Get Mystery Box with random crypto!

یکی بود یکی نبود

لوگوی کانال تلگرام mardani_ch — یکی بود یکی نبود ی
لوگوی کانال تلگرام mardani_ch — یکی بود یکی نبود
آدرس کانال: @mardani_ch
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 168
توضیحات از کانال

آثار محسن مردانی
نظم و نثر
اگر نظری در مورد مطالب این کانال دارید می‌توانید با اینusername  بفرستید
@mmardani45

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-30 21:28:47 :
در #سیل اخیر هم چند #امامزاده در ایران آسیب دیده، و هم چند #قمارخانه ( #کازینو ) در #لاس‌وگاس

آدم یادِ این بیتِ #حافظ می‌اُفتد:

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رَوَد
تسبیح شیخ و خرقه‌ی رندِ شرابخوار

نه آن #امتحان_الهی بود و نه این #عذاب_الهی

انسان به #طبیعت آسیب‌رسانده و حالا طبیعت انتقامش را گرفته است.

چاره ضمن #پیشگیری ، دست برداشتِ بشر از #تخریب_طبیعت و توقف #تغییرات_اقلیمی است.
https://www.instagram.com/p/CgpW5MlsiIE/?igshid=MDJmNzVkMjY=
60 views18:28
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 08:29:12 .
.
«سرت رو تکیه گاهم کن محبت را پناهم کن
تو اون چشمون عاشق را بیا فانوس راهم کن»
.
معشوق تکیه‌گاه و پناهگاه عاشق است که بی وجودش زندگی عاشق پوچ و بی‌سرانجام است. و در این راه نظر لطف معشوق الهی است که راهنما و چراغ راه است.

«کنار تو اگه باشم عقاب قله قافم
تو شیرینم بخواه از من که قلب کوهو بشکافم»
.
عاشق در کنار معشوق که باشد در ملکوت سیر می‌کند و از فرشتگان عرش نیز بالاتر می‌پرد و شیرینی این عشق قدرتی به او می‌دهد که می‌تواند مثل فرهاد کوه را بشکافد و ناممکن‌ها را امکان‌پذیر سازد.
.
.
در پایان مجدداً تأکید می‌کنم که تقریباً مطمئنم هیچکدام از سازندگان این #ترانه از #شاعر و #آهنگساز و #خواننده به هیچکدام از این برداشت‌ها فکر نکرده‌اند و از آن خبر ندارند. اما این #فطرت_الهی آدمی است که ناخودآگاه تمام انسان‌ها را به سوی #معشوق_الهی می‌کشد.
.
.
آبان ماه ١٣٩٨
36 views05:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 08:29:12 :
#عرفان_و_موسیقی_پاپ ٥
.
نوشته‌ی #محسن_مردانی
.

قبلاً درباره‌ی ارتباط ناخودآگاه هر شعر عاشقانه با #عشق_الهی (بر اساس نقل قولی از مهدی الهی قمشه ای) نوشته‌ام.(به اولین قسمت این سلسله گفتار مراجعه شود).
.

در این قسمت می‌خواهم به #سیم_آخر بزنم و ارتباط یک #ترانه_بندری با #عرفان و #عشق_الهی را بررسی کنم!!
.

این ترانه با نام #بیقرار توسط آقای #معین اجرا شده است و ویدئوی بسیار مشهوری هم دارد!! بدون مقدمه به ترانه می‌پردازم:
.

موسیقی با تمی غمناک شروع می‌شود که نشان از فراق عاشق و معشوق دارد (در #عرفان به آن قبض نیز می‌گویند) و زمانی است عاشق و معشوق از هم دور افتاده‌اند(گاهی بخاطر خطایی که عاشق انجام داده است). اما این ترانه شرح #وصال است نه فراق، پس موسیقی شاد می‌شود و حتی صدای کل کشیدن که نشان #عروسی و وصال (در عرفان حالت بسط) است هم شنیده می‌شود.
.
.
«برای دیدن تو بیقرارم تا بیام از سفر
بیام و حلقه بر در بزنم که اومدم بی خبر»
.
بیقراری انسان #عارف برای رسیدن به خدا، ریشه‌ای فطری دارد و در گِل او سرشته شده است. در سفری که به قول مولانا از جمادی(یعنی شیء بی جان) شروع می‌شود و به خدا ختم می‌گردد.

اما رسیدن به وصال هیچگاه قابل پیش‌بینی نیست، بی‌خبر است. گاهی گناهکاری با توبه‌ای به سرعت به مقصود می‌رسد و گاهی هفتاد سال عبادت با گناهی نابود می‌شود و سدّ راه وصال می‌گردد.
.
.
«میام تا سر بذارم روی سینه‌ت تا که باور کنی
نفس‌گیره برام بی تو دیگه زندگی بی ثمر»
.
وصال و سر بر سینه‌ی معشوق نهادن و راز گفتن می‌تواند همان #مناجات باشد لازم نیست و حتماً به صورت #نماز باشد، گاه یک #سماع عاشقانه است و گاهی لحظاتی تفکر و اندیشیدن.
اگر مقصود از آفرینش جهان، عشق باشد (که عارفان می‌گویند هست) کسی که به معشوق نرسیده، یا به دنبال عشق نیست، زندگی‌اش بی‌ثمر است.
.
.
«الهی من فدات فدای اون چشات
میخوام اینو بدونی که میمرم برات»
.
اگر معشوق را خداوند بدانیم منظور از چشم چیست؟
شاید آن نظرِ عنایتی است که معشوق به عاشق می‌اندازد و او را که روزمرگی زندگی در حال پوسیدن و به دور خود چرخیدن است به سوی خود می‌کشد و نجات می‌دهد.

