Get Mystery Box with random crypto!

𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆

لوگوی کانال تلگرام mano_narges — 𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆 𝑽
لوگوی کانال تلگرام mano_narges — 𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆
آدرس کانال: @mano_narges
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 2

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2023-05-09 03:00:25 امروزم واسه دل خودم ثبت کنم
روزی که
روز که چه عرض کنم شبی که این ساعت زدم به جاده برم سمت کار
بعدها یادم بیاد بوده روزایی هم که خیلی زحمت کشیدم
1 view00:00
باز کردن / نظر دهید
2023-05-07 06:03:16 از الان تا یه ماه دیگه خیلی روزای سخت دارم ، همش تو جاده و شهرهای گرم و دور اما بدیش اینه احتمال داره بیشتر بشه و تا وسط یا آخر تابستون ادامه پیدا کنه و پدرم تو شهرای ببشتری درآد
خسته ام و کار سنگین و خسته کننده اس اما مهم نیست ، بهش فک نمیکنم فقط کم کم انجام میدم و میرم جلو ببینم چی قسمتم میشه این مدت
آخر بهار یا آخر تابستون میام مینویسم چه ها کردم و چه ها شد
1 view03:03
باز کردن / نظر دهید
2023-05-04 18:37:12 نمیدونم چند روزه این جمله از زبونم خارج نشده بود ، همیشه تو ذهنم میگفتمش یا همیشه تایپش میکردم اما مدتها بود از زبونم خارج نشده بود ، جوری که دهنم باز بشه و اون کلمات از لبهام خارج بشه
داشتم عکسشو که استوری کرده بود نگاه میکردم ، با چشمهایی که انگار گریه کردن بودن و موهایی که چند تارش ریخته بود گوشه ی صورت
ناخودآگاه گفتم دوستت دارم و به زبون آوردم
4 views15:37
باز کردن / نظر دهید
2023-04-30 12:59:25
اما ته دلم حس کردم ، گوشیو برداشتم و خودش بود
اون بالای جای اسمش نوشته بود N و کنارش عکسش ، قشنگترین عکسی که تا حالا ازش دیدم

شاید ماه ها میشد که از قلب خودم خبری نداشتم
، یدفعه شروع به کوبیدن کرد ، تو چند ثانیه حس کردم داره با چکش میکوبه تو سینم اینقد که ضربان برداشته بود
شاکی شدم که کسخل بتمرگ سرجات آبرومو بردی

نرگس سلامی کرد و نصیحتی کرد و چنتا کرم ریختیم و خندیدیم و یکم حرف زدیم و رفت و باز بلاک کرد
بلاکای بچه گونه ، باباجان اون که جلو منو میگرفت پیام ندم احتیاط از بی احترامی و برخورد بدت بود وگرنه انگار که من اگه بخوام حرف بزنم یا پیام بدم بلاک میتونه جلومو بگیره
خلاصه این بلاکه دیگه جاش زیاد درد نکرد ، فک کنم سِر شدم

یه جا تو فیلم نهنگ عنبر بعد اینکه هر بار رویا از پیش ارژنگ میره ، بعد چند وقت برمیگرده
تهش بعد از سالها وقتی رویا بازم میخوست بره صبر ارژنگ سر میاد و میگه رویا یکمم بمون خب

منم خواستم بگم بمون خب
اما ترسیدم نمونه و ضایعم کنه
گفتم ولش کن خودش اگه دلش با موندن باشه میمونه
صبح دیدم بلاکم کرده

اون وسط پرسید هنوزم عاشقی هنوزم منو آرزو میکنی
جوابشو ندادم
نگفتم امروز اونقد بهت فک کردم که اصلا شاید خودم جذبت کردم
سوالش اشتباه بود ، اگه منو میشناخت همچین چیزی نمیپرسید
انگار که انتظار یه چیزو داشت که تاریخ انقضا داشته باشه
شایدم انتظار داشت عاشقی از سرم پریده باشه تا بتونیم دوست باشیم ، آخه حقیقتا دوستیمون از همون اول نمونه بود و حرف نداشت ، من هیچ وقت کاراشو قضاوت نمیکردم چون میدونستم عاقله و هرکاری کردی بهترین تصمیمی بوده که اون لحظه گرفته ، اونم همیشه هُلم میداد جلو سمت پیشرفت

