Get Mystery Box with random crypto!

کردستان نامه

لوگوی کانال تلگرام kurdistanname — کردستان نامه ک
لوگوی کانال تلگرام kurdistanname — کردستان نامه
آدرس کانال: @kurdistanname
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 4.05K
توضیحات از کانال

کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است.
ارتباط با ادمین:
@Esmail_shams
esmailshams54@gmail.com

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

3

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-23 19:35:58 مجاهدان مشروطه خواه کرد در اردوی ستارخان

اسماعیل شمس

هیچ اغراق و گزافه نیست اگر گفته شود که کردستان پس از تهران و آذربایجان و گیلان بیش از هر منطقه دیگری به استقبال مشروطه شتافت و برای آن هزینه داد، اما مشروطه خواهان پس از به دست گرفتن قدرت، خیلی زود رٶیاها و آرزوهای کردستانی ها را به باد دادند و در ظرف چند سال حکومت، آنان را گرفتار چنان وضعیت تلخی کردند که ناچار آرزوی برگشت دوران استبداد را نمودند. یکی از مهم ترین  شواهد برخورد تحقیر آمیز مشروطه خواهان با همتایان کرد خود نوع رفتار آنان با مجاهدان حاضر در اردوی ستارخان است. برپایه گزارش روزنامه مجلس، این گروه از مجاهدین، 30 نفر بودند و ریاست آنان به عهده عبدالصمد قاضی زاده، مشهور به "معتمد المله" بود. او پسر قاضی  سقز بود و عمویش هم سمت شیخ الاسلامی داشت. او و مجاهدان همراهش پس از ارسال تلگرافی مبنی بر آمادگی برای حرکت به تبریز و موافقت ستارخان و انجمن ملی، راهی آن شهر شدند. در طول راه  هم 20 نفر دیگر به آنان اضافه شدند و در قالب دسته ای 50 نفره، با استقبال عباسقلی خان سرتیپ در تبریز نزد ستارخان رفتند. آنان تا پایان استبداد صغیر و آغاز مجدد مشروطیت در کنار ستارخان در تبریز باقی ماندند و سپس به همراه او برای جنگ با شاهسونها به سراب و اردبیل رفتند. رابطه آنان با ستارخان چنان نزدیک بود که خطاب به آنان گفت: "ای مجاهدین کرد وقتی من کشته شدم جنازه مرا از قونسولخانه روس رد نکنید، از راه دیگر ببرید، دفن کنید. در مذهب من پناهندگی روس کفر محض است".  در خلال مدتی که این گروه از مجاهدان کرد در کنار ستار خان بودند، چند نفر از آنان کشته شدند.

با آغاز فعالیت مشروطه خواهان ، آنان به کردستان/ سقز برگشتند، اما اوضاع آنجا چندان عوض نشده بود و حاکمان، همان حاکمان عهد محمد علی شاه بودند.کار به جایی رسید که سربازان مظفرالسلطنه حاکم سقز به محل اجتماع آنان حمله بردند و 5 نفرشان را کشتند. بقیه هم با پا درمیانی شیخ عارف از مشایخ نقشبندی خانقاه سقز از شهر خارج شدند و به توصیه ستارخان برای احقاق حق خود به تهران رفتند. مدتی بعد آنان بازداشت و زندانی شدند، اما به دنبال تلگراف ستارخان به وزارت داخله، آزاد شدند. به دنبال آن، سه نفر از آنان از جمله معتمدالمله از ظفرالسلطنه والی کردستان و  مظفرالسلطنه حاکم سقز و حامیانش در عدلیه شکایت کردند و با حضور در دفتر روزنامه ایران نو درخواست کردند که شکایتشان در روزنامه انعکاس داده شود. این روزنامه مشروطه خواه هم ضمن درخواست از مسئولان امر برای رسیدگی به شکایت آنان این توضیح تحقیر آمیز را درباره آنان نوشت: "رجوع ایشان به روزنامه باعث بسی امیدواری است که نماینده یک ملتی[کرد] که سیاحان اروپا ایشان را مثل سرخ جلدان[پوستان] اروپا قابل تمدن نمی دانند، قوه قلم را فهمیده برای حمایت حقوق خود به مطبوعات رجوع می نمایند که این رد خوبی است برای تکذیب ملاحظات آن قبیل سیاحین اروپا" . به نوشته همین روزنامه 10 نفر از آنان پس از آزادی از زندان به دستور وزیر داخله به همراه  ظفر السلطنه حاکم فارس راهی شیراز شدند.فرستادن این مجاهدان به شیراز به نوعی انتقام از آنان بود، زیرا ظفر السلطنه همان کسی است که پس از بمباران مجلس حاکم منصوب محمد علی شاه در کردستان بود و پس از ورود به آنجا به قلع و قمع مشروطه خواهان پرداخت و نیروهایی را به جنگ ستارخان در تبریز فرستاد. بنابراین آنچه که بر سر مشروطه خواهان سقز از جمله همین مجاهدان آمد به دستور او بود.. این مجاهدین در عدلیه از ظفرالسلطنه حاکم کردستان و مظفرالسلطنه نایب الحکومه او در سقز شکایت کرده بودند ولی دولت مشروطه به جای رسیدگی به این شکایت، آنان را به همراه ظفرالسلطنه به شیراز فرستاد و به عبارت دقیق تر تبعید کرد.

قاضی زاده پس از مدتی اقامت در شیراز، در دوره حکومت عبدالله خان امیر نظام بر کردستان به وطن خود برگشت، ولی نتوانست حقش را احقاق کند. در بایگانی اسناد کتابخاته مجلس دهها عریضه و شکوائیه از معتمدالمله که در مدت زمانی بالغ بر 5 سال نوشته شده اند، وجود دارند که در همه آنها  او خواستار رسیدگی دولت و مجلس به شکایت خود شده است. در یکی از این شکوائیه ها  که از خود با عنوان "فلک زده در به در شده قاضی زاده سقزی" یاد کرده پس از شرح  مشکلاتش می نویسد: " ای قانون خواهان، ای مظلوم نوازان، ای عدالت طلبان، جواب کافی صادر بفرمایید"؛  جوابی که البته صادر نشد و او را به ناچار به مسیر دیگری کشاند.  سرانجام پس از کودتای ۱۲۹۹ و در شهریور سال 1300ش که مناصب اداری عمدتاً در اختیار دموکرات های سابق قرار گرفت، قاضی زاده به ریاست بلدیه[شهرداری]سقز رسید.

