Get Mystery Box with random crypto!

همراهان کودزر فراهان

لوگوی کانال تلگرام kodzarfarahan2 — همراهان کودزر فراهان ه
لوگوی کانال تلگرام kodzarfarahan2 — همراهان کودزر فراهان
آدرس کانال: @kodzarfarahan2
دسته بندی ها: مسافرت کردن
زبان: فارسی
مشترکین: 30
توضیحات از کانال

👈به کانال همراهان کودزرفراهان خوش آمدید.
👈هدف از ایجاد کانال😊 محبت و همدلی😊
👈اطلاع از رویدادها، وقایع، اخبار، عکس‌ها، فیلم‌ها
✍️لطفا ما را یاری فرمایید.
ارتباط با ادمین: @koodzaradmin
اینستاگرام:
www.instagram.com/kodzar_farahan

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 59

2021-05-14 20:08:41
هر طور که با همسر خود رفتار کنید، به عنوان الگو برای آینده فرزندان خواهید بود...

یعنی آنها نیز دقیقا همین‌طور با همسر خود رفتار خواهند کرد.
اگر به صورت غیر صحیح با همسر خود رفتار کنید و مدام در حال مشاجره باشید آنها نیز به همین سبک رفتار می‌کنند.
بچه‌ها بیشتر از آنچه شما به عنوان نصیحت به آنها گوشزد می‌کنید، از رفتار شما پیروی می‌کنند.

اگر با همسر خود به احترام و توام با عشق رفتار کنید، ارزش خانواده را به فرزند خود نشان می‌دهید و آنها از داشتن یک پناهگاه امن در این دنیای وحشی بیشتر احساس امنیت می‌کنند.
ارسالی از سرباز ولایت آقای محمدعلی آقا محمدی
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
32 viewsedited  17:08
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:08:35
ظرفیتها را بشناس تا لباست مثل من لکه بر ندارد ..!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ!
ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ،
ﺑﻌﻀﯽ ﻓﻨﺠﺎﻥ،
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭺ ﺑﺰﺭﮒ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﯾﺰﯼ، ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ...
ﺣﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﺏ،
ﺷﺮﺑﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻟﮑﻪ ﺵ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ...!

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ...
ﻇﺮﻓﯿﺖﻫﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
ﻟﻄﻔﺎً ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﯾِﺸﺎﻥ،
ﻇﺮﻓﯿﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺞ...
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ...
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﯽ، ﺍﮔﺮ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ،
ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺑﺎﺩ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻪ ﻏَﺒﻐَﺐ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ
ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻟﮑﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ،
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ...
ارسالی از سرباز ولایت آقای محمدعلی آقا محمدی
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
28 viewsedited  17:08
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:08:34
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ می ﮔﻔﺖ :

ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ .. ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ 17/5 ﮔﺮﻓﺖ ...

ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ 15 ﮔﺮﻓﺖ.

ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ؛ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ " ﮐﻠﯿﺪ" ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ.

ﺁﺭﯼ ! ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﯿﺮ ﺗﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ خوبی ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ.
ارسالی از سرباز ولایت آقای محمدعلی آقا محمدی
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
29 viewsedited  17:08
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:07:49 جملاتی کوچک با مفاهیم بزرگ :

اگر در دل کسی جایی نداری ، فرش زیر پایش هم نباش....

جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن اینگونه به خودت احترام گذاشتی ...

محبوب همه باش ، معشوق یکی
مهرت را به همه هدیه کن ، عشقت را به یکی

با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته بازگردد و آنکه آمده برود

آنقدر محکم و مقتدر باش که با این‌محبت ها و مهر ها زمین‌گیر نشوی ...

لازم است گاهی در زندگی ، بعضی آدمهارو کم کنی تا خودتو پیدا کنی ...

بعضی آدمارو باید دوست داشت
اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت
ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
28 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:07:47 چه وقت باید احساس بزرگی کرد؟

هر گاه از خوشبختی کسانی که
دوستمان ندارند خوشحال شدیم.
هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران
از حق خود گذشتیم.

هرگاه شادی را به کسانی که
آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن
بدی دیگران نبود.

هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
هرگاه به بهانه ی عشق از دوست
داشتن دیگران غافل نشدیم.

هرگاه اولین اندیشه ما برای
رویارویی با دشمن انتقام نبود.
هرگاه دانستیم عزیز خدا
نخواهیم شد. مگر زمانی که
وجودمان آرام بخش دیگران باشد.

هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.
هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم :
هیچ نیستیم ...
ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
26 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:07:39
از مادربزرگ پرسیدم
بابابزرگ تا حالا
واست گل خریده؟
گفت: نه ولی تمام
دامن هایی که
برام خریده گلدار بوده
عشق یعنی درک
کردن آنچه که هست
نه انتطار آنچه نیست
ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
25 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:07:32 ‍ ‍ ■ گزیده سخنانی از #گاندی

● من سعی و تلاش می کنم
که از راه خدمت به انسان و بشریت،
خدا را ببینم، زیرا می دانم که خدا
نه در آسمانهاست و نه در اعماق زمین،
بلکه خدا،در وجود هر انسانی نهفته است.

