Get Mystery Box with random crypto!

کافه نادری☕️

لوگوی کانال تلگرام mansournaderi2m — کافه نادری☕️ ک
لوگوی کانال تلگرام mansournaderi2m — کافه نادری☕️
آدرس کانال: @mansournaderi2m
دسته بندی ها: غذا
زبان: فارسی
مشترکین: 1.20K
توضیحات از کانال

خلوتِ من با قلمم
کتابها:
۱.کمال طلبی در قابوسنامه
۲. قرص ماهت را می بوسم
۳.دلهره های پشت کاغذ
۴. عبور از مرز جنون
۵. گذرگاه مهتاب
پل ارتباطی👇:
@mansour2m
اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=19m8cjv3rl6va&utm_content=teal3f

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 53

2021-07-06 15:43:00 من با تو قدیمی ترین می شوم،
رفاقت مان شأنِ رفیق می گیرد،
کوچه‌ها کاه گلی می شوند،
پرچین دارِ انارهایِ ترک خورده،
من با تو حافظِ شیراز می شوم،
ناب می شوم...
بیست وُ چند سالی
دلشوره می‌شوم...
مثل آن موقع ها
که معالی آباد هنوز آباد نبود...
چشم هات را که
به خنده وا می‌دارم،
فاتح ترین جنگجویِ
تاریخ می شوم،
من با تو غریقِ نجاتِ خاطراتی
می‌شوم که بی تو لحظه‌ای
امانم نمی دهند...

#سجاد_افشاریان
@mansiurnaderi2m
145 viewsMansour Naderi, 12:43
باز کردن / نظر دهید
2021-07-05 09:48:05 می نویسم با همین قلم
با همین اندیشه ای دور از تمام هق هق های پشت نفس هایم.
اگر قلم نبود شاید من آدمی میشدم از جنس قرص های اعصاب داروخانه ها؛ آدمی از جنس بنگ و افیون؛ از جنس اعتیادهای نابودکننده ی مسموم...
در تمام ناکامی ها و تمام لرزش های گاه و بیگاهم دستم را دراز می کردم و همین قلم بود که هیچگاه به هیچ بهانه ای دستم را پس نمی زد..
گاه از گریه ی کودکی و گاه از گریه ی مادری و حتی گاهی از کشته شدن و مُردن یک صاحب جانی اعم از حیوان و حتی گیاه؛ رنجیده خاطر میشدم و آنچنان درون تنهاییم کز می کردم که دلم برای جهانی این چنینی می سوخت؛ باز هم همین قلم با تمام قدرتش آغوشش را برایم باز می کرد..
نوشتن نوشتن است؛ فرقی نمیکند از چه بنویسی؛ عده ای از شغل؛ کسب و کار؛ سفر مینویسند و عده ای از عشق؛ محبت؛ بودن ها و نبودن ها...همه و همه رسالتی دارند در حوزه ی متعلق به خویشتن و آرام می شوند با رقص واژه های مختص به ذهن خودشان...کسی محکوم به نوشتن در راستای ایده ها؛ رویاها؛ آرزوها؛ غمها و توقعات ما نیست؛ از هر دست نوشته و حوزه ای مخاطبان فراوانی در همه جا وجود دارد؛ ما باید بخوانیم و بدانیم که چیزی فراتر و دورتر از ما؛ در تسلط افکار ما نیست.
در تقسیم بندی های مختلفی از کتب هنر و حتی نقد؛ نویسندگی هنر سوم؛ یا پنجم؛ یا هفتم به شمار می رود و وجه بارز و مشترک تمام هنرهای چندگانه؛ همان تخیل و چندبُعدی بودن است...

