يعني؛ اي خاندان بكر بن وائل آيا دختران رسول خدا (ص) را غارت مي | عاشقان امام حسین علیه السلام
يعني؛ اي خاندان بكر بن وائل آيا دختران رسول خدا (ص) را غارت ميكنند؟ حكمي جز حكم خدا نيست، اي خونخواهان رسول خدا (ص)!كه شوهرش نزديك آمد و او را به خيمهي خويش بازگرداند.و تنها خدا ميداند كه در آن ساعت بر سر آن بانوان عفيفه و كودكان معصوم چه آمد و قافلهسالار اين زنان و كودكان يعني زينب كبري چه ديد و چه كشيده است؟ وگرنه هيچ قلم و بياني نميتواند آن منظرهي خونبار را به رشتهي تحرير يا تبيين و ترسيم درآورد.و آن شاعر دل سوخته در اينباره چه نيكو گفته است: چو كار شاه و لشكر بر سر آمد سوي خرگه سپه غارتگر آمدبه دست آن گروه بيمروت به يغما رفت ميراث نبوتهر آن چيزي كه بد در خرگه شاه فتاد اندر كف آن قوم گمراهزدند آتش همه آن خيمهگه را كه سوزانيد دودش مهر و مه رابه خرگه شد محيط آن شعلهي نار همي شد تا به خيمه شاه بيماربتول دومين شه در تلاطم نمودي دست و پاي خويشتن گمگهي در خيمه و گاهي برون شد دل از آن غصهاش درياي خون شدمن از تحرير اين غم ناتوانم كه تصويرش زده آتش به جانممگر آن عارف پاكيزه نيرو در اين معني بگفت آن شعر نيكواگر دردم يكي بودي چه بودي وگر غم اندكي بودي چه بودياز حميد بن مسلم و ديگران نقل شده كه آن بيشرمان پستتر از هر حيوان همچنان كه به غارتگري و پردهدري مشغول بودند و خيمهها را از جا كنده و آتش ميزدند به حضرت علي بن الحسين (ع) كه سخت بيمار بود، رسيدند، در اين وقت شمر بن ذيالجوشن يا زنازادهي ديگري پيش آمد و خواست تا آن حضرت (ع) را بكشد...حميد بن مسلم گويد من گفتم: «سبحان الله آيا بيمار را هم خواهي كشت «و انه لما به» يعني؛ همان بيماري او را بس است و او را از پاي درخواهد آورد و بدين وسيله مانع قتل او شدم.»از اخبار الدول قرماني نقل شده كه شمر خواست علي اصغر يعني امام زينالعابدين (ع) را بكشد كه زينب دختر علي (ع) بيرون آمد و گفت؛ او كشته نخواهد شد مگر آنكه من هم با او كشته شوم، شمر كه چنان ديد دست از آن حضرت (ع) برداشت.در نقل روضة الصفا است كه عمر بن سعد دست شمر را بگرفت و مانع قتل امام زينالعابدين گرديد.در ارشاد مفيد (ره) آمده كه عمر بن سعد بر در خيمهها آمد و زنها كه او را ديدند پيش او آمده و گريستند، پس عمر سعد دستور داد كسي داخل خيمه زنان نشود و متعرض آن كودك بيمار نشود، زنان كه چنان ديدند از او خواستند دستور دهد آنچه را از آنها ربوده و بردهاند بازگردانند تا خود را با آنها بپوشانند، عمر سعد فرياد زد: «هر كس چيزي از اين زنان برده به آنها بازگرداند!».حميد بن مسلم گويد: «به خدا سوگند هيچ كس چيزي پس نياورد (و به سخن او وقعي ننهاد) پس گروهي را بر خيمهها و سراپردهي زنان و علي بن الحسين (ع) گماشت كه كسي از آنها از خميهها بيرون نرود و كسي هم متعرض آنها نشود.»باري اين فصل جانگداز را با چند بيت پايان ميدهيم:گيرم حسين سبط رسول خدا نبود گيرم كه نور ديدهي خيرالنساء نبودگيرم نبود سينهي او مخزن علوم آخر ز مهر بوسهگه مصطفي نبودگيرم به زعم نسل زنا، بود كافري بر هيچ كافر اين همه عدوان روا نبودگيرم كه خون حلق شريفش مباح بود شرط بريدن سر كس از قفا نبودگيرم نبود عترت او عترت رسول گيرم حريم او حرم كبريا نبودآتش بر آشيانهي مرغي نميزنند گيرم كه خيمه خيمهي آل عبا نبود