https://t.me/kurdistanname
2.5K viewsedited  16:35
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 22:28:05 پرسش از پیوند ساسانیان و کرد

اسماعیل شمس

یکی از پرسش های مهم در حوزه تاریخ کرد و کردستان نسبت کرد با ساسانیان است. این پرسش پیش از هرچیز ریشه در نامه اردوان، آخرین پادشاه اشکانی به اردشیر، موسس دولت ساسانی دارد که او را " ایها الکردی المربی فی خیام الاکراد" به معنای ای کرد پرورش یافته در چادر کردان خوانده است. برخی پژوهشگران با استناد به این روایت و روایاتی دیگر ساسانیان را کرد می دانند و برخی دیگر کرد در این روایت را به معنای شبان و فاقدصبغه هویتی می پندارند.
نگارنده در این جا در صدد اثبات یا نفی هیچ کدام از این دیدگاهها نیست؛ تنها می خواهد برای روشن تر شدن ابعاد رابطه کرد و ساسانی به طرح چند پرسش بپردازد و پژوهشگران را به تٱمل بیشتر درباره آنها دعوت نماید. این پرسشها دغدغه های ذهنی نگارنده است و امیدوار است با در میان گذاشتن آنان با خوانندگان فرهیخته کردستان نامه بتواند به پاسخی قانع کننده برای آنان دست یابد.

۱. ساسانیان از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی به مدت ۴۲۷ سال حکومت کردند. از نظر جغرافیایی هیچ یک از مردمان قلمرو آنها به اندازه کردها به تیسفون و قلمرو اصلی آنها در شرق دجله نزدیک تر نبودند. کردان پیش از شکل گیری حکومت ساسانی نیز با ساسانیان همسایه بودند و اردشیر پیش از هر کار دیگری به مصاف آنان رفت که در منابع شرح داده شده است. ما می دانیم که نام کرد پس از سقوط ساسانیان به شکل گسترده ای در منابع آمده و کمابیش زبان و هویت و فرهنگ آنها هم شرح داده شده است. چگونه می شود قریب پانصد سال در میان یک مردم حکومت کرد و کمترین تغییری در زبان و فرهنگ آنان پدید نیاورد یا تحت تٲثیر آنان قرار نگرفت؟ این پرسش را زبان شناسان می توانند از منظر پیوند قدرت با هویت و زبان پاسخ دهند.

۲. پایتخت ساسانیان در مدائن، نزدیک بغداد امروزی بود، اما پادشاهان ساسانی تابستانها و با گرم شدن هوا معمولا به کرمانشاه یا شیز(تکاب) در آذربایجان می رفتند که مرکز بزرگ مذهبی هم بود. آنان برای رسیدن به این دو منطقه از شهرها و روستاهای کردستان عبور می کردند و از نزدیک با این مردم مٲنوس بودند. بیشترین کاخها و بناها و تفریحگاههای ساسانیان در مسیر خانقین به اسد آباد ساخته شده است که اکثریت ساکنان آنها کرد بوده اند. به راستی اگر شاهان ساسانی کردها را غریبه و بیگانه می دانستند آیا می توانستند با آسودگی در این نواحی برای حدود پانصد سال دوام بیاورند؟

۳. یک بررسی آماری ساده نشان می دهد که بیشترین شهرها، پلها، جاده ها و تٲسیسات تمدنی و شهری ساسانیان در حوزه کردستان و به تعبیر عام تر کنونی زاگرس ، یعنی استانهای کرمانشاه،کردستان، ایلام و لرستان و سلیمانیه و بخشی از دیاله در اقلیم کردستان ایجاد شده اند. معنای این کار ساسانیان چیست؟

۴.در طول ۴۲۷ سال حکومت ساسانیان، منابع معاصر آنان از هیچ شورش و عصیان منطقه ای یا فراگیر در سرزمینی که امروز کردستان نامیده می شود، علیه ساسانیان سخن نرانده اند یا من ندیده ام. اگر سندی درباره چنین عصیانهایی وجود ندارد، علت آن چه می تواند باشد؟ ؛ این در حالی است که کردان در مرز میان دولت ساسانی و امپراتوری روم می زیستند و طبعاً جنگهای میان این دو دولت بیشترین آسیب را به آنان می زد و طبق مدارک موجود کردان یکی از ارکان سپاه ساسانی در جنگ با روم و اعراب مرزی بودند.

۵. در هنگام سقوط ساسانیان بیشترین مقاومت در برابر اعراب مسلمان در کجا رخ داد؟ طرح این پرسش تنها از منظر تاریخی است و هیچ پیوندی با مسائل اعتقادی و دینی ندارد. پاسخ، روشن است. مسلمانان عرب خیلی راحت عراق را در نوردیدند و پس از یک سال در ۱۵هجری خود را به حلوان( معرب الوند در دشت زهاب کنونی) رساندند. پس از آن مسلمانان عرب شش سال کامل[جنگ نهاوند یا فتح الفتوح در ۲۱ هجری رخ داد] در پشت کوهستان متوقف شدند و نتوانستند وارد قلمرو اصلی ساسانیان در کرمانشاه و ایلام و لرستان و کردستان و آذربایجان شوند. پس از عبور از این منطقه بود که آنان به آسانی در زمانی کمتر از یک سال خود را به خراسان رساندند. پرسش این است که آیا مقاومت در این منطقه تنها علت جغرافیایی داشت یا مسائل دیگری هم مطرح بود؟

۶. چرا در منابع روایی عربی به هیچ کدام از مردمان قلمرو ساسانی به اندازه مردم کرد القاب سخیف و ناشایست نسبت داده نشده است؟ چرا این همه نفرت و کینه توزی نسبت به کرد در منابع عربی آمده و نژاد و هویت آنها نفی و تحقیر شده است؟ من مدتهاست ذهنم درگیر این پرسش است که چگونه می شود این همه روایات تحقیر آمیز و نفرت انگیز را درباره یک مردم توجیه و تفسیر کرد و هنوز به پاسخ مناسبی نرسیده ام. آیا این موضوع به پیوند کرد و ساسانی ارتباطی ندارد؟

