Get Mystery Box with random crypto!

𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆

لوگوی کانال تلگرام mano_narges — 𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆 𝑽
لوگوی کانال تلگرام mano_narges — 𝑽𝒖𝒆𝒍𝒗𝒆
آدرس کانال: @mano_narges
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 2

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-10-22 20:32:01 این خیلی سختم بود
تازه کار گرفته بودیم و دست خالی و گرفتاری بدهکاری سردرگمی باعث شده بود خیلی تحت فشار باشم میدونستم تو مسیر درستم و اوضاع بعدا بهتر میشه اما اون بُرهه خیلی تحت فشار بودم ، فشار اونقد زیاد بود که تنها چیزی که میتونست آرومم کنه وجود نرگس بود
نمیدونم چرا فکر میکردم این سری اونم دلش موافقه برا همین با ضمیرِ روشن رفتم سمتش
ته دلم نوری بود که انگار مژده میداد خبرای خوبی تو راهه
رسیدم اصفهان و شب خوابیدم
همون شب این خوابو دیدم ، خوب یادمه
هیچ فکرشو نمیکردم که خواب باشه ، همه چیز واقعی بنظر میومد
رو کردم بهت و گفتم دیدی میدونستم این سری تو هم موافقی
بهت گفتم بالاخره مال من شدی
و بهت گفتم که بهترین موقع اومدی ، دقیقا وقتی که دیگه توانی نداشتم و واقعا نداشتم
اما روزگار همیشه برخلاف آرزوهامون گذشت
صبحش بیدار شدم و دیدم خوابه
خدا میدونه چقد دلم گرفت که بازم ندارمت اما گفتم اشکال نداره میرم پیشش و بهش میگم که میخوام باقی عمرمونو کنار هم بگذرونیم
اومدم و ازت خواستم بذاری ببینمت تا حرفم رو بزنم ، اما تو ، نه پذیرفتیم نه اجازه دادی حرفمو بزنم و در آخر هم با نشون دادن اون عکس کُشتیم
یاد اون شب نبخیر
2 views17:32
باز کردن / نظر دهید
2022-10-22 01:04:11 این متن پر از صداقت هست

من اینجا هیچ وقت چیزی ننوشتم مگر اینکه دلم تنگ بود و هیچ وقت قصدی نداشتم مگر نشون دادن علاقه ام به زتی که دوستش دارم
تمام مطالب اینجا حقیقت بود به جز چند مطلب دروغ که از عمد نوشتمشون چون نمیدونستم کار درست چیه

قسمت پایین خونده بشه بعد قسمتی که با اسپویلر مخفی شده ، بهتره



آشو یه نصیحت پدرانه داره و میگه:
«مراقب باش؛ هرگز به عشق همچون سکس فکر نکن، وگرنه دچار فریب خواهی شد.
فقط زمانی که احساس کردی حضور دیگری، تنها حضور خالص او، نه هیچ چیز دیگر‌، فقط حضورش کافی است تا به تو احساس خوشبختی بدهد؛ چیزی در تو شروع میکند به شکفتن.
آنوقت است که در عشق حقیقی به سر میبری.
آگاه باش
عشق شهوت نیست.
عاطفه و احساسات زودگذر نیست. عشق مالکیت نیست.
عشق یک ادراک ژرف است که شخص به نوعی تو را کامل میکند.
فردی تو را یک دایره کامل می‌سازد!»



از لحاظ جنسی و سکسی من همیشه گرم مزاج بودم ، اینو خودم میدونستم اما زمانی که به نرگس نزدیک شدم متوجه شدم یه چیزی طبیعی نیست ، فراوون هم حرف سکسی میزدم اما نه دلم میخواست به نرگس حرف سکسی بزنم نه هم تو خلوت خودم فکری میکردم ، این روند کم کم طولانی شد ولی اوضاع تغییری نکرد ، در واقع اونقدر همه چیز کنار این شخص برام جالب و جذاب بود که هیچ وقت ،زمان اضافه ای نمیومد واسه این حرفا و حرکتا
نرگس زیباترین و خوش هیکل ترین بود که دیده بودم و از قضا گرم مزاج ، ابدا نقصی در کار نبود و من باید تکون هایی میخوردم اما خبری نشد ، نرگس این قضایا رو به پای جنبه ی من نوشت و شروع به شوخی کردن در مورد این موضوع کرد ، کم کم نگران شدم و ترسیدم ، شروع کردم اینجا به نوشتن داستان های خیالی از علاقه ام به سکس با نرگس، از فانتزی هام ، از خواب هام ، اما ذهنم ابدا نمیتونست تصویر سازی کنه و پایین تنم هیچ وقت در رابطه با نرگس تکونی نخورد و فکری نکرد ، گواه حرفم صدها شب و صدها ساعت حرف زدنمون با هم دیگه اس

