Get Mystery Box with random crypto!

مرثیه

لوگوی کانال تلگرام marsiyeeh — مرثیه م
لوگوی کانال تلگرام marsiyeeh — مرثیه
آدرس کانال: @marsiyeeh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 18.75K
توضیحات از کانال

❁﷽❁
از عناوین جهان "مرثیه خوان" ما را بس...
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است
♦️ کانال متن روضه باز 👇
@rozeh_1
🔹 ارتباط شاعران با ما 👇
@heydari_am_man
🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات 👇
@navay_roze

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 73

2023-01-10 00:02:23 #حضرت_زهرا

با لحن عاشقانه و زیبا خطاب کن
کوثر بخوان و أمّ أبیها خطاب کن

نام قشنگ مادرمان را به احترام
با نغمه ای ملیح و خوش آوا خطاب کن

مرضیّه و رضیّه و حَورا و فاطمه(س)
ریحانةُ النّبی! گلِ طاها خطاب کن

ذکر قنوتِ حضرت حوّا و آسیه
مشکل گشای مادرِ عیسا خطاب کن

عینِ علی(ع) ست! وقت غضب تا که اخم کرد-
حیدر بخوان و «قاهرالأعدا» خطاب کن

قطعاً برای شیعه شفیعه ست، پس تو هم
مادر بگو و عشقِ دو دنیا خطاب کن

گوشه نشینِ چادر مشکیِ او شدیم
اصلا گدای هر شبه ما را خطاب کن

نام شناسنامۂ ما جعلِ مطلق است
ما را غلام حضرتِ زهرا(س) خطاب کن!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh
351 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:23 #حضرت_زهرا

گرچه در سِرِّ هوالهو همه‌ی ها زهراست
گرچه در جانِ حرا چله‌ی اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست
 گرچه در معنیِ لولاک معما زهراست

بنویسید فقط حضرتِ زهرا زهراست


آنکه در ذائقه‌ی عشق تصرف کرده‌است
آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است
شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تا بدانند چرا اُمِ‌ابیها زهراست


از خدا جلوه‌ی او گرمِ دل‌آرایی بود
موقع آمدنش عشق تماشایی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ شکوفایی بود
آنکه در گوش خدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ خدیجه به تماشا زهراست


دید حق نور فقط نور جهان می‌خواهد
قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلمت مکه فوران می‌خواهد
جمع احمد و علی ، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست


دختری آمده تا زن به کمالش برسد
تاکه زمزم به تماشای زُلالش برسد
تا پیمبر به جوابش به جلالش برسد
صلواتی که خدا داده به آلَش برسد

تا ببینند همه کار فقط با زهراست


 آمده تا بنشیند به شبستان علی
آمده تا برود باز به قربان علی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی
تا بسازد فقط او با نمک و نان علی

تا بمیرند حسودانِ علی تا زهراست


شیر وقتی که به سر ، تیغِ دوسر می‌چرخاند
مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند
درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند رجزهای علی یازهراست


آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود
دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قوم مسلمان بشود
او رضا داد به ما ، کشورم ایران بشود

مادر اینهمه آلاله‌ی زیبا زهراست


مادری کرد و به ما لطف ، فراوان کرده
با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کربلا را جگرِ مردم ایران کرده
خاکِ ما را حرمِ شاه‌خراسان کرده

به شهیدان حرم زمزمه‌ی ما زهراست


گفته بودیم به این خصم خزانش برسد
صبر کردیم فقط تا هیجانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد
انتقامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکند نعره‌ی ما یازهراست

حسن لطفی

@marsiyeeh
251 viewsedited  21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:23 #حضرت_زهرا

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى

آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى

تاج فرق عالَم و آدم بود ختم رُسُل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى

از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى پرورى

مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى

در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق ، زمحشر بگذرى

بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدّم ، گرچه او را دخترى

کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى

با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى

قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى

شمع جمع آل طه بضعه خیر الورى
دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى

آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف
لیلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا

آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء
وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى

مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت
منتهاى روح پاک او حریم کبریا

ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر
شد در اوصاف کمال او هم تراز مرتضى

در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید
هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى

پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد
سینه او شد سپر در راه حق روز بلا