باید به قلم افتخار کرد که می تواند دست مایه ای شود برای تسکین و یا بهتر از آن؛ برای تفهیمِ ارواح؛ اذهان و قلوب بشریت.
متناسب با حال یک مخاطب؛ نوشته ات یک معنا می دهد و چند حس و حال را به جنب و جوش در می آورد.اما صرفاً تحرّک روان آدمی ملاک انجام رسالت قلم و یک نویسنده نیست؛ باید بنویسد و درست بنویسد در حوزه ی هنری خودش؛ منظور از درست نوشتن غلط ننوشتن؛ نوشته ی ضعیف؛ ایراد نداشتن نیست؛ بلکه منظور این است از نشر اکاذیب حتی کذب در بیان عواطف امتناع ورزد و کذب نیز تنها به شایعه اختصاص نمی یابد بلکه مصادیق مختلفی دارد.
خداوند قلم را آفرید و به مصداق آیه ی "ن و القلم و ما یسطرون"؛ به صداقت قلم سوگند می خورد...قلم آفریده شد و در تمام ناملایمات زندگی؛ نفسم را به من برمیگرداند...وقت هایی بود که حال دلم و روانم پریشانتر از چیزی میشد که بتوانم خودم را از میان سنجاق های قفل شده ی طعنه ها؛ ناکامی ها؛ افترا؛ شکست ها و بی پولی ها نجات دهم؛ اما به یکباره چنان مددی از خداوند به وساطت قلم برایم می رسید که بودن با آن را به تمام بودن های دیگران ترجیح می دادم...فقط قلم بود که هر چه برایش بازگو میکردم با آراستگی تمام؛ به تصویر می کشید ...
نوشتم؛ گاهی از لذت هایم نوشتم و گاهی از دردهای تکراری ام...گاهی گاهی شاید رنجاندم و گاهی خودم از نوشته ای رنجیده میشدم؛ اما هیچوقت فقط با دستم واژه ها را حرکت ندادم؛ هر چیزی که بود از دل بود؛ حرکتشان به فرمان دل بود و ثباتشان با نگاه شما عزیزانِ جانم.

شادباش و تهنیت باد روز قلم به تمام کسانی که واژه ها را می رقصانند در هر نوعی از اندیشه.

۱۴تیرماه؛ روز قلم
#روز_قلم

#منصور_نادری

@mansournaderi2m
117 viewsMansour Naderi, 06:48
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 19:53:35 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ﷽ #با_هیچی_عوضت_نمی_کنم میدونی؟ تورو با هیچی نمیتونم عوض کنم. میدونی چرا؟ وقتایی که حالم بده تو میتونی مثلِ یه خنکیِ وسطِ تیرماهِ کویر، حالمو خوب کنی! وقتایی که خیلی خوشحالم می تونم خنده ی تهِ دلمو کنارت داد بزنم…
82 viewsMansour Naderi, 16:53
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 19:49:25 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ﷽


#با_هیچی_عوضت_نمی_کنم
میدونی؟
تورو با هیچی نمیتونم عوض کنم.
میدونی چرا؟
وقتایی که حالم بده تو میتونی مثلِ یه خنکیِ وسطِ تیرماهِ کویر، حالمو خوب کنی!
وقتایی که خیلی خوشحالم می تونم خنده ی تهِ دلمو کنارت داد بزنم و خوشحالیم چند برابر بشه!
وقتایی که تنهام تو میتونی سرک بکشی به تنهاییام، تو این اجازه رو داری که دستی بکشی به سر و روی تنهاییام و حالمو بغل کنی!
وقتایی که دور و برم شلوغه، وسطِ همه ی اون شلوغیا یهو دلم بودنتو میخواد، یهو میخوام که باشی!
وقتایی که شعر میخونم تو رو لا به لای همه ی سطرای مشکی می بینم و حس می کنم، جوری که انگار روبروم نشستی و باهام حرف میزنی، باهات حرف میزنم!
وقتایی که آهنگ گوش میدم، با هر نُت موسیقی و کلامش، تورو حس می کنم، تورو تصور می کنم!
وقتایی که قشنگیایی مثلِ بارون می بینم میخوام باشی تا باهات قسمتش کنم، تا باهات حالمو بهتر کنم، تا ببینیم و لذت ببریم!
وقتایی که حرف از آینده میشه، فقط تو رد میشی از خیالم، از روبروم، از خاطرم!
وقتایی که نیستی دلتنگم، وقتایی که هستی دلتنگ تر!
حالا تو بگو،
به نظرت میشه تو رو با چیزی عوض کرد؟