امیدوارم پژوهشگران بیشتر درباره این پرسشها بیندیشند. کردستان نامه آماده انتشار پاسخها و دیدگاههای مستند و مستدل در این زمینه است.

https://t.me/kurdistanname
7.4K viewsedited  19:28
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 22:21:54 ‍ ‍ کردستان در ظفرنامه شامی

اسماعیل شمس

‍ ظفرنامۀ شامی یا «تاریخ فتوحات امیر تیمور گورکانی»، تالیف نظام الدین عبدالواسع شامی در سال ٨۰۶ق است. مولف که متولد شهر تبریز است در سال ۷۹۵ق به تیمور پیوسته و به دستور او جهانگشاییهایش را به رشته تحریر درآورده است. شامی به سبب همراهی با تیمور و فرزندانش از نزدیک شاهد بسیاری از وقایع و حوادث دوران تیموریان بوده و روایت معاصرتری راجع به این دوره به دست داده است. به نظر می رسد نویسنده علاقه زیادی به کردستان داشته و با جزئیات کامل به تصرف شهرهای مختلف این سرزمین و نحوه برخورد تیمور و فرزندانش با بزرگان و امیران کرد پرداخته است. در نوشته های او نکات بسیار جالب و مهمی درباره تاریخ، مردم شناسی و جغرافیای کردستان آمده است. این کتاب همچنین برای مطالعه جغرافیای تاریخی کردستان اهمیت بسیار دارد.


در این یادداشت کوتاه تنها به نحوه کاربرد کلمه کردستان در ظفرنامه شامی اشاره می شود. برخلاف برخی منابع، کلمۀ کردستان بارها در این کتاب آمده است. شامی کردستان را در مفهوم بسیار گسترده­ تر از ولایت کردستان به مثابه یک جغرافیای اداری که حمدالله مستوفی، از معاصران او آورده، به کار برده است. او یک جا مناطق بین همدان و کرمانشاه تا سنقر و دربند کردستان را کردستان می­ نامد.[1] در جای دیگر، از نواحی اطراف خوی و سلماس به عنوان کردستان یاد می­ کند.[2]. همچنین بدلیس و نواحی پیرامون آن را جزو کردستان می­ شمارد و در مورد امیرشرف حاکم آن می­ نویسد: «در جمیع ولایت کردستان به نیک مردی و سلامت نفس و راست­گویی و خوش خلقی او دیگری نبود.»[3]. شامی در عین حال که امیرشرف را یکی از والیان کردستان می­ داند، ملک عزالدین سلطان جزیره و دیاربکر را نیز حاکم ولایت کردستان می­ خواند[4]. گذشته از این موارد، او در جای جای کتابش برخی از نواحی مسیر نخجوان – بغداد[5]، تبریز – بغداد،[6] سلطانیه – بغداد[7] و شام - بغداد[8] را نیز تحت عنوان کردستان ذکر می­ کند. با دقت در نحوۀ استفادۀ شامی از مفهوم کردستان، روشن می­ شود که او علاوه بر ولایات شانزده­ گانه کردستان در نزهة القلوب، مناطق مختلفی در ترکیه، عراق و سوریه و نیز بخشهایی از آذربایجان و ارمنستان کنونی را نیز کردستان می­ نامد.


[1]. ظفرنامه، صص 129-130.

[2]. همان، ص 104.

[3]. همان، ص 152.

[4]. همان، صص 150 و 104.

[5]. همان، ص 199.

[6]. همان، ص 242.

[7]. همان، ص 129.

[8]. همان، ص 245.

https://t.me/kurdistanname
4.2K views19:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-16 21:53:50 ‍ مصادره و سرقت تاریخ و فرهنگ کرد، تا کی و کجا؟

اسماعیل شمس

تحریف تاریخ کرد و حتی حذف و مصادره و سرقت آن توسط شرق شناسان غربی و میراثداران و مقلدان آنان تاریخی بس دیرینه دارد. این شرق شناسان وقتی در حوزه تمدن های تاریخی سخن گفتند، نامی از کرد نبردند. وقتی اسلام شناسان غربی مفاهیمی مانند اسلام ترکی، اسلام عربی و حتی اسلام مالایی و اسلام سیاه را ابداع کردند، هیچ نامی از اسلام کردی نبردند و انگار نه انگار که بسیاری از فیلسوفان و فقیهان و محدثان و مفسران و متکلمان مسلمان، تباری کردی داشتند. آن وقت که از زبانهای تمدن اسلامی و به قول خودشان " السنه ثلاثه" یاد کردند، باز هم نام زبان کردی از فهرستهای آنان غایب بود.

یکی از آخرین نمونه های کرد زدایی از تاریخ و فرهنگ، مصادره صلاح الدین ایوبی در بازی تمدن ۶ برای اعراب است.
[نگاه کنید به لینک زیر]





بازی تمدن(Civilization) که تاکنون شش قسمت آن پخش شده است، یک بازی استراتژیک کامپیوتری است و با محوریت تاریخ ملل و اقوام پیش می رود. هدف این یادداشت شرح این بازی نیست که با یک جستجوی ساده در گوگل می توان دهها نوشته و مقاله درباره آن یافت، بلکه یادآوری درد جانسوزی است که هر از گاهی به نوعی زنده می شود و آن دزدیدن تاریخ و فرهنگ یک ملت در روز روشن است.به راستی داستان چیست؟ چرا غربیها و به ویژه شرق شناسان و کردشناسان و اسلام شناسان آنان به خود اجازه می دهند میراث ملموس و ناملموس کردی را حذف کنند و به نام ترکان و اعراب مصادره کنند و به نفع آنان به سرقت ببرند؟

پاسخ روشن است: از وقتی که غرب، دولت به اصطلاح ملی و مدرن را ابداع کرد آن را مقدس نمود و به کعبه و قبله آمال خود تبدیل کرد. دولت مطلق و متمرکز غربی ها که طبق دیدگاه ماکس وبر حق اعمال مشروع زور[البته مشروع به مثابه تٲمین کننده منافع دولت خودشان] هم یافته بود به خود اجازه می داد، بسان همان ارابه تاریخی مارکس هر قوم و مردم و ملتی را که به حکم تقدیر جغرافیا یا تدبیر سیاسان یا هر عامل دیگری صاحب دولت نشده بود زیر چرخهای خود له کند و میراث فرهنگی و تاریخی سخت و استوارش را دود کند و به هوا بفرستد. برای غرب، دولتهای چند صد هزار نفری و چند صد کیلومتری عرب در مستعمرات سابق خودشان که با چند خودکار و خط کش بر روی نقشه جهان کشیده اند و عمرشان به صد سال هم نمی رسد، آن قدر مقدس و معتبر هستند که هویت تاریخی یک ملت و تمدن و فرهنگ چند هزار ساله را به پای آنان قربانی نمایند. در چارچوب چنین تفکری است که صلاح الدین کرد نماینده تمدن عرب می شود و همه افتخارات و ابتکاراتش به نام آنان در ذهن جهانیان ثبت می گردد.