اما منظور از فدا و مردن چیست؟ مرگ عاشق چه سودی برای معشوق دارد؟ شاید منظور هفتمین مرحله‌ی سلوک الهی یعنی #فنا_فی_الله است. آنجا که عاشق در وجود معشوق رنگ می‌بازد و با او یکی می‌شود.
.
.
«حالا یارم بیا دلدارم بیا
حالا دل به تو دادم تو رو دارم بیا»
.
اگر معشوق خدا باشد چرا می‌گوید بیا؟ ما باید به سوی خدا برویم.
بله ما باید برویم اما از سوی معشوق باید نظر لطفی برسد به قول سنایی غزنوی
«عشق آمدنی بُوَد نه آموختنی»
یا به قول حافظ
«به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن»
عاشق می‌گوید من دل به تو داده‌ام و تا اینجای راه را آمده‌ام و منتظر لطف تو هستم
.
.
«میام تا عطر موهات باز دوباره به تنم جون بده
میام تا گرمی بوسه تو به رگم خون بده»
.
برای رفتن به سوی معشوق بوی زلف معشوق راهنماست، برخلاف چهره که نشان وحدت وجود الهی است زلف نشان تکثر جلوه‌های الهی در تمامی هستی است این نشانه‌های فراوان (یک آواز دلنشین، یک انسان زیبا، یک خط خوش و...) مثل بوی زلف عاشق را به سوی معشوق الهی راهنمایی می‌کند و به تن ناتوان او جان مضاعف می‌دهد.
بوسه وصال موقت است. نظر لطف ویژه‌ی الهی هرچندگاهی که مثل برقی در شب تار همه جا را روشن می‌کند و گویی خونی تازه به جسم عاشق می‌دهد و اگر نباشد کارِ عاشق زار است و از پا می‌افتد.
.
.
«بکش دست محبت بر سر من خستگیمو بگیر
بذار عمری بمونم توی دست مهربونت اسیر»
.
.
در این راه و سلوک گاهی خستگی عاشق را ناتوان می‌کند آنجاست که دست محبت الهی نیروی تازه‌ای به عاشق می‌دهد.
در دعای بیست و نهم ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَهِ ای خدا، من را به رحمت خودت بپوشان! یعنی اکنون که بعد از بیست و نه روز روزه خسته شده‌ام دست رحمتت را بر سرم بکش و به من نیروی تازه‌ای بده.
یا در در دعای مسح سر وضو می‌خوانیم اَللّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکاتِکَ وَ عَفْوِکَ. یعنی این دست مرطوب مرا دست رحمت و برکت و بخشش خودت قرار بده که بر سرم می‌کشی.
اما چرا عمری باید در دست معشوق اسیر بود؟ آزادگی مگر بهتر از اسارت و جبر نیست؟
.
اما مولانا می‌گوید:
.
«لفظ جبرم عشق را بی‌صبر کرد
وانک عاشق نیست حبس جبر کرد
این مَعّیَت با حقست و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست»
.
این اسارت همراهی با معشوق است چون عاشق می‌داند آنچه معشوق می‌خواهد برتر از خواسته‌ی اوست پس ترجیح می‌دهد اسیر دستان او باشد.
31 views05:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-01 09:50:35
#نان_و_شعر
.
امروز هنگام پیاده‌روی صبحگاهی، و طبق معمول به مشکلات زندگی فکر می‌کردم، از تقاطع چهل‌متری به سمت حکیم فرزانه (در #شهرضا ) از جلوی یک نانوایی رد شدم که هنوز شروع به پخت نکرده بود و صدای آواز #استاد_شجریان به گوش می‌رسید.

هنگام عبور از جلوی مغازه فقط این مصرع از #حافظ به گوشم خورد:

《شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد!!》

یعنی اگر فال حافظ هم گرفته بودم، شعری بهتر از این نصیبم نمی‌شد. و به قول کتابهای قدیمی 《ما را وقت خوش شد》
.

