پستي و رذالت لشكر عمر بن سعد تا آنجا بود كه پس از شهادت امام ح | عاشقان امام حسین علیه السلام
پستي و رذالت لشكر عمر بن سعد تا آنجا بود كه پس از شهادت امام حسين (ع) و جدا كردن سر مقدس آن حضرت (ع) بلادرنگ اقدام به ربودن لباسها و اسلحهي آن بزرگوار نمودند و چنانچه اهل تاريخ نوشتهاند: پيراهن آن حضرت (ع) را شخصي به نام اسحاق بن حيوه حضرمي برگرفت، و چون به تن كرد پيس شد و موي او بريخت، و در حديث است كه در آن پيراهن جاي يكصد و ده زخم از نيزه و تير و شمشير يافتند.و سراويل آن حضرت را ابحر بن كعب تميمي ربود و گويند كه او زمينگير شد و پاهايش خشك شد و از حركت بازماند.و عمامهي او را اخنس بن مرثد، و بنابر قول ديگري جابر بن يزيد برداشت و بر سر بست و ديوانه شد؛ و نعلين او را اسود بن خالد برگرفت؛ و انگشتري آن حضرت را بجدل بن سليم برگرفت و گويند براي ربودن آن انگشتر انگشت آن حضرت را نيز بريد. در تاريخ آمده كه مختار او را دستگير كرد و دستور داد دستها و پاهاي او را قطع كردند و همچنان رهايش كردند تا جان بداد و به درك واصل شد.زره آن حضرت (ع) را نيز عمر بن سعد برداشت، و چون به دستور مختار عمر بن سعد را كشتند آن زره را به قاتل او أبوعمرو بخشيد.و شمشير او را جميع بن خلق يا اسود بن حنظلة برداشت (و البته اين شمشير غير از ذوالفقار است چنانچه آن انگشتر هم كه بجدل بربود انگشتر مخصوص رسول خدا (ص) و جزء مواريث انبياء و ائمه (ع) نبوده چنانچه امام صادق (ع) در حديثي به اين مطلب تصريح فرموده است.)از برخي روايات و زيارتنامهها نيز استفاده ميشود كه بدن مطهر آن بزرگوار را برهنه كرده و هر چه بود بردند كه از آن جمله است آنچه در ضمن فرازهاي زيارت ناحيهي مقدسه آمده است: «... السلام علي المقطوع الوتين، السلام علي المحامي بلا معين، السلام علي الشيب الخضيب، السلام علي الخد التريب، السلام علي البدن السليب، السلام علي الثغر المقروع بالقضيب...».
از ابوريحان بيروني نقل شده كه در كتاب آثار الباقية گفته است: آن مردم با حسين (ع) كاري كردند كه هيچ ملتي با اشرار مردم چنان نكردند از كشتن و به كار بردن شمشير و نيزه و سنگ و پايمال كردن بدنها با سم اسبان و غارتگري و غيره. و براستي كه انسان هنگامي كه تاريخ كربلا را ميخواند به خوبي به اين گفتار ابوريحان پي ميبرد كه شمهاي از آن را در ذيل ميخوانيد:ارباب مقاتل نوشتهاند: «پس از اينكه امام (ع) را سر بريدند در آغاز دست به تاراج و غارت حرم آن حضرت زده و سپس خيمهها را آتش زدند.»هر چه در خيمهها بود به غارت بردند و لباس و چادر و زيور زنان و جامهي كودكان را به زور و خشونت ميربودند. و گوشواره از گوش زنان و دختران و خلخال از پاي ايشان بيرون كرده و ميبردند، و از حميد بن مسلم نقل شده كه گفته است: ميديدم زني از زنهاي مكرمه و دختران طاهره را كه با آن بيشرمان بر سر جامه در كشمكش بودند و عاقبت آن جامه را از او ميربودند. .در مقتل مقرم آمده كه مردي گوشوارههاي گوش امكلثوم را چنان كشيد كه لالهي گوش را پاره كرد؛ و آن ديگري نزد فاطمه دختر امام حسين (ع) آمد و خلخال پاي او را بيرون آورد و در آن حال ميگريست، فاطمه گفت: «چرا گريه ميكني؟» گفت: «براي اين كاري كه ميكنم و اموال دختر رسول خدا (ص) را به غارت ميبرم،» فاطمه گفت: «اگر چنين است پس مرا رها كن!» گفت: «ميترسم ديگري آن را ببرد!»در اين حال مردي را ديدم كه زنان را با كعب نيزه ميزند و آنان به يكديگر پناه ميبرند و هر چه لباس و چادر و روپوش داشتند همه را آن مرد گرفته، و چون چشم آن مرد به فاطمه افتاد قصد او كرد، فاطمه گريخت و آن مرد نيز با نيزه خود حمله كرد، فاطمه روي زمين افتاد و بيهوش شد و چون به هوش آمد امكلثوم را بر بالاي سر خود ديد كه ميگريست .كار به جايي رسيد كه زني از قبيلهي بكر بن وايل كه به همراه شوهرش در لشكر عمر سعد بود وقتي آن منظرههاي دلخراش و جنايتها را مشاهده كرد فرياد زد: «يا آل بكر بن وائل أتسلب بنات رسول الله! لا حكم الا لله يا لثارات رسول الله».