در خاتمه نمی توانم تٲسف خودم را از غربت صلاح الدین در میان مردم خودش پنهان کنم. کسی که غربی ها او را در رده مردان انگشت شمار تمدن ساز تاریخ قرار می دهند و به جهانیان معرفی می کنند در میان مردمانی که به آنان تعلق دارد، غریبه است.
فایل صوتی پیوست بخشی از کلاس شرح شرفنامه است که به این موضوع اختصاص یافته است.


https://t.me/kurdistanname
7.9K views18:53
باز کردن / نظر دهید
2022-07-04 21:51:16 نامۀ خصوصی و محرمانه‌ باقر کاظمی سفیر ایران در عراق به محمدعلی فروغی، وزیر امور خارجه در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۱۲

گزارشی از وضعیت هورامان پس از سقوط جافرسان(جعفر سلطان) توسط رضاشاه

تصدقت شوم البته راپورتهای رسمی و محرمانه همه از لحاظ مبارک گذشته و ملاحظه فرموده‌اند. در اینجا اجازه می‌خواهم خاطر مبارک را به دو سه موضوع ذیل که به جهات عدیده مقتضی ندانستم ضمن راپورتها اشاره بکنم، معطوف دارم:

اولاً به طور کلی رفتار نظامیان و امنیه‌ها در حدود خوب نیست. بی‌جهة مردم را اذیت می‌کنند، دارائی مردم را ضبط می‌نمایند، راپورتها و اخبار دروغ و مبالغه‌آمیز به وزارت جنگ می‌دهند، برای پرده‌پوشی از سیئات اعمال خود تقصیر را گردن دیگران می‌گذارند، کاهی را کوهی می‌کنند. امنیه‌های حدودی با قاچاقچیان مساعدت دارند و از اشخاص قاچاق وجه مختصری گرفته ندیده می‌انگارند. در چند نقطه، نظامیان اموال مردم را ضبط کرده‌اند. چند نفر به تواتر نشانی اشیاء غارت شده خود را در منزل سرهنگ حسین‌پور، رئیس قوای زهاب می‌‌دهند. اخیراً در پاوه نزدیک حدود کردستان مقداری زیادی اسباب و اثاثیه غارتی را نظامیها جمع کرده بودند، اتباع افراسیاب بیگ نمی‌دانم به چه وسیله مطلع شده آن اسبابها را می‌برند و مقداری از آنها را به حلبچه اخیراً آورده‌اند و حالا نظامیها و کمیسیر سرحدی نوسود به عجله و التهاب برای پرده‌پوشی حرکات خود از قونسول سلیمانیه می‌خواهند اسبابی فراهم آورد که این اثاثیه را به آنها عودت دهند. عریضه صوفی‌بیک را که عیناً تقدیم کرده بودم البته ملاحظه فرموده‌اند که چطور از رفتار این نظامیها شکایت می‌کند. راپرتهای دروغ صاحب منصبان را به طهران که اشرار به خاک عراق رفته و چنین و چنین ملاحظه می‌فرمائید که پس از روبرو شدن و گفتگوی با صاحب منصبان عراق در حضور ویس قونسول خلاف آنها ثابت می‌شود. تقاضای ورود به خاک عراق را که سرهنگ احمد خان کرده بود و نوشتجات را تقدیم کردم البته قرائت فرموده‌اید که اینطور اسباب اعتراض دولت شده بود و اگر فدوی نپختگی کرده بودم شاید کار بجاهای بد می‌رسید. به هزار زحمت کمیسر عراق را در قلعه صالح حاضر کردم که در روز معین از دو طرف اشرار مجتمعه در هور را محاصره و قلع و قمع نمایند. معلوم نشد چرا کمیسر ... را منفصل کرده و اینکار به تأخیر افتاد و هزاران مسائل دیگر که نمی‌خواهم موجب تصدیع خاطر مبارک شوم. نمی‌دانم این کارها چاره ای دارد یا نه، البته اگر چاره ای داشته باشد خواهید فرمود والا باید سوخت و ساخت.

ثانیاً مدتی است تلگرافی و کتباً عرض می‌کنم به تدریج اشرار دور صوفی بیک ولدبیگی جمع می‌شوند و کم کم محل اقامت او مرکز فساد خواهد شد، معلوم نیست چرا نظامیان نشسته و هیچ اقدامی نمی‌کنند و بعد که کاری شد تقصیر را گردن دیگران می‌گذارند. الآن قوۀ او کم است. احمد بیگ پسر جعفر سلطان و محمد رشید و دو سه نفر دیگر نزد او هستند و با افراسیاب و غیره روابط دارد و اسلحه و آدم و آذوقه به آنها می‌رساند و همه در خاک ایران هستند، چرا اقدام نمی‌کنند خدا عالم است. پس فردا که کار سخت شد اسباب زحمت حضرت اشرف و بنده را فراهم می‌کنند. اگر ممکن باشد اقدامی بفرمائید که زودتر شر این آدم را دفع کنند و یا طوری او را استمالت کرده با احمد بیگ و دیگران به داخلۀ ایران بفرستید، بسیار بجاست.