من سوالی ازش نپرسیدم ، ترسیدم بپرسم ازدواج کردی
حوصله نداشتم دوباره حال خرابی بیاد سراغم و روانم بهم بریزه

دوس داشتم یه بارم بمونه
کنارش خوش گذشت مثل همیشه
5 viewsedited  09:59
باز کردن / نظر دهید
2023-04-30 12:56:10
دیروز رفته بودم روستا خونه دایی
گفت توت ها رسیدن بچین بخور
رفتم تو گلخونه تا چِشَم افتاد بهشون اولین چیز که اومد تو ذهنم این بود کاش اونم اینجا بود با هم میچیدیم میخوردیم
سرخ و خوشمزه بودن اما از گلوم پایین نرفتن
یدفعه یه سوزشی تو ساعد دستم حس کردم دیدم یه زنبور کسخل نیشم زده و همونجا رو دستم تشنج کرده
هرچی با قدرت ساک زدم بلکه زهرو قبل اینکه وارد خون بشه بِکِشم بیرون فایده نداشت و درد شروع شد
زدم بیرون و چشمم افتاد به اون تپه که روزگاری ازش میرفتم بالا تا آنتن بیاد و بتونم باهاش چت کنم، لبخند نشست رو لبم
شب برگشتم شهر خونه خودمون
بی بی خواب بود و تو حیاط نشسته بودم رو صندلی
یه صندلی دیگه روبروم بود و گوشیم انداخته بود رو اون
چن دیقه قبل داشتم عکساشو نگاه میکردم که مشغول کلاس ناخن و اینا شده
مشغول فکر کردن بهش بودم از اون شبا که فکرای متفرقه میره کنار و همه هوش و حواسم سمت اونه
میخواستم ساعت 00:00 که شد براش بنویسم بدون تو توت فرنگی از گلوم نرفت پایین
میخواستم بگم جات خالی بود
صدا پیام گوشی بلند شد ، بی بروگرد میدونستم اونه
یک سال شد که خبری ازش نبود و دلیلی نداشت فکر کنم اونه

4 views09:56
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:34
00:00

من به اندازه ی کافی خوب نبودم و اینو ته دلم میدونستم برا همین وقتی همون روز اول که ترکم کرد از فرط انفجار نشستم با یه روانشناس صحبت کردم و این حرفو بهم زد این شات رو نگه داشتم ، شاید چون میدونستم حرف درست همینه و باید اونقدر ببینمش تا باورش کنم اما نمیدونم چرا نمیپذیرفتمش و ساده لوحانه تقلا میکردم ، تقلا میکردم که آدم بهتری باشم با امکانات بیشتر اما غافل از اینکه همه چیز ساده و روشن بود ، اون جوری که باید میبودم نبودم و هیچ نیرویی نمیتونست این رو درست کنه
1 viewedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 23:30:36
00:00
1 viewedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 23:30:07
خب اما نشد
نشد داشتمه باشمش ، حالا برنامه واسه ادامه چیه ؟
یه حرکتی تو شطرنج هست به اسم تسوتسوانگ
یعنی زمانی که بهترین حرکت ، حرکت نکردنه
اما مجبوری حرکت کنی چون نوبت توئه

ترجیح میدادم فکر و خیال ولم کنه و

حقیقت اینه که من از زندگی مثل بقیه دنبال آرامشم ، خوشبختی واسه من یه خونه پر از آرامش تعریف شده که بعد از هر اتفاقی اونجا پناهگاهم باشه ، به این ترتیب اهل خیانت نیستم پس چه کنم ؟ اگه با کسی برم تو زندگی قطعا گذشته هم همراهم میاد و این درست نیست ، اون زنی که میاد تو زندگیم گناهی نداره که من تو عقل و قلبم یکی دیگه باشه
اگه تو همین روال الانم بمونم هم که تنهایی خیلی وقته خسته کننده شده ، از یه جایی به بعد بی مزه شده و ارزش این مدل ادامه دادن نداره
پس چه کنم ؟
این چه کنم مدتهاست تبدیل شده به علامت سوال بزرگی تو سرم