رفت از دار فنا بشکسته دل آزرده تن
آن که بُد آزردنش ایذاء ختم الانبیاء

گفت حیدر در غروب آفتاب عمر او
تار شد دنیا و روشن شد به تو دار بقاء

دختر خیر الورى و همسر فخر بشر
علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر

لیلة القدر، نزول کل قرآن مبین
مطلع الفجر ظهور منجى دنیا و دین

آسمان یازده خورشید تابان وجود
روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود

شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى
مهجه قلبى که آن دل بود قلب ماسوى

آیه تطهیر وصف عصمت کبراى او
هل أتى تفسیرى از دنیا و از عقباى او

تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین
منتشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین

اندر آن روزى که وا نفسا بگویند انبیا
شیعتى گویان بیاید او به درگاه خدا

مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر
در حدیث لوحِ او برنامه اثنى عشر

علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش
نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش

اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین
زینت از آن دو ، چراغ راه رب العالمین

میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است
حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلا است

زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش
گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش

دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید
وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید

خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا
گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى

منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام
لیک جبریل امین بنمود در کویش مقام

بود امین وحى دائم در صعود و در نزول
تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول

دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود
پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود

تسلیت مى داد او را ذات پاک ذو الجلال
تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال

عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل
ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل

زین سبب روح القدس شد در حریم او مقیم
تا در آن آئینه بیند صاحب خُلق عظیم

زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید
رفت جبریل امین و از مدینه دل برید

مرتضى آن قطب عالم لنگر دنیا و دین
عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین

آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات
کرد در فقدان این همسر تمناى ممات

بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسمان
رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان

صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را مى نمود
گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود

ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت
کس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود

دیده عالم ندیده زهره اى مانند زهرا
دخترى مادر نزاده کو شود اُمّ ابیها

شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد
متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى

وحید خراسانی

@marsiyeeh
199 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:23 #حضرت_زهرا

حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر
که نورش لیله ی قدر است و از ادراک بالاتر

طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد
طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد

قدم رنجه نموده در جهان تاثیر بگذارد
قدم بر روی چشم آیه ی تطهیر بگذارد


جهان پر نورشد از روشنای صبح لبخندش
مه و خورشید حیران کرامات گلوبندش

خدیجه در سلوک نور،وقتی رهسپارش شد
در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد

خدا بر گنج عصمت در و مروارید بخشیده
به یمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده

همان حوریه ای که سابقا در عرش ساکن بود
همان گنجینه خلقت که خودگنجور محسن بود

تمام طایفه او را خدای ایل می گفتند
ملائک سجده بر او کرده و تهلیل می گفتند

کسی که از ازل در آسمان ام ابیها شد
همان آیینه ای که مادر اسماء حسنی شد

همان که شرح می دادند قدسی ها عفافش را
به سائل می دهد پیراهن شام زفافش را

خدا پرده نشین منزلش کرده است عصمت را
به او بخشیده بین رقعه ای حکم شفاعت را


بهشت از عطر بانو وام می گیردشمیمش را
پیمبر بوسه می‌زد دائما دست کریمش را

قدر را مشت کرده ریخته در بین دستاسش
قضا تقدیر شد بین قنوت گرم احساسش

گلی نازکتر از گل ،خلق کرده خیل حورا را
همان نوری که بخشیده است معنا لفظ زهرا را

تلألو داشته روزی سه دفعه زهره بر حیدر
تجلی میکندکوثر فقط بر ساقی کوثر

سپیده دم سپید و ظهر ،زرد و عصرها حمرا
بخوان روح القدس ذکر وما ادراک ما زهرا

چه اشراقی جمالش بر امیرالمؤمنین دارد
که از نورحسینش این تجلی در جبین دارد

نگین بارگاه عرشی اش یاقوت حمرا شد
زبرجد میوه ی این شاخسار سبز طوبی شد

شده او حجت الله علی الاطلاق معصومین
تمام دردها را نام بانو می دهد تسکین

خبر دار است زهرا از بما کان و بما کائن
تجلی کرده واجب گوییا در قالب ممکن

نماز شب خدا بود و مباهات به نجوایش
چنان غرق قیامش شد ورم کرده است پاهایش

الهی بعلیٍ را صد و ده بار میخواند
قنوتش نیمه شب الجار ثم الدار میخواند

خدا هر لحظه در عرشش به این قدیسه مینازد
که با اکسیر چشمش از غباری فضه میسازد

به زیر پای او فرش از پرش جبریل گسترده
یهودی رو به سوی چادر او سجده آورده

پناه آسمان وقتی که باشد چادر زهرا
نباشد واژگان خاکی ما در خورزهرا

سیاه چادرش باشد شب شعر غزل خیزی
به غیر از چادرش هرگز نباشد دست آویزی

بگو نورعلی نور است، چون چادر کند بر سر
شکوه ریشه های چادر او پهن در محشر

تمام عالم هستی،شبیه مرد نابینا
همیشه دور از درک وجود نوری زهرا

عوالم مثل تسبیحی که باشد در کف بانو
ظهور علم یعنی صفحه صفحه مصحف بانو

ملک از مریم چشمان او انجیل می خواند
نبی با مصحف پیشانی اش ترتیل می خواند

نگو که سرور مریم بگو که بل هی اعظم
همان که خلقتش بوده است قبل خلقت آدم

برای خاکبوسی درش روح الامین آمد
به حال ادخلوها بسلام آمنین آمد

ملائک صف به صف خدمتگزار خانه ی بانو
که عزراییل هم اذن شرفیابی گرفت از او

مقامات نبوت با کراماتش شود کامل
به نان دست پخت او تمام انبیا سائل

حکایت میکنم آن جود مافوق تصور را
بگویم از عنایاتش،بخوانم روضه ی حر را

به این درگاه هر کس منتسب شد مرتبت دارد
که فرمودند صد جا مهر زهرا منفعت دارد

قیامت خواب دیده شب به شب فصل حضورش را
که تشریفش گلستان میکند راه عبورش را

شفیعی که سوار ناقه ای از نور می آید
رخش زیر پر حوریه ها مستور می آید

شفق ناخوانده مهمان رخ آن ماه طلعت شد
چنان که ماه روی خاک افتاد و قیامت
شد

جلال گوشواره برزمین افتاد و خاکی شد
شکست و ابتدای ماجرای دردناکی شد

لگد می خورد بر احساس مانند گل یاسش
امان از دست آن همسایه های قدر نشناسش

خبر از ماجرای کوچه تنها قاصدک دارد
حسن با کوچه و دیوار رازی مشترک دارد

محسن حنیفی

@marsiyeeh
164 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:23 #حضرت_زهرا

بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمه صبح وجودی بانو

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

آمدی آینه نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
می‌فرستد خود الله تحیت بر تو

روی لب زمزمه نابِ تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

آمدی آینه عصمت ایزد باشی
آمدی ام ابیهای محمد باشی

نبی الله به دیدار تو عادت دارد
با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد

قلب پر مِهر تو گنجینة الاسرار نبی‌ست
کوثری! سهم جهان در طلب تشنه لبی‌ست

آمدی فاطمه صبح ازلی روشن شد
آمدی فاطمه چشمان علی روشن شد

چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی ست
یاد تو لحظه اعجاز مفاتیح علی ست

عاشقانه تو که با یاد علی می خوانی
دم به دم در همه جا نادعلی می‌خوانی

شده تسبیح لبت نغمه حیدر حیدر
ذکر هر روز و شبت نغمه حیدر حیدر

با تو تکلیف قدر حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

تو که در بندگی و زُهد و وفا دریایی
پاره قلب نبی، انسیة الحورایی

لحظه هایت همه ایثار، صداقت، تقوا
راضیه، مرضیه ، صدیقه ، زکیّه ، زهرا

حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست
خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست
 
خانه ساده ات از صدق و صفا لبریز است
قلب سجاده ات از شور دعا لبریز است

رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیه توست
که مُقدّم به تو یا فاطمه همسایه توست

خانه داری تو که شهره آفاق شده
عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده

هر کس از باغ بهشت تو سخن می‌گوید
از بزرگی و کرامات حسن می‌گوید

بر سر دوش نبی نور دو عینی داری
جان عالم به فدایت! چه حسینی داری

در کرمخانه لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زینب باشد

قدر یک گوهر یکدانه تو مکتوم است
ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است

از نگاه تو فقط نور خدا می‌بارد
هر کسی نام تو را روی لبش می‌آرد

نا خود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است
هر کسی نیست در این دایره سرگردان است

بین دستان تو دستاس اگر می‌گردد
گردش کون و مکان هم به تو بر می‌گردد

آسمان محو تو و این همه معصومیّت
گرهی زد به پر چادر تو با نیّت

چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
آسمان دور سرت گرم طواف است ببین

هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد
چادرت رایحه یاس بهشتی دارد

چه بگویم که بود فاطمه جان درخور تو
عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو

مدحت ای سوره بی خاتمه کی کار من است
شرح اوصاف تو یا فاطمه کی کار من است

جنتی هست اگر، شمس دل افروزش تو
عالمی هست اگر، ماه شب و روزش تو

کیست که رتبه والای تو را دریابد
خاک زیر قدمت مرتبه زر یابد

آب مهریه تو گشته و تطهیر شده
در دل شیعه فقط مهر تو تکثیر شده
 
حب تو روشنی عرصه محشر باشد
در دل هر که ولای تو و حیدر باشد

می‌شود با نظر لطفت الهی، مادر
به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر

این تویی که همه جا اذن شفاعت داری
تو که در هر نفست صبح هدایت داری

انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر
شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر

با وفاداری تو راه ولایت باقی‌ست
راه ایثار و صبوری و شهادت باقی‌ست

یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی
بسته شد دست علی و تو امامت کردی
 
با قیامت به همه درس بصیرت دادی
تو به دین بار دگر شوکت و عزّت دادی

نقش یا فاطمه سر بند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد

مکتب سرخ تو الحق که حسینی ها داشت
نسل نورانی‌ات ای عشق، خمینی ها داشت

ماند نام تو و در کل جهان نامی شد
نور تو مطلع بیداری اسلامی شد

همه دنیا شده فریاد عدالت خواهی
کاش این جمعه شود با مددِ تو راهی

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست

کاش می‌آمد و بودیم کنارش، یارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

یوسف رحیمی

@marsiyeeh
154 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:22 #حضرت_زهرا

عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها
بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها
ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست
لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها
عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق
عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها
در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست
از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها
هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست
ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها
ماه از رو میرود،خورشید غبطه میخورد
تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها
فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند
از لب حوریه ها ، حانیه ها ، حنانه ها
بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار
"چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها
با محب حضرت زهرا برادرخوانده ایم
فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها

در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم
ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم

لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند
به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند
از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی
ساکنان آسمان بسکه مکرر آمدند
احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود
مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند
قابله هایی همه قابل همه از جنس نور
به هواداری بانوی پیمبر آمدند
بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید
به تماشای گل یاسی معطر آمدند
تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند
هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند
عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند
عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند
تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه
انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند
از گدایی به نوایی میرسند آخر ، مگر
آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند
مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که
دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند

هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند
بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند

مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد
کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد
هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب
هم بهشت و دوزخ و دنیا و عقبا خلق کرد
پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت
اولین سنگ صبورش _مصطفی _را خلق کرد
به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای
چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد
نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه
هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد

فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل

در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس
مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"

علیرضا خاکساری

@marsiyeeh
150 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:22 #حضرت_زهرا

آن شب زمین مکه بر خود ناز می‏ کرد
با ناز خود درهای رحمت باز می‏ کرد

آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویای تکبیر بلال از هر طرف بود

آن شب شفق در باغ دل ها لاله می ‏کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله می‏ کاشت

آن شب سحر سجاده ‏ی دل باز می‏ کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز می ‏کرد

آن شب فلق شعر گل مهتاب می‏ خواند
از بهر غم، شادی، حدیث خواب می ‏خواند

آن شب سپیده جامه بر تن چاک می‏ کرد
گرد ملال از روی احمد پاک می‏ کرد

آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می ‏کرد
کلک قضا لوح قدر را آب می‏ داد

آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده‏ ی صید صدف بود

آن شب منا شعر مبارک باد می‏ خواند
زیبا سرود آن شب میلاد می‏ خواند

آن شب خدیجه بود و درد بار داری
از بارداری بود کارش بی قراری

آن شب ز تنهایی روانش رنج می ‏برد
رنج شکوفایی به پای گنج می‏ برد

آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند

آن شب درّ ناسفته ‏ای، بحر کرم سفت
طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت

آن شب میان آن دو اسراری مگو بود
وقت شکوفایی نخل آرزو بود

آن شب به مادر از بهشت و حور می ‏گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور می‏ گفت