منبع: نشریه یغما، شماره ۵۰، مرداد ۱۳۳۱
تهیه و تنظیم : اسماعیل شمس

https://t.me/kurdistanname
4.7K viewsedited  18:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 20:55:50 ‍ ‍ ‍ عشایر سازی از کرد؛ چرا و چگونه؟ یک بررسی تاریخی

اسماعیل شمس

در روزهای اخیر برخی خوانندگان محترم کردستان نامه این پرسش را با نگارنده در میان گذاشته اند که آیا در طول تاریخ صفت "ایلات، عشایر و طوایف " به مردم کرد اطلاق شده است یا نه؟ از آنجا که این پرسش به شکلی دیگر توسط چند نفر از حاضران در کلاس شرح شرفنامه نیز مطرح گردید، تصمیم گرفتم که در کلاس درباره آن صحبت کنم و فایل صوتی آن را در کانال انتشار دهم.
یکی از عجایب موضوع آن است که کمتر از یکصد سال پیش نخستین اقدام رضاشاه برای تحقق دولت متمرکز و تقویت هویت ملی در ایران به زعم خود، عشایر زدایی از کشور و تخته قاپو کردن مردمان کرد و لر و ... بود؛ اما امروزه نوه او و یارانش همان مردم را به نام ایلات و طوایف و عشایر می خوانند و البته در عمل هم از عشیره سازی و توسعه نظام قبیله ای در کردستان حمایت می کنند. عمق و گستره نگاه به کرد به مثابه عشیره و قبیله در ذهن برخی از آنان چنان است که وقتی به صورت اتفاقی گسترش شهرنشینی و نهادهای مدرن و شهری در کردستان را می بینند، ناخودآگاه آه از نهادشان بر می خیزد و سخنانی به زبان می آورند که برای اهل نظر ترجمه ساده اش این است که کرد را با شهرنشینی و مدنیت نسبتی نیست.

در فایل صوتی پیوست بر این نکته تٲکید شده است که واژگان قبیله، عشیره، طایفه و قوم، عربی هستند و کلمه ایل هم ترکی است و هیچ یک در گونه های زبان کردی ریشه ندارند. حتی اصطلاحات هۆز و خێڵ نیز که در کردستان معادل ایل هستند، کردی شده واژگان خیل و حوز در زبان عربی می باشند. به لحاظ تاریخی نیز در دوران ساسانی سازمان اجتماعی جامعه کردی مبتنی بر اجاق و دودمان بود و از بطن خانواده، تیره های مختلف و نهاد خاندان شکل می گرفتند و در آن چارچوب نامگذاری می شدند. همچنین در این دوران، مردم کرد هرگز دارای نظام عشیره ای و ایلیاتی که مختصات اصلی آن تکیه بر خون به جای خاک و بیابانگردی و کوچ نشینی به جای یکجانشینی است، نبوده اند. کرد به سبب زندگی در نواحی کوهپایه ای و دسترسی همزمان به کوهستان و دشت؛ ضمن داشتن یک نقطه ثابت برای زندگی، در همان نزدیکی میان گرمسیر و سردسیر کوچ فصلی کرده است. این سبک زندگی حتی در میان پادشاهان ساسانی هم رواج داشته و آنان زمستانها در تیسفون بودند و با گرم شدن هوا به سردسیر خود در کرمانشاه می رفتند.دهها شهرآباد و بزرگی که ساسانیان در کردستان ساختند، تٱیید کننده این دیدگاه است.

با انقراض دولت ساسانی و آمدن قبایل عرب به کردستان نظام شهری ضعیف شد و یک فورماسیون جدید اجتماعی مبتنی بر نظام قبیله ای شکل گرفت. قبایل حکومتگر عرب، مردم کرد تحت امر خود را در قالب "ولاء" و نظام موالی گری به اطاعت خویش درآوردند و بعدها همین افراد دارای هویتهای خاص قبیله ای شدند که قدرت مسلط بر آنان تحمیل کرده بود.پس از دو قرن سلطه عربی، کردها اندک اندک از حاشیه به متن آمدند و سرانجام در آغاز سده ۴ هجری حکومتهای منطقه ای خود را تشکیل دادند.آنان تا ظهور سلجوقیان در ۱۵۰ سال بعد، ضمن آباد کردن شهرهای کهن و ویران شده، شهرهای بزرگ جدیدی را بنیان نهادند که در منابع مختلف به آنها اشاره شده است.

تهاجم ترکان سلجوقی در سده ۵ هجری سبب نابودی وانقراض آل بویه و ۶ حکومت منطقه ای کردی شد که در دوره آنها شهرنشینی و مدنیت به اوج رسیده و علم و عقلانیت گسترش یافته بود. در دوران سلجوقیان سران قبایل غز و ترکمان، کردستان را به صحنه جنگهای داخلی خود بر سر کسب قدرت تبدیل کردند و آن را به ویرانی کشاندند. آنان بار دیگر سبک زندگی قبیله ای و عشیره ای را در بین کردها گسترش دادند و شهرنشینی و مدنیت را تضعیف کردند. در سده ششم، ایوبیان کرد تبار بر کردستان در ترکیه و عراق و سوریه کنونی حاکم شدند و ترکمانان را از قدرت بیرون راندند و توانستند بار دیگر رونق و آبادانی و آرامش را برگردانند.همچنین امارت کردستان در زاگرس میانی تشکیل شد و اتابکان لر کوچک و بزرگ؛ و شبانکارگان هم در قلمرو خود اقدامات عمرانی بزرگی انجام دادند که شرح آن درمنابع آمده است، اما باز هم با آمدن مغولان صحرانشین این روند متوقف گردید و نظام ایلی و عشیره ای دوباره بر کردستان حاکم شد. تداوم نظام عشایری ترکی- مغولی در قالب سلسله های ایلخانی،جلایری، چوپانی، تیموری، تاتاری، قره قویونلو، آق قویونلو، قزلباش و عثمانی در سده های بعد سبب شد که نظام ایلی و عشایری در جامعه کردی تثبیت شود و شهرنشینی کمرنگ گردد.

در خاتمه، باید یادآور شد که نه شهرنشینی فضیلت است و نه زندگی عشایری دون شٱن؛ هردو شکلهای مختلف معیشت اند و در متن تاریخ حضور داشته و به یک میزان قابل احترام اند.

https://t.me/kurdistanname
2.0K views17:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 20:24:23 ‍ استاد عبدالحمید بدیع الزمانی کردستانی، به روایت شاگرد او، دکتر احمد مهدوی دامغانی

اسماعیل شمس

دکتراحمد مهدوی دامغانی دیروز از دنیا رفت. خدایش رحمت کناد. درباره زندگی، گذشته و شخصیت و آثار ایشان تاکنون بسیار نوشته اند و باز هم خواهند نوشت.نگارنده در این حوزه ها حرفی برای گفتن ندارد و قضاوتی هم نمی کند؛ تنها بر حسب حوزه تخصصی کانال تلگرامی کردستان نامه(https://t.me/kurdistanname) به یکی از ابعاد زندگی علمی و شخصیتی ایشان می پردازد که با تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان پیوند دارد و به احتمال زیاد در جاهای دیگر کمتر از آن نوشته خواهد شد.