کم کم به این نتیجه رسیدم که مشکل از منه و من عیبی دارم که با این جمله ی طلایی آشو آشنا شدم و یقین پیدا کردم این حسم هم از عشق و علاقه میاد
من رابطه با نرگس رو تصور میکردم اما نه در چارچوب خرابش ، همیشه تو ذهنم خونه زندگی و خونواده بود
این مطلبی بود که همیشه آزارم میداد و دوست داشتم بگمش
2 views22:04
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 12:27:42 تو خصلتای خوب و بد هرکی کم و زیاد از هرکدوم داره ، کم پیش میاد آدمی از یه صفت هیچ بهره ای نداشته باشه
یه صفت برا من هست ، حسادت
تو کل زندگیم هیچ وقت هیچ جا هیچ چیزی نتونست حسادتم رو روشن کنه ، حتی وقتی نرگس رو کنار یه مرد دیدم هم حسادت نکردم
نهایتش با خودم کنار میومدم اما حسادت نمیکردم و بلد هم نبودم چه حسی داره تا اینکه روزی یه اتفاق افتاد
دقیقا دو سال پیش همچین روزی تو موقعی که درگیر راضی کردن نرگس و خونوادم بودم و تو هزار جبهه مشغول کارکردن و راضی کردن و التماس و اصرار و دعوا و ناراحتی بودم حنا به دنیا اومد
گوشه ی راهروی بیمارستان وایساده بودم که خواهر کوچیکم بچه بغل از در اومد بیرون محسن دوید جلو و رفت دخترش رو بغل کرد و مامانم به اون یکی خواهرم گفت گوشیش رو بگیره و یه عکس ازش بگیره و بذاره وضعیتش
و پایین عکس نوشت ثمره ی درخت زندگیم و به همه اعلام کرد نوه دار شد
اون روزا، اون موقع، اون جا وسط همون راهرو قلبم پر کشید و منم دلم خواست همچین بچه ای از نرگس داشته باشم و حسودی کردم
روزها گذشت حنا موهاش دراومد دندوناش دراومد کم کم چار دست و پا راه رفت و من هر بار میدیمش خدا میدونه چقد ذوق میکردم روزها گذشت تونست وایسه سر پا کم کم راه رفت کم کم یاد گرفت بگه عمو مهدی و من هرروز میخندیدم از دیدن این بچه ی شیرین
حالا چند دقیقه ی پیش حنا شمع هاشو فوت کرد و وارد سومین سال زندگیش شد و من با ذوق و شوق نگاهش کردم و هربار دلم میسوزه چرا من محروم شدم از داشتن دختری شیرین از زنی که دوستش داشتم
2 views09:27
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 21:58:54 هزار و یک شب


یه شب اواسط آبان ۹۸ دیدمت ، به اون روزا نگاه که میکنم اعتراف میکنم بهترین محرک زندگیم شدی برای پیشرفت ، من هیچ هدف و برنامه ای نداشتم ، سرخوش و بی خیال و بی فکر
و آدمی که رنج نکشه سختی نکشه زمین نخوره نمیتونه قدر زندگی رو بدونه
آشنایی با تو ، خواستن تو و تلاش برای بدست آوردنت باعث شد زندگی من عوض بشه ، باعث شد تلاش کنم تا چیزهایی دست و پا کنم تا بواسطه اونها بتونم داشته باشمت ، تو این راه رنج ها کشیدم گشنگی ها کشیدم عرق ها ریختم سختی ها کشیدم اما مرتب به تو فکر میکردم و هربار فکر کردن به داشتن تو مشکلات رو برام آسونتر میکرد
اما خب آخرش اون چیزی که میخواستم نشد ، در نهایت همونطور که هیچ کس هیچ وقت تو زندگیم واسه کاری بهم اعتماد نکرد تو هم واسه زندگی مشترک اعتماد نکردی ، نموندی و من که نمیتونستم ازت دل بکنم ، دل کندم
زندگی رو احترام نگه میداره ، آدما باید حرمت همدیگه رو نگه دارن
تو همیشه میدونستی من از این حس که فکر کنم بیام سراغت و مزاحم بنظر بیام چقدر متنفرم ، واسه همین وقتی حدود دوسال پیش گفتی دیگه مزاحم نشو من دیگه نیومدم سراغت ، بعد از اون من و تو بارها با هم حرف زدیم اما هربار تو اومده بودی پیشم تا اون روز که تو اینستا بهت پیام دادم و خودمو معرفی کردم و تو
گفتی بیخود کردی پیام دادی
و شبش گفتی دوست پسر دارم
اول حرمتم رو شکستی و بعد بیرحمانه نشون دادی که نخواستیم
تو همون شب برام تموم شدی ، حالا من هنوز دوستت دارم هنوز مرتب بهت فکر میکنم اما دیگه تو ذهن و قلبم نرگس قبل از اون شب مونده
نرگس بعد از اون شب رو نه هیچ وقت فکر میکردم بتونه وجود داشته باشه نه دوسش دارم