نویسنده:#منصور_نادری
اجرا :#پرستو_سرانجام
تهیه کننده:#حسین_آزادگان
میکس و مسترینگ:#نیکو_آقاحسنی
کاری از گروه هنری سایه های سبز

@Greenshadows6
87 viewsMansour Naderi, 16:49
باز کردن / نظر دهید
2021-07-03 16:14:48 #داستانک: در مسیر باد

کتری روی گاز مدام سوت می‌کشد؛ انگار که قطاری به پسربچه‌ی بازیگوش کنار ریل هشدار دورباش بدهد؛ همانقدر نگران و ملتهب.
سیگار اول را روشن می‌کنم و دودش را در پی مقصدی نامعلوم در فضای نیمه‌تاریک اتاق فوت می‌کنم. صدای سوت قطار حالا دیگر قطع می‌شود. اما صدای تیک تاک عقربه‌های ساعت حواسم را به خودش پرت می‌کند؛ چه عجیبند. هر سه در پی هدف و مکانی نامعلوم از یکدیگر سبقت می‌گیرند و می‌تازند؛ انگار باورشان شده که قرار است به جایی برسند. به آن‌ها زل می‌زنم و سیگار دومم را با شعله‌ی نیمه‌جان سیگار اول روشن می‌کنم و هوای اتاق از دودسیگار مه آلود می‌شود. دود تمام ریه‌ام را پر می‌کند و به سرفه می‌افتم. به بالکن می‌روم. شاید آن‌جا جای بهتری برای دودکردن لحظه‌هایم باشد. باد تندی در حال وزیدن است و شعله‌ی سیگارم را کم فروغ‌ و در نهایت خاموش می‌کند.
به تو فکر می‌کنم؛ به تو که شاید چند کوچه و چند محله دورتر و یا حتی در شهری دیگر مشغول روزمرگی‌های زندگیت هستی. شاید اکنون که من اینجا ایستاده‌ام، میزشام را برای همسرت چیده‌ای؛ همراه با چند شمع کوچک در اطراف هر بشقاب و یک جفت شاخه‌ی گل سرخ و فضایی نیمه تاریک؛ درست مانند خیلی از شام‌های عاشقانه‌ در فیلم‌ها.
پسرت را، که گمان می‌کنم حالا دیگر هشت نه سالی داشته باشد، صدا می‌زنی و از او می‌خواهی که دستش را بشورد و سر میز شام حاضر شود.
او توجه نمی‌کند و در اتاق با اسباب بازی‌هایش مشغول است؛ اسمش را برای بار دوم و سوم، اما نه آن‌طور که صدایت به تندی بالا برود، تکرار می‌کنی. لحن صدایت آرام و مهربانانه است؛ طوری که باد را هم شیفته لطافت خودش کرده و او را به وسوسه می‌اندازد. به گمانم حالا دیگر مسیرش را تغییر داده و از سمت خانه‌ی تو می‌وزد؛ صدایت را در لابه‌لای هوهوی باد می‌شنوم؛ هول می‌شوم و بلند می‌گویم جان ... و بعد یکه می‌خورم که چرا چنین کرده‌ام.
در اتاق باز می‌شود؛ همسرم هراسان به سمت بالکن می‌دود و وقتی می‌بیند اوضاع آرام است، ابرویی بالا میندازد و می‌گوید:
" نکند امشب هم صدای باد را شنیده‌ای..."
من می‌خندم و می‌گویم: "بله"
و سیگار دیگری را روشن می‌کنم.