#محسن_مردانی
۹ تیرماه ۱۴۰۱

https://www.instagram.com/tv/CfdcaKkgvmX/?igshid=MDJmNzVkMjY=
157 viewsedited  06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-28 10:28:02 داستان قدیمی پینه‌دوز
با لهجه شهرضایی
راوی : حاج محمد مردانی


: https://t.me/mardani_ch
63 viewsedited  07:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-28 10:22:21 قصه‌های بابا برای عسل
داستان خر برفت
از کتاب قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب
جلد چهارم (از مثنوی معنوی)
راوی : #محسن_مردانی


: https://t.me/mardani_ch
58 viewsedited  07:22
باز کردن / نظر دهید
2022-06-28 10:19:24
قصه‌های بابا برای عسل
داستان حکم ناحق
از کتاب قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب
جلد چهارم (از مثنوی معنوی)
راوی : #محسن_مردانی


: https://t.me/mardani_ch
119 viewsedited  07:19
باز کردن / نظر دهید
2022-06-27 23:31:08
دورانِ شما #شعب_ابیطالب بود
بر کشور ما #فقر_و_بلا غالب بود

گفتید هنوز هم #کمی صبر کنید
بی‌شرمی‌‌تان در این《کمی》جالب بود


#محسن_مردانی
۷ تیرماه ۱۴۰۱

https://www.instagram.com/p/CfUnnFUOpbo/?igshid=MDJmNzVkMjY=
122 viewsedited  20:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 22:51:03 :
آقای رئیسی فرموده‌اند که رئیس فلان بیمارستان گفته دیگران به پرستاران و پزشکان ما کار کردن را یاد داده‌اند!!

آقای رئیس جمهور شنونده باید عاقل باشد!! آیا به عقلتان نرسید چرا رئیس یک بیمارستان برای تعریف از عده‌ای، باید کارکنان خودش را تحقیر کند؟ باز به مغزتان فشار بیاورید!!

جوابش ساده است!! چاپلوسی، پاچه خواری، بادنجان دور قاب چیدن، ....مالی و...

او دست‌نشانده‌ی شماست، در واقع خرِ شماست، هر طرف هشش کنید می‌رود. اگر عاقل بود می‌گفت در کنار دکترها و پرستاران و کادر بیمارستان، فلان گروه‌ها هم کمک کردند.

آقای رئیسی همه حرفی مثل ساختن ۸ فروند هواپیمای مسافربری ۷۲ نفره ، به این سادگی‌ها نیست، با بعضی حرفها، قلب بعضی مردم و خانواده‌هایشان می‌شکند، احساسات جریحه‌دار می‌شود، خشم جامعه برانگیخته می‌شود.

سیدبزرگوار قدری فکر کنید. تریبون ریاست جمهوری صحنه‌ی جوکرتایم نیست که هر حرفی در آن مجاز باشد. چند مشاور استخدام کنید، لااقل سخنانتان را از روی کاغذ بخوانید تا دائم مجبور به توجیه کردن یا انکار سخنانتان نباشید.

https://www.instagram.com/p/CfCgmJ-ArxB/?igshid=MDJmNzVkMjY=
166 views19:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 21:56:14 https://t.me/mardani_ch/3554

بیش از ۳۶ سال از اولین باری که همدیگر را در #آموزشکده_کشاورزی_شهرکرد دیدیم گذشته است. آن زمان دو همشهری بودیم که در شهری دیگر با هم آشنا می‌شدیم.

#حمید_پاکی رشته‌ی امور زراعی بود و من امور دامی. اما پنج ترم با هم در یک خوابگاه هم اتاق بودیم. البته قبل از ترم آخر همه‌ی ما را به زور جبهه بردند، زمانی که جنگ فرسایشی شده بود و حتی داوطلبان هم از جنگ خسته شده بودند.

خوشبختانه یا متاسفانه را نمی‌دانم، اما شربت شهادت نصیب اکثر همکلاسی‌هایمان نشد و با آتش‌بس به سرکلاس برگشتیم. گرچه یک دوست بسیار صمیمی و هم‌اتاق و همشهری هم داشتیم به نام شهرام شاهمنصوری که ۵ سال بعد از جنگ در حادثه‌ای در آب‌ملخ سمیرم غرق شد و جسدش هرگز پیدا نشد.

بعد از زمستان ۱۳۶۷ همکلاسی‌ها هم‌خوابگاهی‌ها از هم جدا شدیم، و هرکس به سمتی رفت یا مشغول به کار شد، یا ادامه‌ی تحصیل.

امروز فرصتی شد با حمید عکسی به یادگار بگیریم. هردو بازنشسته‌ی #جهاد_کشاورزی هستیم، با مقداری موی سفید بر سر و چروک‌هایی بر چهره که در این سال‌ها اندوخته‌ایم.

با دوستی به نام #مرتضی_پارسایی که از کنون ساکن #شهر_پرت #استرالیا ست هم با واتساپ تصویری حرف زدیم و در گپ زدن‌هایمان معلوم شد همان‌هایی هستیم که بودیم و هیچکدام تغییر عمده‌ای در روحیاتمان نداشتیم، همان تشابه‌ها و تفاوت‌ها.

به هر حال فرصت خوبی است دیدار با دوستان قدیمی و از هم جدا افتاده. به‌قول #صائب_تبریزی:

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم
تا کی دگر به هم رسد این تخته‌پاره‌ها


#محسن_مردانی
۳۰ خردادماه ۱۴۰۱

https://www.instagram.com/p/CfCa5RysSVM/?igshid=MDJmNzVkMjY=
66 viewsedited  18:56
باز کردن / نظر دهید