمده است.

واژه ابلیس در قرآن 11 بار بکار رفته و واژه استعاذه یعنی پناه بردن به خدا نیز 11 بار آمده است.

واژه دنیا در قرآن 115 بار آمده و واژه آخرت نیز 115 بار بکار رفته.

دو کلمه رجل به معنی مرد و امراه به معنی زن نیز مساوی با هم یعنی هر دو 24 بار به تعداد کل ساعات شبانه روز بکار رفته است.

کلمه ملائکه در قرآن 88 بار و کلمه شیاطین نیز 88 بار آمده است.

لفظ سبع به معنای هفت که عدد آسمان ها است 7 بار در قرآن بکار رفته است.

ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
60 views11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 14:10:44
منوجان ،استان کرمان ، هزاران کیلوگرم پیاز روی هم دیگه تلنبار شده و از کامیونداران در خواست میکنن که بیان و اونها رو به صورت رایگان در بین مردم توزیع کنن !!!
چقدر آب برای کشت این پیاز ها صرف شده، و اکنون بلا استفاده مانده اند !


ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
63 views11:10
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 12:25:15 صفر تا 100 ثبت‌نام دانش‌آموزان برای سال تحصیلی 1401ـ1400

به اهتمام کانال همراهان کودزر فراهان
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
93 viewsedited  09:25
باز کردن / نظر دهید
2021-05-15 12:09:04 تعطیلی پنج شنبه‌های #استان_مرکزی

ستاد مدیریت استان مرکزی مصوب کرد از خرداد ماه پنجشنبه‌ها ادارات و دستگاه‌ها بجز دستگاه‌های خدمات رسان تعطیل شوند و به صورت دورکاری خدمات ارائه کنند.

این طرح در استان از خرداد ماه به صورت آزمایشی اجرا می‌شود.

طبق آخرین جدول رنگ بندی کرونایی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مورخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ تعداد ۱۰ شهرستان استان مرکزی شامل شهرستان‌های اراک، ساوه، خمین، محلات، آشتیان، خنداب، شازند، فراهان، دلیجان و زرندیه در وضعیت نارنجی قرار دارند و ۲ شهرستان تفرش و کمیجان در وضعیت زرد قرار دارد.

کرونا ویروس اواخر بهمن ماه ۹۸ وارد کشور و اولین موارد در استان قم مشاهده شد و چند روز بعد در روز اول اسفند ماه همین سال اولین ابتلا به این بیماری در استان مرکزی اعلام شد؛ استان مرکزی بعد از استان قم، دومین استانی بود که ابتلا به کووید ۱۹ را اعلام کرد.

با وجود اینکه استان مرکزی جزو اولین استان‌هایی است که شیوع ابتلا به کرونا ویروس داشت، با همدلی مردم و مسئولان این ویروس مدیریت شد، اما اکنون تمام شهرستان‌های استان مرکزی در وضعیت زرد ونارنجی قرار دارند
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
99 views09:09
باز کردن / نظر دهید