Get Mystery Box with random crypto!

بنظر میاد کار یک آدم قوی نباشه تو روزهایی که اون دیگه مجرد نیس | 𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆


بنظر میاد کار یک آدم قوی نباشه
تو روزهایی که اون دیگه مجرد نیست و زندگی جدیدشو شروع کرده ادامه رفتارم بنظر میاد اشتباهه و بنظر میاد اصرار هرچه بیشتر ازم آدم حقیرتری میسازه

این احساس حقارت از پس زده شدن اما همچنان اصرار کردن در کنار افکار مکملی مثل کمبود داشتن و دوستداشتنی نبودن درست بنظر میاد و حقیقتا روزهای زیادی آزارم داد
تا جایی که یه روز به سختی روح داغونمو از وسط همه ی افکار به شدت خورنده کشیدم گوشه ای تا ببینم چه کنم
با خودم خیلی فکر کردم
به این فکر کردم که تا امروزم چطور گذشت
بعد از اینم قراره چطور بگذره

به این فکر کردم چه شبها و روزهایی با فکر اون زندگی از دست رفته گذشت
چه روزها و اوقات خوشی که نبودنِ وجودش یدفعه همه چی رو تلخ کرد
به این فکر کردم که آیا از این شرایط راضی ام ؟
آیا اصلا توان این که از این شرایط خلاص بشم رو دارم ؟ ندارم ؟
به این فکر کردم که آدمیزاد ذاتا خودخواهه و همه ی تصمیماتش تو چهارچوب راحتیه خودشه پس حتی اگه کسی رو دوست داره از این بابته که با داشتنش راحت تره
گفتم پس با این منطق حالا که نیستش چرا ولش نمیکنم ؟
بعد دیدم همین دوستداشتنش برام لذتبخشه
دیدم روحم لذت بیشتری میبره از حضور یاد اون تا حضور واقعیه کس دیگری
دیدم هربار میتونستم عکساشو پاک کنم اما نکردم چون نخواستم
نخواستم خودمو از اون حس محروم کنم چون دوسش داشتم

بعد با خودم فکر کردم که ok شما راست میگی آقا مهدی ، اما تا کجا قراره ادامه پیدا کنه ؟
مگه نه اینکه بهترین سالهای عمر هر آدمی اواخر دهه ی بیست و اوایل دهه ی ۳۰ هست ؟ خب تو که این رو با یادش اما به تنهایی گذروندی ، باید ناراحت باشی ، باید سرخورده باشی ، باید بابت از دست دادنت بهترین روزای عمرت عصبانی باشی ، حداقل پشیمون باشی ، درستش اینه ، هستی ؟ اگه عاقلی باید باشی ، هستی پشیمون ؟
میبینم ذره ای پشیمون نیستم
باشه باشه اصلا تو راست میگی ، اینم قبول ، اصلا میپذیریم یه زمانایی تو زندگی هست که نیاز نیست آدم عاقل باشه ، اما اگه برگردی گذشته چی ؟ بازم این راهو میای ؟ بازم وقتی اون شب اول که دیدیش ادامه میدی ؟ یا روح و قلبتو نجات میدی؟

《اینی که الان داره همین پاراگراف رو مینویسه قطعا نه عقلمه نه قلبمه ، خودمم نمیدونم کجامه اما قاضی هست بین حرفای بالا که عقلم و قلبم گفتن 》

اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
برا جواب باید برگردم به گذشته ، من با صدها زن حرف زدم ، از نوجوونی در قالب علاقه ی شدیدم به جامعه شناسی با صدها نفر صحبت کردم ، پیرمرد ، پیرزن ،مرد ، زن ،نوجوون، دختر بچه، پسر بچه، راننده اتوبوس، آخوند ،بسیجی پرتقال فروش، دکتر ،آدم فروش، معتاد ،جنده ، مهندس، مرده شور ، من سالها با همه مدل آدم حرف زدم و هیچ وقت سیر نمیشدم از این آشنایی با شخصیت های مختلف و شنیدن تجربه های اونا اما هیچ وقت قصد ارتباط دوستانه و نزدیک نداشتم ، اهلش نبودم ، از مجموع حرف ها متوجه شدم اخلاقم توسط زنهای زیادی پسندیده اس و بارها بهم گفتن خوشبحال زن آینده ات، حداقلش اینه تو زندگیت هر کمبودی داشته باشی اما زنت کمبود محبت نمیبینه
برا من رابطه با زن متاهل یه خط قرمز بزرگ بود ، با نرگس که آشنا شدم متاهل بود ، من که هر ننه قمری شوخی و محبتم رو دیده بود و این مدل شخصیت رو برای یه مرد ایده آل و درست میدید به بهترین شخص که رسیدم محبتم رو دریغ کردم و فقط جنبه ی شوخ شخصیتم رو دید و ناقص دیده شدم اونهم توسط زنی که بشدت محبت دوست بود
چرا؟ چون میترسیدم به یه زن متاهل محبت کنم و زندگیش بلغزه ، بنظرم خودم کار درست رو میکردم

اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟

اگر به گذشته برمیگشتم دیگه وقتی اونقدر اصرار میکرد به بخاری نچسب و پاشو برو دنبال کار با کله میرفتم
اگه به گذشته برمیگشتم تا آخرین توانم تلاش میکردم تا زودتر خونه زندگی دست و پا کنم که دلش خوش باشه به اینکه یه مرد پشتشه
اگه به گذشته برمیگشتم وقتی گفت لباس زیر ست مشکی گرفتم کسی نیست ببینه با ذوق میگفتم من که هستم ، نمیگفتم برو جلو آیینه بپوش و خودتو تحسین کن
اگه به گذشته برمیگشتم تک تک روزها از محبت و بغل لبریزش میکردم تا کمتر سختی بکشه

اعتراف میکنم که اشتباه کردم ، اگر به گذشته برگردم بااااااز همین راه رو میومدم و این دفعه محبتم رو نه خیلی دیر بلکه در لحظه ابراز میکردم
افسوس که تنها باری که در زندگیم چیزی رو از ته قلبم خواستم مال من نشد
تا همیشه افسوس که تنها زنی که واقعا میتونست هرلحظه و تا همیشه ملکه ی زندگیم باشه از دستم رفت