به نتیجه ای که رسیدم اینه که خودمو بسپرم به دست زندگی
زندگی کنم سعی کنم آدم خوبی باشم سعی کنم اوقات خوشی بسازم و اگه آدم خوبی سرراهم گرفت دیگه چشم بسته طردش نکنم و ازش بدم نیاد ، اجازه بدم چشام بقیه رو هم ببینن و عقلم نتیجه گیریاشو بکنه و قلبم حرفشو بزنه ، اگه شد که چه بهتر اگه نشد باز ادامه میدم و خدا کریمه
اما همزمان یاد اون همیشه همراهمه ، به این نتیجه رسیدم که نه میتونم و نه میخوام از دوست داشتنش دست بردارم پس اون یاد رو واسه همیشه با خودم نگه میدارم
دلیلی پیدا نکردم که یادشو ول کنم
روزی که داشتمش در عین اینکه از امکانات دنیا هیچی نداشتم بواسطه ی داشتنش انگار دنیا مال من بود
وقتی که مقداری از مال دنیا بهم رسید اما به واسطه ی نداشتن اون انگار فقیر ترین آدم دنیام
هنوزم بدون درنگ حاظرم هرچه دارم و ندارم رو واسه دوباره دیدنش بدم

خُنُک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
بِنَماند هیچش الا ، هوس قمار دیگر
1 viewedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 23:30:05
بنظر میاد کار یک آدم قوی نباشه
تو روزهایی که اون دیگه مجرد نیست و زندگی جدیدشو شروع کرده ادامه رفتارم بنظر میاد اشتباهه و بنظر میاد اصرار هرچه بیشتر ازم آدم حقیرتری میسازه

این احساس حقارت از پس زده شدن اما همچنان اصرار کردن در کنار افکار مکملی مثل کمبود داشتن و دوستداشتنی نبودن درست بنظر میاد و حقیقتا روزهای زیادی آزارم داد
تا جایی که یه روز به سختی روح داغونمو از وسط همه ی افکار به شدت خورنده کشیدم گوشه ای تا ببینم چه کنم
با خودم خیلی فکر کردم
به این فکر کردم که تا امروزم چطور گذشت
بعد از اینم قراره چطور بگذره

به این فکر کردم چه شبها و روزهایی با فکر اون زندگی از دست رفته گذشت
چه روزها و اوقات خوشی که نبودنِ وجودش یدفعه همه چی رو تلخ کرد
به این فکر کردم که آیا از این شرایط راضی ام ؟
آیا اصلا توان این که از این شرایط خلاص بشم رو دارم ؟ ندارم ؟
به این فکر کردم که آدمیزاد ذاتا خودخواهه و همه ی تصمیماتش تو چهارچوب راحتیه خودشه پس حتی اگه کسی رو دوست داره از این بابته که با داشتنش راحت تره
گفتم پس با این منطق حالا که نیستش چرا ولش نمیکنم ؟
بعد دیدم همین دوستداشتنش برام لذتبخشه
دیدم روحم لذت بیشتری میبره از حضور یاد اون تا حضور واقعیه کس دیگری
دیدم هربار میتونستم عکساشو پاک کنم اما نکردم چون نخواستم
نخواستم خودمو از اون حس محروم کنم چون دوسش داشتم

بعد با خودم فکر کردم که ok شما راست میگی آقا مهدی ، اما تا کجا قراره ادامه پیدا کنه ؟
مگه نه اینکه بهترین سالهای عمر هر آدمی اواخر دهه ی بیست و اوایل دهه ی ۳۰ هست ؟ خب تو که این رو با یادش اما به تنهایی گذروندی ، باید ناراحت باشی ، باید سرخورده باشی ، باید بابت از دست دادنت بهترین روزای عمرت عصبانی باشی ، حداقل پشیمون باشی ، درستش اینه ، هستی ؟ اگه عاقلی باید باشی ، هستی پشیمون ؟
میبینم ذره ای پشیمون نیستم
باشه باشه اصلا تو راست میگی ، اینم قبول ، اصلا میپذیریم یه زمانایی تو زندگی هست که نیاز نیست آدم عاقل باشه ، اما اگه برگردی گذشته چی ؟ بازم این راهو میای ؟ بازم وقتی اون شب اول که دیدیش ادامه میدی ؟ یا روح و قلبتو نجات میدی؟