شادروان احمد مهدوی دامغانی در حوزه کاری خود یک دانشمند بود، اما به باور من اخلاق انسانی او از هر جهت بر صبغه دانشمندی اش برتری داشت. درمیان فضایل اخلاقی آن مرحوم آنچه بیش از همه برجسته می نمود، رسم قدرشناسی از استادانش، به ویژه استادانی بود که یاد آنها و یادآوری نام و فضایلشان نفعی به حال او نداشت و چه بسا نقدهایی را هم به سویش روانه می ساخت.
شادروان دامغانی، چه در زندگی نامه خودنوشت و چه در بسیاری از کتابها، مقالات، یادداشتها و مصاحبه هایش بارها از استادان خود یاد کرده است، اما در میان آنان قطعا از یک نفر بیش از همه یاد کرده و او را استاد اعظم خود خوانده است و او کسی نیست جز استاد عبدالحمید بدیع الزمانی کردستانی، زاده شهر سنندج. دکتر مهدوی در زندگی نامه اش، استاد بدیع الزمانی را "خواجه مفضال" و خویشتن را " بنده مطواع " او خوانده و او را این گونه توصیف کرده است: " فرد فرید و شخص وحید و محیط بر اقیانوس کبیر ادب عرب و قائم مقام بلامعارض مفضل ضبی و ابوزید قرشی و اصمعی و مبرد و ثعلب یعنی شیخی[شیخ من] و استادی و سندی و سنادی و من علیه فی ادب العرب، استنادی"

از خوانندگان عزیز درخواست می کنم مقاله پیوست این یادداشت را با عنوان" به یاد استاد عبدالحمید بدیع الزمانی" به قلم استاد احمد مهدوی دامغانی تا به آخر بخوانند تا بدانند که چرا نام او بر صدر یکی از یادداشتهای کانال کردستان نامه نشسته است. به باور من این مقاله یکی از زیباترین و نیکوترین نوشته هایی است که یک شاگرد قدرشناس، آن هم در حالی که خود استادی تمام عیار است در وصف استاد خود می نویسد. نکات مهم این یادداشت به ویژه احترام به دانش و دانشمندان، عدالت و انصاف، دفاع از مظلومان و به حاشیه رانده شدگان، قدرشناسی و ادب شاگردی را باید بارها خواند و از آن آموخت.
برای آن دسته از خوانندگان که شاید فرصت مطالعه مقاله پیوست و زندگی نامه دکتر مهدوی دامغانی را نداشته باشند، بخشهایی از آن را که در پیوند بیشتر با دکتر بدیع الزمانی کردستانی و نقش فضل و دانش ایشان - که البته خود وارث گنجینه علم و فرهنگ تاریخی کرد و کردستان بود- در پرورش دههاشخصیت علمی ایرانی مانند دکتر مهدوی، بازنویسی خواهم کرد و امیدوارم دیگران نیز همچون دکتر مهدوی واقعیات تاریخ را آن گونه که بود و هست روایت کنند.

" داستان تشرف بنده[احمد مهدوی دامغانی] به حضور استاد بدیع الزمانی چنین شروع شد که در اوایل سال ۱۳۳۱، آقای مهدی محقق... به بنده فرمود که فلانی می گویند یک آقایی به نام بدیع الزمانی که دبیر عربی است و اهل کردستان است ید طولایی در عربیت دارد و مرد بی نظیری است. آیا تو ایشان را می شناسی؟گفتم نه ... شما تحقیق بفرمایید و از این مرد دانشمند تقاضا کنید که هر هفته به ما وقتی بدهند که بعضی متون نظم و نثر عرب را در خدمتشان بخوانیم". استاد بدیع الزمانی با درخواست آنان موافقت می نماید و دکتر مهدوی تا سال ۱۳۵۵ ، یعنی یک سال پیش از فوت دکتر بدیع الزمانی نزد او تلمذ می کند.

دومین موضوع مهمی که دکتر مهدوی در این مقاله می نویسد ماجرای استخدام دکتر بدیع الزمانی به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۵ است. در آن سال دکتر مهدوی و دوستانش به نفع استاد بدیع الزمانی از شرکت در آزمون انصراف می دهند، اما دکتر خزائلی که گزینه اصلی جذب بوده است، زیربار نمی رود و وقتی از تمایل دانشگاه به استاد بدیع الزمانی آگاه می شود، نامه شدیداللحنی به دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه می نویسد و می گوید: "چگونه می توان یک مرد سنی مذهب را که فاقد مدارک تحصیلی است و خود او هم ... برای امتحان نام نویسی نکرده است، بر شیعه خالص الاعتقادی که دانشنامه های متعدد دارد ترجیح داد"
این نامه اثر معکوس داشت و دکتر سیاسی و دکتر فروزانفر تصمیم به استخدام دکتر بدیع الزمانی در دانشگاه گرفتند و دکتر مهدوی و دوستانش به خاطر انصراف از شرکت در آزمون و حمایت از جذب استاد خود تشویق شدند.
مقاله دکتر مهدوی حاوی نکات مهم و جالب دیگری است که اینجا مجال بیان آنها نیست و مطالعه بقیه مطالب را به خوانندگان عزیز واگذار می کنم.
4.0K views17:24
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 22:24:30 از آبادان تا نوسود؛ یک بررسی تاریخی