#مجتبی_پورفرخ

@mansournaderi2m
124 viewsMansour Naderi, 13:14
باز کردن / نظر دهید
2021-07-02 17:34:52 مامان!
دلم تابستان می‌خواهد. تابستان واقعی، بدون ماسک، بدون درد، بدون این همه دلهره.
از آن تابستان ها که گُلِ شیرینِ هندوانه اش را شتری می‌بریدی و به من می‌دادی و می‌گفتی:
«آخیش! بچه‌م گرمش بود»
و آب هندوانه از گوشه ی دهانم راه می‌گرفت و می‌ریخت روی پیراهنی که دایی برای تولدم خریده بود و عکس خشایار مستوفی رویش چاپ شده بود.
خشایار مستوفیِ «زیر آسمان شهر» را می‌گویم،
شهری که در آن، خنده های تو و بابا جوان بود.
شهری که در آن، خانه ی پدری داشتیم و درون خانه، شمعدانی های سرخ کنار حوض و توی باغچه، بنفشه ها و یاس ها!
چه ظهرهای گرم تابستانی که آب دوغ خیار نخوردیم و بعد از آن، آب بازی نکردیم.
چه شب های گرم تابستانی که هر کجا که بودیم، خودمان را به خانه نمی‌رساندیم تا بابا شلوار کُردی اش را بپوشد، کولر را روشن کند، تو هم چای بریزی، همگی با هم بنشینیم جلوی تلویزیون، بزنیم شبکه ی سه، «نرگس» ببینیم.
یادت هست چه قدر ناراحت رفتن پوپک گلدره بودیم ؟!
خوش به حالش که در همان روزهای دنیا، رفت و دیگر نماند.
مامان!
دلم کلاس تابستانی می‌خواهد.
کلاس تئاتر، زبان، شنا، فوتبال… تا بروم و دوباره با بچه ها دوست باشم، نه با این ماشین حساب ها.
مامان!
دلم یک سفر تابستانی سه نفره می‌خواهد. من و تو و بابا، نه هیچ کس دیگر. با هم جمع بکنیم و برویم یک جایی که دست هیچ خبر بدی به ما نرسد. یک جایی که بین‌مان فاصله نباشد. یک جایی که فقط من باشم و نگاه مهربان شما دو تا.
دلم تابستان می‌خواهد، از آن تابستان های واقعی،
نه این تابستانِ فقط گرم، انگار که جهنم!

#پرهام_جعفری
@mansournaderi2m
58 viewsMansour Naderi, 14:34
باز کردن / نظر دهید
2021-06-30 21:30:45 ‍ ‍ نمی دانم
اما کافه ها بوی تو را می دهند،
خیابان ها انگار
رد پایِ تو را برای تاریخ نگه داشته اند.
شیشه ی باران زده یِ دکه ی روزنامه،
درختانی که
با آهنگِ ملایمِ باد می رقصند،
خورشیدی که از
پشتِ نقاب ابرها
سَرَک می کشد...
همه اش تو را به خاطرم می آورند!
محبوبِ من!
این شهر،
این روزها و شب ها،
بدون تو
به دور از تو،
مثلِ خیالی دردناک است
که قضا شده است،
که رفته است،
که در مه و طوفان گم شده است.
محبوبِ من!
بویِ تو،
خاطرِ تو،
و وجودِ تو
در هوای این شهر،
نفس می کشد!

#منصور_نادری
#پریسا_حسن_پور
101 viewsMansour Naderi, 18:30
باز کردن / نظر دهید
2021-06-29 17:34:21 تو گاهی شعر می شوی
در سیاه مشق هایِ شبانه ام.
گاهی
آرامشی می شوی
در فنجانِ قهوه ام!
گاهی نبضِ خواب هایم می شوی
و
شاعرانه می رقصی!
تو
گاهی بویِ نمِ خاکِ یک گل می شوی
که
زیرِ باران،
بهشتی به پا کرده است!
ساده تر بگویم:
تو
بهانه ی تمامِ نشدنیِ
همه ی دلخوشی هایِ
جهانم هستی!

#منصور_نادری
@mansournaderi2m
116 viewsMansour Naderi, 14:34
باز کردن / نظر دهید
2021-06-28 22:23:58 گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی،
دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی،
بگویی سلام، می‌آیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی،
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقت‌ها، آدم چه چیزهای ساده‌ای را ندارد!

#افشین_صالحی
@mansournaderi2m
158 viewsMansour Naderi, 19:23
باز کردن / نظر دهید
2021-06-28 15:58:31 خيالت
ليوانِ آبي ست كه هر شب بالاي سر ميگذارم
نيمه شب از خوابِ نداشتنت ميپَرم
جرعه اي مي نوشمت
آرامم ميكند
و اين داستان ادامه دارد....

#علي_قاضي_نظام
@mansournaderi2m
212 viewsMansour Naderi, 12:58
باز کردن / نظر دهید