Get Mystery Box with random crypto!

ای ضیاء الحق حسام الدین بیا بەبهانه کشتارخانواده کرد در قونیه | کردستان نامه

ای ضیاء الحق حسام الدین بیا

بەبهانه کشتارخانواده کرد در قونیه

اسماعیل شمس

خبر، تلخ و تکان دهنده بود. چندنفر از اعضای گروهی نژادپرست و افراط گرای ترک با شعار اینجا جای کرد نیست به خانه خانواده ای کرد در قونیه حمله کردند و همه هفت عضو آن را از مرد و زن و کودک کشتند. این خبر، غیر از بعد انسانی فاجعه از جهتی دیگر تلخ بود و آن این که در شهر مولانا، شهر عرفان و مدارا رخ داده بود. در شهری که مولانا به یاری «مرید مراد گونه» و خلیفه و جانشین رسمی اش، حسام الدین چلبی کرد تبار شاهکار مثنوی را سروده بود و حالا در جنب مزار او این فاجعه برای نوادگان حسام الدین رخ می داد.با شنیدن این خبر بی اختیار به یاد این شعر مولوی افتادم که خطاب به حسام الدین می گوید: ای ضیاء الحق حسام دین و دل/ کی توان اندود خورشیدی به گل/قصد کردستند این گل پاره ها /که بپوشانند خورشید تو را

اهل تاریخ و ادب، مولانا را نخستین کسی می دانند که با وصف عارف شهیر کرد، حسام الدین چلبی میان کرد و قونیه پیوند برقرار کرد. حسام الدین چلبی نامی آشنا برای اهل ادبیات و عرفان است؛ کسی که مولوی دهها بار نام او را در مثنوی آورده و او را خالق مثنوی دانسته است؛ کسی که به قول مولوی اگر نبود، مثنوی هم نبود.

با وجود این، داستان کرد و مولانا و قونیه به مدتها پیش از این واقعه و زمانی بر می گردد که بهاء الدین ولد، پدر مولانا پس از کوچ از بلخ در بغداد با عارف نامدار کرد شیخ شهاب الدین عمر سهروردی دیدار کرد و شیفته و مرید او شد. این دو یک بار دیگر به هم رسیدند و آن زمانی بود که شیخ شهاب الدین از جانب خلیفه الناصر عباسی به قونیه رفت و بر سلطان علاء الدین کیقباد، فرمانروای سلاجقه روم لباس فتوت پوشاند. به دنبال آن نحله ای از صوفیان شهر که به «اخی» ها مشهور بودند تقویت شدند و روز به روز بر دامنه شهرت آنها افزوده شد. پدر حسام الدین هم زاویه ای در قونیه داشت و جماعتی از مریدان (اخی ها) دور او گرد آمده بودند و به صفت شیخ فتیان ترک شناخته می شد؛ به همین سبب، فرزندش حسام الدین نیز به ابن اخی ترک ملقب شد.

حسام الدین که بعد از پدر جانشین او در طریقت شده بود با اوج گرفتن شهرت مولانا به او پیوست و چندی بعد چنان در روح و قلب مولانا نفوذ کرد که مولانا او را عقل منفصل خود و صورتگر و جانبخش مثنوی می دانست: ای ضیاء الحق حسام الدین تویی/ که گذشت از مه به نورت مثنوی/همت عالی تو ای مرتجا/ می کشد این را خدا داند کجا/گردن این مثنوی را بسته ای/می کشی آن سوی که دانسته ای. مولانا در جای دیگر می گوید:
همچنان مقصود من زین مثنوی/ای ضیاء الحق حسام الدین تویی/مثنوی اندر فروع و در اصول/جمله آن توست کردستی قبول. مولوی نقش حسام الدین را در آفرینش مثنوی چنان برجسته می داند که کتاب مثنوی را هم به احترام او «حسامی نامه» نامیده است: گشت از جذب چو تو علامه ای/ در جهان، گردان حسامی نامه ای. عشق مولانا به حسام الدین به اندازه ای بود که وقتی حسام الدین شافعی مذهب از او خواست مذهبش را به مذهب حنفی که مذهب ترکان و نیز مولوی بود، تغییر دهد به او اجازه نداد.

مولانا در مقدمه مثنوی مدحی خارق العاده از حسام الدین کرده است و پس از به کار بردن صفاتی ویژه برای او، درباره نسبش می نویسد: «حسام الحق و الدین حسن بن محمد بن حسن المعروف به ابن اخی ترک.. الارموی الاصل المنسوب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کردیا و اصبحت عربیا »‌. مولوی در جای دیگری از مثنوی به این بحث اشاره می کند و می گوید: سر امسیت لکردیا بدان/ راز اصبحت عرابیا بخوان. در روایت مولوی، حسام الدین از نوادگان تاج العارفین ابوالوفای کردی بود. ابوالوفا گوینده جمله مشهور اصبحت کردیا و امسیت عربیا و همان شخصیتی است که سنایی غزنوی درباره او می گوید : قرنها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای/ بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن‌.

هر چند درباره هویت واقعی بوالوفای کرد حرف و حدیث، زیاد است، اما بیشتر منابع، او را ابوبکر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی، عارف مشهور سده چهارم قمری می دانند. در کتاب تلخیص الآثار فی عجائب الاقطار از عبد الرشید بن صالح بن نوری باکویی آمده است:« و ینسب الیها [ای الی ارمیه] الشیخ عارف زاهد الحسین بن علی بن یزدانیار و هو القائل امسیت کردیا و اصبحت عربیا توفی سنه ثلاث و ثلاثین و ثلاثمائه و دفن بها.». دکتر عبدالحسین زرین کوب هم در پژوهش خود ارموی بودن و کرد بودن ابن یزدانیار را تأیید کرده است.در آینده درباره مکتب عرفانی ابن یزدانیار کردی بیشتر خواهم نوشت.

اگر چه باید ای دریغا و زهی اسفا گفت که امروز در زادگاه آن عارفان، تصفیه قومی و زبانی، جای مکتب عشق و انسان دوستی و اخوت را گرفته است، اما با اقتباس از آن بیت مولوی خطاب به حسام الدین می توان امیدوار بود که این «گل پاره ها» هرگز نخواهند توانست «روی خورشید» را بپوشانند.


@kurdistanname