اسماعیل شمس

آبادان را بر خلاف نوسود، همه می شناسند؛ اما آنچه که در قرن گذشته بر نوسود رفته است، کمتر از آبادان نیست. خانه ای که امروز به سبب انفجار ناشی از نشت گاز بر سر چند خانوار نوسودی آوار شد و تا این لحظه به کشته شدن سه نفر و زخمی شدن چهار نفر دیگر انجامیده است، هر چند قابل مقایسه با آنچه در آبادان رخ داد، نیست، اما از بسیاری جهات مشابه آن است. من همیشه نوسود را با آبادان مقایسه کرده ام.نوسود همانند آبادان در مجاورت منطقه ای قرار گرفته که خوابیده بر نفت است. نام نوسود در اصل نفتسود بوده و اسناد تاریخی می گویند که این نامگذاری با وجود نفت در این منطقه ارتباط داشته است. هفت سال پیش که کتاب "اسناد نفت قوره تو" را با همکاری خانم دکتر منصوره اتحادیه منتشر کردیم، متوجه شدم که انگلیسی ها قبل از آن که سراغ مسجد سلیمان و آبادان بروند در منطقه میان نوسود تا قوره توی کنونی در نواحی باجلان نشین بین قصر شیرین و کلار به نفت رسیدند، اما به سبب اختلافات میان ایرانی و عثمانی و هزینه زیاد حمل نفت تا دریا نفت آن منطقه را رها کردند و به خوزستان رفتند. اگر آبادان عروس دریاست، نوسود عروس کوهستان زاگرس است و تفاوت دما میان رودخانه سیروان در جنوب تا ارتفاعات تته در شمال آن گاه از بیست و پنج درجه سانتیگراد هم تجاوز می کند. نوسود قرنها مرکزحاکم نشین هورامان لهون بود و برای خودش ارج و اعتباری پیش همگان داشت. اهمیت نوسود چنان بود که فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه به دستور پادشاه شخصا عازم تصرف آنجا شد و حمام خون به راه انداخت، اما نوسود همچنان ماند و نسل فرمانروایان بومی اش تا دوره رضاشاه به حکومت بر آن ادامه دادند. رضاشاه روزی که نوسود تصرف شد، دستور داد به یمن "فتح اورامان" در تهران جشن و سرور برپا نمایند و توپ هوایی شلیک کنند. وضعیت نوسود در دوره پهلوی دوم هم فراز و نشیب زیادی داشت که مجال بحث آن در این یادداشت کوتاه نیست.

نوسود همانند آبادان در منطقه ای مرزی است، اما از مرز تنها وارث ضررهایش شده است و سهم چندانی از منافع آن ندارد. با آغاز جنگ تحمیلی نوسود همانند آبادان از نخستین شهرهایی بود که مورد حمله رژیم عراق قرار گرفت و به یک ویرانه تبدیل شد. بسیاری از مردم آنجا کشته و زخمی شدند و بقیه به ناچار خانه های خود را ترک کردند و آواره شهرهای دور و نزدیک گردیدند. چند سال پس از پایان جنگ آنان به شهر خود بازگشتند و بر ویرانه های آن ، خانه خود را با هزاران امید وآرزو ساختند و مشغول آباد کردن باغهای خود شدند، اما دریغا که هرگز روی آرامش به خود ندیدند. در این همه سال هیچ گونه سرمایه گذاری بلند مدت در نوسود صورت نگرفت؛ مرز آن همانند مریوان و پیرانشهر و قصر شیرین و شلمچه رسمی نشد و منافع آن نصیب عامه مردم نگردید. هر از چند گاهی مین های باقی مانده از جنگ منفجر شدند وجان مردم بی گناه را گرفتند یا آنان را مصدوم کردند. هر تابستان جنگلها و مراتع آن در آتش سوزی های عمدی و غیر عمدی نابود شدند و در یک نوبت هم چند جوان داوطلب جان خود را در راه نجات جنگل از دست دادند.
چند سال است که مردم نوسود از پدیده گرد و غبار سنگین بر آمده از دیار عرب نفسهایشان به شماره افتاده است و جز صبر وانتظار وزش باد راه حل دیگری برای رهایی از آن ندارند. جاده های آن، همان جاده های نظامی گذشته اند و هر از چند گاهی به قربانگاه مردم منطقه و گردشگرانی تبدیل می شوند که با آگاهی از ثبت جهانی هورامان عزم سفر به مرکز آن، یعنی نوسود می کنند . نوسود در سالهای اخیر همواره از امکانات ابتدایی یک زندگی شهری محروم بوده و مردم آن از بحران بیکاری رنج برده و مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده اند. افزون بر آن سالهاست که نوسود به کانون اصلی ترانزیت کالا از طریق کولبران تبدیل شده است که سبب نارضایتی مردم و رسیدن آسیبهای متعدد به شهر شده است. این هم بماند که هر از گاهی قتل وجرح کولبران هم روح و روان مردم شهر و اطراف آن را جریحه دار می کند. سالها مردم نوسود درد و رنج و هزینه ناشی از حمل کپسول گاز و دیگر روشهای گرمایشی را تحمل کردند، اما حال که تنها چند ماه است گاز شهری به این شهر رسیده است، شاهد چنین فاجعه تلخی شدند.‌

نمادها در تاریخ، اهمیت بسیاری دارند. ریزش آوار بر سر مردم آبادان و نوسود در فاصله ای کوتاه ، امری نمادین است وحکایت از وضعیتی مشابه. نوسود وآبادان باز هم از زیر آوار بیرون خواهند آمد. تاریخ ادامه خواهد یافت و رفاه و آرامش و شادی باز هم به سراغ این مردم خواهد آمد.

# تسلیت نوسود

https://t.me/kurdistanname
3.0K viewsedited  19:24
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 14:57:41 کۆچی یەکجاریی عەزیز گەردی، ئەستێرەیەکی گەش لە ئاسمانی نووسینی کوردی کوژایەوە.