● وقتی ارزشها عوض می شوند
عوضی ها با ارزش می شوند!
در دنیایی که مردها، نان را از نامرد،
گدایی می کنند، نان روسپی ها،
حلال تر است، چرا که آنها
خود فروشند نه مملکت فروش!

● از گناه تنفر داشته باش
نه از گناهکار !
اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان که؛
در رسیدن به هدفت موفق بوده ایی،
اگر روزی تهدیدت نمودند،
بدان که در برابرت ناتوانند،
اگر روزی خیانت دیدی، بدان که؛
قیمتت بالاست،
اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن،
لیاقت می خواهد...!

● هفت چیز بدون هفت چیز دیگر خطرناک است:
ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار...!

● درد من تنهایی نیست
بلکه مرگ ملتی است که؛
گدایی را قناعت
بی عرضگی را صبر
و با تبسمی بر لب،
این حماقت را
حکمت خداوند می نامند.

● شاد کردن
"قلبی" با یک عمل
بهتر از هزاران سر است
که به نیایش
خم شده باشد.

● مردمانی در این سرای هستی وجود دارند
که از شدت گرسنگی
خدا را فقط در تکه نانی میبینند!
ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
25 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:07:27
هرخانه ای
حال و هوای خاص
خودش را دارد

بعضی از خانه ها
همین که وارد میشوی
عجیب آرامت می کنند
انگار که جادویت کرده باشند

بعضی از خانه ها رسم شان است
صبح های جمعه آفتاب نزده
تا سرکوچه را آب و جارو میکنند

بعضی از خانه ها ...
هیچ وقت دلتنگی ندارند

بعضی از خانه ها صبح های زود
بوی چای تازه دم و نان برشته میدهند
و ظهر ها بوی پیاز داغ و نعنا
و غروب ها بوی هل و دارچین...

بعضی خانه ها
انگار مامن نورند

بعضی از خانه ها
آبروی یک محله اند

راستی چرا
توی قیمت خانه ها
این چیزها حساب نمیشود ؟؟

ارسالی از خانم نسترن فراهانی از شهر مقدس قم
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
25 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:06:34
خیلـےجالبــه

انگشتان مانشانۂ پنج‌تن. و بندهای آن
نشانۂ چهارده‌معصوم است. و خطوط کف دست; دست راست سن حضرت زهرا سلام الله و اگه خطوط کف دست چپ را از خطوط کف دست راست کم کنید سن پیامبر اکرم (ص) و امام علی علیه السلام بدست میاد.

پس مـــــراقب‌دستان خود باشیم
که دست به چه کارهایی مے‌زند!!

خانم فراهانی ازاراک
┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
ڪانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2...
25 views17:06
باز کردن / نظر دهید
2021-05-14 20:06:09 عباس حسن پور:

دختر_شینا
سردار شهید : حاج ستار ابراهیمی
نوشته: بهناز ضرابی زاده

━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━
کم کم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم.
یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.»
رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم.
ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم.
صمد بود. می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.»
اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.»
می خواستم گریه کنم. گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم. اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم.»
خیلی ترسیده بودم. گفتم: «الان برادرهایم می آیند.»
خیلی محکم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم.
دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی. بگو ببینم کس دیگری را دوست داری؟!»
ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم.
خنده اش گرفت. گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی.
اگر دوستم نداری، بگو. باور کن بدون اینکه مشکلی پیش بیاید، همه چیز را تمام می کنم.»
همان طور سر پا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد روبه رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش. آهسته گفتم: «من هیچ کسی را دوست ندارم. فقطِ فقط از شما خجالت می کشم.»
نفسی کشید و گفت: «دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «می دانم دختر نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم. اگر قسمت شود، می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «جان حاج آقایت جوابم را بده. دوستم داری؟!»
آهسته جواب دادم: «بله.»
انگار منتظر همین یک کلمه بود. شروع کرد به اظهار علاقه کردن. گفت: «به همین زودی سربازی ام تمام می شود. می خواهم کار کنم، زمین بخرم و خانه ای بسازم. قدم! به تو احتیاج دارم. تو باید تکیه گاهم باشی.» بعد هم از اعتقاداتش گفت و گفت از اینکه زن مؤمن و باحجابی مثل من گیرش افتاده خوشحال است.
قشنگ حرف می زد و حرف هایش برایم تازگی داشت.

━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━
ادامه دارد...

┈┉┉━❋ ❋━┉┉┈
کانال همراهان کودزر فراهان
Join
Telegram : @Kodzarfarahan2
26 views17:06
باز کردن / نظر دهید