امشب ۱۴ مرداد تولدمه و حالا از ۱۷ آبانی که واسه اولین بار دیدمت ۱۰۰۱ شب گذشته
خدا گواهه هزار و یک شب پاک و صادقانه خواستمت و لحظه ای چیزی به قلب و ذهنم وارد نشد مگر اینکه خوشبختی تو باشه
راستش واسه امشب یه کتاب از حرفام برات نوشته بودم که تو سی چهل روز گذشته آماده کرده بودم ، ۱۰۰ صفحه ای برات نوشته بودم اما خب ویندوز لپ تاپم پرید و همه اش پاک شد و منم گفتم اصن بیخیال

بعدها زمان که گذشت به یاد بیار مردی هزار و یک شب بی وقفه بهترین سالهای عمرش خالصانه خواستت .
1 view18:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 21:36:10 The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 5 months. If it remains inactive in the next 27 days, that account will self-destruct and this channel may no longer have an owner.
18:36
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 22:30:00 تو پاره تنم بودی حق نداشتی بری با یکی دیگه
حق نداشتی چشمتو رو دوس داشتنم ببندی
حق نداشتی به عمری که به پای عشق گذاشتم توهین کنی بگی هدرش دادی
حق نداشتی لعنتی
حق نداشتی یه طرفه تصمیم بگیری و بهم هیچ شانسی ندی
حق نداشتی تنهایی تشخیص بدی بدرد نمیخورم و ازم فاصله بگیری
حق نداشتی همه ی تلاشهام واسه ساختن خونه زندگی رو نادیده بگیری و از روم رد بشی
به امام حسین حق نداشتی
حق نداشتی هر شبتو با یکی دیگه بگی و بخندی
حق نداشتی عکس یکی که هزار بار ازم بهتره رو نشونم بذی و خوردم کنی
حق نداشتی کاری کنی از خودم و تلاشهام واسه داشتنت خجالت بکشم
حق ندااااشتی بی معرفت
حق نداشتی بی انصاف
کی این حقو بهت داد که واسه هزارمین بار اشکمو دربیاری
کی بهت گفت میتونی یه قلب تیکه پاره رو بازم تیکه تیکه کنی
مگه من چه بدی ای در حقت کردم
من هیچ وقت بلد نبودم به هیچکس حرفای دلمو بزنم و خنده های احمقانه و صورت شادم هیچ وقت نذاشت کسی از درونم خبردار بشه حتی تو ، اما تو هیچ حقی نداشتی عوض همه ی دلتنگیهام بیای و یه مرد خوش قیافه بذاری جلوم بگی با اینم
یادت ببار روزی رو که مجید گفت یکی دیگه رو میخواد و چه حالی شدی ، حالا همون بلا رو سرم آوردی
پاره ی تنم زد خُردم کرد خدایا
9 views19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 06:01:51 امشب گذشت و زنده موندم
بالاخره خورشید دراومد
امشب هزاربار مثل مار زخم خورده از دل زخمی و دل شوره به خودم پیچیدم
امشب یه دنیا تو دلم رخت شست ، میخواستم یه دنیا بالا بیارم از بس حالت تهوع و نگرانی داشتم