《اینی که الان داره همین پاراگراف رو مینویسه قطعا نه عقلمه نه قلبمه ، خودمم نمیدونم کجامه اما قاضی هست بین حرفای بالا که عقلم و قلبم گفتن 》

اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟
برا جواب باید برگردم به گذشته ، من با صدها زن حرف زدم ، از نوجوونی در قالب علاقه ی شدیدم به جامعه شناسی با صدها نفر صحبت کردم ، پیرمرد ، پیرزن ،مرد ، زن ،نوجوون، دختر بچه، پسر بچه، راننده اتوبوس، آخوند ،بسیجی پرتقال فروش، دکتر ،آدم فروش، معتاد ،جنده ، مهندس، مرده شور ، من سالها با همه مدل آدم حرف زدم و هیچ وقت سیر نمیشدم از این آشنایی با شخصیت های مختلف و شنیدن تجربه های اونا اما هیچ وقت قصد ارتباط دوستانه و نزدیک نداشتم ، اهلش نبودم ، از مجموع حرف ها متوجه شدم اخلاقم توسط زنهای زیادی پسندیده اس و بارها بهم گفتن خوشبحال زن آینده ات، حداقلش اینه تو زندگیت هر کمبودی داشته باشی اما زنت کمبود محبت نمیبینه
برا من رابطه با زن متاهل یه خط قرمز بزرگ بود ، با نرگس که آشنا شدم متاهل بود ، من که هر ننه قمری شوخی و محبتم رو دیده بود و این مدل شخصیت رو برای یه مرد ایده آل و درست میدید به بهترین شخص که رسیدم محبتم رو دریغ کردم و فقط جنبه ی شوخ شخصیتم رو دید و ناقص دیده شدم اونهم توسط زنی که بشدت محبت دوست بود
چرا؟ چون میترسیدم به یه زن متاهل محبت کنم و زندگیش بلغزه ، بنظرم خودم کار درست رو میکردم

اگه برگردم به گذشته چه میکنم ؟

اگر به گذشته برمیگشتم دیگه وقتی اونقدر اصرار میکرد به بخاری نچسب و پاشو برو دنبال کار با کله میرفتم
اگه به گذشته برمیگشتم تا آخرین توانم تلاش میکردم تا زودتر خونه زندگی دست و پا کنم که دلش خوش باشه به اینکه یه مرد پشتشه
اگه به گذشته برمیگشتم وقتی گفت لباس زیر ست مشکی گرفتم کسی نیست ببینه با ذوق میگفتم من که هستم ، نمیگفتم برو جلو آیینه بپوش و خودتو تحسین کن
اگه به گذشته برمیگشتم تک تک روزها از محبت و بغل لبریزش میکردم تا کمتر سختی بکشه

اعتراف میکنم که اشتباه کردم ، اگر به گذشته برگردم بااااااز همین راه رو میومدم و این دفعه محبتم رو نه خیلی دیر بلکه در لحظه ابراز میکردم
افسوس که تنها باری که در زندگیم چیزی رو از ته قلبم خواستم مال من نشد
تا همیشه افسوس که تنها زنی که واقعا میتونست هرلحظه و تا همیشه ملکه ی زندگیم باشه از دستم رفت
1 viewedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 23:30:39
00:00
اوقات زیاد و بیش از حدی به زندگیم فکر میکنم
مدت زیادیه حس میکنم درگیرِ شکلی تحقیرآمیز از حقارت شخصیتی شدم
این که کسی رو دوست دارم که تو صورتم نگاه کرد و بهم گفت کس دیگه ای رو دوست داره و واکنشم که ادامه ی اون دوست داشتنه بنظر میاد کار یک آدم قوی نباشه
1 viewedited  20:30
باز کردن / نظر دهید