سوداد ڕەسووڵ

عەزیز گەردی کوردینووسێکی باڵا و قەڵەمێکی باڵا بوو. ئەو قەڵەمە بەدرێژایی ئەزموونی نووسین هەرگیز سەری بڵندی نەوی نەکرد، هەرگیز ڕۆژێک بۆ هیچ دەسەڵاتێک نەچەمایەوە و مەرایی بۆ کەس نەکرد، نووسەرێک بوو باکی بە پارە و دەسەڵات و پلەوپایە و پۆست نەبوو، تەنانەت باکی بە پێکەوەنانی ژیانی خێزانی و ماڵ و منداڵیش نەبوو. نووسەرێک بوو سەربەرزانە لەگەڵ قەڵەمەکەی دەژیا، هەر سەربەرزانەش قەڵەمەکەی بەجێ هێشت. کەسێک بوو، خۆشی ژیان و بەختەوەری خۆی لە نووسیندا دەبینیەوە، نەک لە پارە و سامان و ئافرەت و کۆشکی ڕازاوە و سەیارەی ئاخیر مۆدێل. کەسێکی خاکی و سادە، ژیانێکی گۆشەگیر و دوور لە خەڵک، لە نێو کتێبخانەکەی دەژیا، دوور بوو لە جەنجاڵی چاوپێکەوتنی تەلەفزیۆن و مێدیاکان و ڕاگەیاندنەکان. کەسێک بوو تەنیا و تەنیا بۆ نووسین دەژیا، چونکە عاشق بە نووسین و خزمەتکردن بە زمانی کوردی بوو.
بە بڵاوکردنەوەی هەر کتێبێکی، بە کوردییە جوان و ڕەوانەکەی، گەوهەرێکی نوێی دەخستە کتێبخانەی کوردییەوە. کەسێکی ئەوەندە نەفسبەرز بوو، بۆ چاپی کتێبەکانی چاوەڕێی هیچ پاداشتێک نەبوو؛ چاوی لەوە نەبوو ئاخۆ کتێبەکانی چەند دەفرۆشرێ و چەند پارەی دێتە دەست، چەند کەس دەست خۆشی لێ دەکەن و چەند کەسیش لەسەر کتێبەکانی دەنووسن و ستایشی دەکەن.
زۆر کەمن ئەوانەی وەک عەزیز گەردی نووسەرن و عاشقانە لەگەڵ قەڵەم و نووسین دەژین؛ ڕێز لە قەڵەمەکەیان دەگرن و خیانەتی لێ ناکەن، سەربەرزانە دەژین و سەربەرزانەش وڵات و گەل بەجێ دێڵن.
مەرگی عەزیز گەردی خەسارەتێکی گەورەیە بۆ هەموو کورد، ڕۆحی شاد و ئارام و جێگەی بەهەشت بێت.

توضیح کردستان نامه :

ضمن سپاس از جناب آقای سوداد رسول برای نگارش این مطلب، از خوانندگان کردستان نامه تقاضا می کنم، فیلمی کوتاه از کتابخانه عزیز گردی را که مربوط به بازدید دوستدارانش از این کتابخانه پس از فوت اوست، در لینک زیر مشاهده کنند. گریه بر رفتن چنین مردی که آن همه کتاب را یکجا در کنار خودش گردآورد و با آنها زندگی کرد و با رفتنش اکنون تنها مانده اند، البته که رواست، اما گریه بزرگ تر برای جامعه ای است که به عدد یک درصد کتابهای این کتابخانه هم او را نمی شناخت و در مراسم تشییع و دفن او شرکت نکرد.عزیز گردی اگر در جایی دیگر از این کره خاکی بود که بهایی بیشتر به فرهنگ داده می شد رهبران و وزیران و بزرگان آن مملکت در ردیف اول تشییع کنندگانش بودند و حتی زیر جنازه او را می گرفتند تا به همه نشان دهند که به کتاب و کتابخوانی و نویسندگان مستقل و دلسوز و تاریخ و فرهنگ مملکت خود اهمیت می دهند. نمی دانم آنهایی که هر از چندگاهی جشنواره های رنگین و فستیوال های گوناگون را برگزار می کنند ، چرا وقتی پای زندگی و مرگ نویسندگانی متفاوت مانند عزیز گردی پیش کشیده می شود، دیده نمی شوند و خبری از آنان نیست.از سوی دیگر، درست است که مشکلات اقتصادی و هزاران مشکل ریز و درشت دیگر سبب شده است که جامعه ما کتاب و کتابخوانی و کتابخوان و کتابنویس را جزو اولویتهای خودش قرار ندهد، اما می توان با قطعیت کامل گفت که تاریخ و تجربه ملل دیگر نشان داده است هر چقدر در جامعه ای امثال عزیز گردی ها و چنین کتابخانه هایی بیشتر بوده و ارج دیده و بر صدر نشسته اند، زودتر از بن بست مشکلات تاریخی گذشته و دروازه سعادت و ترقی به رویشان باز شده است. همه ما متٱسفانه در زمان حیات عزیز گردی او را نشناختیم و قدرش را ندانستیم؛ امیدوارم حالا که مرگ او سبب شده است با او آشنا شویم، لااقل راهش را ادامه دهیم و خدای نخواسته زنده کش مرده پرست نباشیم.

https://fb.watch/dwcDJ35fR_/

https://t.me/kurdistanname
1.5K viewsedited  11:57
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 21:51:28
داغستان من: در رثای عزیز گردی که شمع وجودش امروز خاموش شد.

اسماعیل شمس

مرگ نابهنگام این نویسنده خلوت گزین و بی ادعا و خالق دهها اثر ماندگار به زبان کردی داغی بزرگ بر دل نویسندگان و مردم کرد و کردستان گذاشت.دیری است در کردستان بلاخیز داغ پشت داغ می آید و قلب ما را داغدار می کند.کم کم باورم می شود که ما در کنار زادگاه خاکی و صوری خود،سرزمین واقعی دیگری داریم که نامش داغستان است و جغرافیای آن هر قلبی است که دلش برای انسانیت، برابری، شرافت و امروز و فردای فرزندان این سرزمین می تپد و در میدان عمل، این مسئولیت را بر منافع و مصالح شخصی و حزبی خود ترجیح می دهد. آری چنین قلبهایی هر روز از جفای جغرافیا و تاریخ و زمانه و انسانهای اسیر آن داغ می بینند و چون به تنهایی توان تغییر آن را هم ندارند، نشستن آن داغ ها را بر قلب خود حس می کنند و سرانجام روزی مانند عزیز گردی در گوشه عزلت خاموش می شوند.

تسلیت به خانواده و دوستان و مخصوصا خوانندگان کتابهای مرحوم عزیز گردی

چون در زمان حیاتش هرگز دوست نداشت عکسی از او گذاشته شود، من هم، یکی از آثارش را گذاشتم که خیلی دوست داشت: "داغستانی من"

https://t.me/kurdistanname
4.3K viewsedited  18:51
باز کردن / نظر دهید