اینهم از روزگار من
آخرش تو زندگیم عشق برای من اینجوری شد که مثلا اون دلش آب خنک میخواست، من لیوانو چند میلیون بار باد میزدم که آبش خنک بشه؛
بعد دیدم یهو یه نفر درو باز کرد با یخ اومد داخل!
من بارها تو پارک ساعتها شب و روز تو سرما و گرما یه لنگه پا میلرزیدم که از تو بالکن ببینمش و از ترس همسایه ها و غُر زدن نرگس جرئت نداشتم حتی نزذیک در خونه بشم و آخرش یه نفر با ماشین خارجیش اومد پایین و اون از بالا بدو بدو اومد سوار شد و رفتن

باید قبول کرد اگه دنبال این بودم که زن مورد علاقه ام جذبم بشه باید کاری میکردم که زیبا به‌نظر بیام . متأسفانه اگه زیبایی ظاهری نداشته باشی هیچوقت فرصت پیدا نمی‌کنی که زیبایی درونیت رو نشون بدی اونایی هم که می‌گن اخلاق مهمه، براشون اخلاق خوشگلا مهمه، نه اخلاق زشت‌ها

نرگس رهام کرد و رفت شبها و روزهای زیادی خواستمش ، رفتم سراغش ، خواستم داشته باشمش و تنها چیزی که نصیب شد نداشتنش شد

در حالی که عاشقش بودم اجازه پیدا نکردم یک
بار ببینمش ، اجازه پیدا نکردم یک کلام باهاش حرف بزنم
و شخص دیگه ای در حالی که نرگس بهش علاقه ای نداشت تونست شروع بکنه باهاش حرف بزنه باهاش بیرون بره و داشته باشتش
چجوری اون شخص تونست نزدیک بشه و خصوصیات خوبش رو ثابت کنه ؟ ظاهرش

یادم نمیره زنی که گفت تنها خواسته ام از زندگی عشقِ و میدونست دوستش دارم ولم کرد و با کسی رابطه شروع کرد که پول و خونه و ماشین داشت
7 viewsedited  03:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 23:53:44 نور امیدی ته دلم بود که شاید به نرگس برسم
امشب دوباره تا چند دقیقه پیش با هم حرف زدیم
امشب حسابی از خودم خجالت کشیدم
نرگس با یکی آشنا شده و قصد ازدواج باهاش رو داره
زمستون وقتی اون شب تو پارک روبه روی خونه اش ساعتها منتظر بودم که یه نظر ببینمش یه ماشین شیک خارجی اومد و نرگس سوار شد و رفت ، امشب که پرسیدم کی بود گفت منو میخواد
یه مرد با یه هیکل حسابی ، چشای رنگی ، خیلی خوش قیافه ، خیلی خوش پوش و خوش تیپ ، تو یه ماشین شیک و نرگس مدام از اخلاق خوبش تعریف میکرد
خدایا بازی روزگارتو شُکر ، عاشقم نکردی نکردی آخرشم عاشق یه فرشته ام کردی بعدشم یه مُدل خوش تیپ ثروتمند خوش اخلاق واسه رقیب گذاشتی جلو پا منه دست خالیه لاغر مردنی
نمیدونستم چی بگم ، با خودم میگم اون که اصن به من قولی نداده بود پس چرا باید حق انتخاب خودشو فدا کنه بعد فک کردم که نرگس گفت اوایل ازش خوشش نمیومد اما کم کم جذبش شد ، با خودم فکر میکنم که وقتی میدید من میخوامش چرا اصن اجازه داد اون نزدیکش بشه بار اول که اخلاقش مشخص نبود بار اول فقط قیافه و ماشینش مشخص بود ، از معرفت دور بود این کارت
امشب حرفش این بود که خامم و نپخته ام و هیچی از روزگار سرم نمیشه داشتم تقلا میکردم بهش بفهمونم که میتونه رو من حساب کنه اما از یه جایی وسط حرفا متوجه شدم کلا دلش با من نیست و از قبل تصمیمشو واسه نپذیرفتن حرفام گرفته م حقیقتا مهم نیست چی بگم ، منم هیچ وقت نتونستم بهش بفهمونم من صبورم ، نتونستم بهش بفهمونم من آدمی ام که اگه مشکلی پیش بیاد تعمیرش میکنم نه تعویضش
آخرش هم عکس خواستگارش رو نشونم داد
دلم واسه خودم خیلی سوخت
خیلی خجالت کشیدم جلو دلم وقتی دیدم اونجوری پرپر زد واسه کسی که نتونستم عاشق خودم کنمش ، مطمئنن نرگس بهم بی علاقه نبود اما بازم مثل همیشه یه گزینه ی بهتر یه گزینه ی برنده اس و حق ندارم گِله کنم
من نرگس رو اصن سرزنش نمیکنم ، مثل همیشه خانومانه حرفاش رو زد ، از حقش واسه انتخاب کسی که دوسش داره گفت و تشویقم کرد که برم زن بگیرم ، هربار که میگفت برو زن بگیر چیزی نمیگفتم اما جگرم آتیش میگرفت
راستش خیلی دوراهیه سختیه ، این که میخواستم نرگس مال خودم باشه و اینکه دوست داشتم خوشبخت بشه و باید قبول میکردم اجازه بدم کس دیگه ای خوشبختش کنه
مسئله ای که ذهنمو مشغول کرده بچه نداشتن اون مرد و مطلقه بودنشه ، خدا میدونه اصلا تو دلم حسادتی حس نکردم ، اصلا دلم نخواست جای اون باشم با این حال یه مرد خوشتیپ خوش اخلاق پولدار یه طعمه واسه همه ی زن هاست و عمیقا نگرانم این وسط نرگس لطمه بخوره ، خودش هم لابد این رو فهمیده و حتما نگران این مسئله هست
با دیدن اون آقا و صفاتش و علاقه ی نرگس بهش امیدم رو کاملا از دست دادم ، مخصوصا که نرگس ترس داره و این اجازه ندادن برا خواستگاری ، اون مرد رو حریص تر میکنه و تا بدستش نیاره کوتاه نمیاد ، شرایط هم براش مهیاست
حالا تو قسمت پیامای ذخیره شده ی تلگرامم از اینجا بیشتر حرفای دلمو نوشتم و میخواستم کم کم بنویسم برا زنی که از عمق وجودم دوستش دارم اما من دیگه خجالت میکشم و شرم میکنم اینجا چیزی بنویسم به عنوان دوست داشتن نرگس ، حالا یه مرد کامل هست و من فقیرانه اینجا هر چیزی بگم فقط خودم رو کوچیک کردم


خدایا التماست میکنم از این حال بد از این سوزش سینه نجاتم بده
خدایا دلم داره میترکه و کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم یه امشبو هوامو از نزدیک داشته باش
8 views20:53
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 23:39:59
تو دلم دارن رخت میشورن ، از دلشوره حالت تهوع گرفتم
خدایا امشب تنهام نذار که فقط تو رو دارم

دو سه روز پیش نرگس از بلاک درم آورد
با هم صحبت کردیم بعد رفتنش هم بلاکم کرد
این اومدنش نمیدونم چرا ته دلم رو روشن کرد
در حدی که دلم امیدوار شد و تو شاهینشهر دنبال رهن خونه میگشتم دنبال ماشین میگشتم میخواستم ببینم چقد هزینه داره و زورم میرسه چقدرشو تامین کنم
نور امیدی ته دلم بود که شاید به نرگس برسم
امشب دوباره تا چند دقیقه پیش با هم حرف زدیم
6 views20:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 21:59:42
از عید دست بی بی درد گرفت چند باری همینجا و اصفهان شهرکرد اهواز بردمش دکتر
پوکی استخوان داره و دستش دو سه ماهیه که از کار افتاده ، اینکه بعدا بهتر بشه یا نه خدا میدونه
این مدت یاد گرفتم برا خودمون غذا درست کنم جارو بکشم و ظرف بشورم

*

گوساله که بدنیا میاد اون شیر اول گاو یه چیز تخمی شبیه سرشیره که خیلیا دوسش دارن اما من حالم ازش بهم میخوره
کله پاچه هم بدم میاد اما بی بی جفتشو دوست داره
تو یه روز همزمان دوتا دیگ بزرگ از اون کله پاچه و سرشیره اومد

*

رفتم آشپزخونه ظرفا رو بشورم تو سینک دو تا قابلمه از اون غذاها بود
مشغول شستن شدم ، از خودم و دستام چندشم میشد همه پیرهن شلوارم خیس شد ، گوشی زنگ خورد ، رئیس اداره بود ، بعد از احوالپرسی گفت جناب مهندس یه مناقصه داریم میخوام ازتون دعوت کنم شما هم پیشنهاد قیمت بدید بغیر از شما به هیچکس نگفتم
به دیگ نگاه میکردم و سُم بز که تو دیگ بود و اسکاچی که تو دستم بود و مهنددس مهندسی که پشت گوشی میشنیدم
6 viewsedited  18:59
باز کردن / نظر دهید