آن شب سحر آهنگ شادی ساز می ‏کرد
در را برای صبح صادق باز می‏ کرد

آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خدای مهربان و سوز و سازش

آن شب بهشتی بانوان امداد کردند
با یاری خود قلب او را شاد کردند

آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل

آن یک به پایش با ترنم لاله می ‏ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله می‏ ریخت

آن یک برایش باده در پیمانه می ‏کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه می ‏کرد

مریم به گوشش آیۀ انجیل می‏ خواند
آسیه بهرش داستان نیل می‏ خواند

سارا برایش عود و عنبر دود می ‏کرد
او را مهیا بهر یک مولود می‏ کرد

ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت

تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند

ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید

کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد
بر خاتم پیغمبرانش دختری داد

آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر

بالاتر از او بین زن ها دختری نیست
در امتحان همسری شد نمره ‏اش بیست

هر تار مویش آیۀ حبل المتین است
بر حلقۀ انگشتر خاتم، نگین است

آمد به دنیا عصمت کبرای سر مد
ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد

آمد به دنیا شاهکار کل خلقت
گنجینۀ شرم و حیا و کان عصمت

آمد به دنیا آنکه نورش منجلی بود
معراج احمد بود و منهاج علی بود

آمد به دنیا آن که هستی هست مستش
از مستی هستی بشر شد پای بستش

گر او نبودی هستی عالم نبودی
مشهودی از آب و گل و آدم نبودی

گر او نبودی زندگی بی محتوا بود
در پردۀ ابهام آیات خدا بود

او رحمتی بر رحمه للعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است

بر جسم ختم‏ الانبیا روح است زهرا
بر کشتی عدل علی نوح است زهرا

آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او

مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقی علی هست و علی را اوست کوثر

شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است

لب های ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانۀ صبر علی گردید مستش

از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش

بی فاطمه نام نبی معنا ندارد
فرقی علی با حضرت زهرا ندارد

ژولیده نیشابوری

@marsiyeeh
155 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:22 #حضرت_زهرا

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

سید حمیدرضا برقعی

@marsiyeeh
157 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:22 #حضرت_زهرا

...صبح شور آفرين ميلادت
لحظه‌‌ها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوي بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز كف دادند
داد فرمان، خدا به پيغمبر
كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»

مثل «حوا» شميم جنت را
«مريم» آن جا به يك اشاره گرفت
بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو اي معنی «كلام الله»
كيست شايستۀ «سلام الله»؟

ای وجودی كه در كمال شهود،
هستی‌ات نورِ عالمِ غيب است
نام پاک تو بی‌وضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عيب است
با علي نُه بهار پيوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی

به خدا، خانۀ گِلين تو را
اشتياق حبيب، پُر كرده ست
عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»
بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست
حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه
هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله»

لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي
خستگان را به مهر، تسكين داد
تا سه شب، قوت خويش را هر شب
به يتيم و اسير و مسكين داد
در شگفت از تو قدسيان ماندند
سورۀ نور و هل اتي خواندند

چه كسي مي‌بَرد گمان كه خدا
به كنيز تو رتبه كم داد؟
فضه شد ميهمان مائده‌ای
كه خدا پيش از اين به مريم داد
می‌توان با محبت تو رسيد
به رهايی به روشنی به اميد

نيمه شب‌ها كه در دل محراب
ذكر آيات نور داشته‌ای
اي نمازت نهايت معراج!
عرش را پشت سر گذاشته‌ای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زير چتر تو بود

صلح سبز «حسن» كه جاری شد
چشمه در چشمه از پيامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قيامت بود
خطبه را زينب از تو چون آموخت
سخنش ريشه ستم را سوخت

ای دلت در كمال بی‌رنگی
از همه كائنات، رنگين تر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز كوه، سنگين تر
تو منزّه‌ترينِ زن‌هایی
بر بلنداي نور، تنهايی

با همان دست عافيت پرور
كه پرستاری پدر كردی،
از امام زمان خود، ياری
در هياهوی پشت در كردی
سرمه ديده، خاک پايت باد
همه هستی‌ام فدايت باد...

محمدجواد غفورزاده

@marsiyeeh
168 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2023-01-10 00:02:22 #حضرت_زهرا

باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد

تا که کند سیر، مقامات را
مدح کند،‌ مادر سادات را

گر، نه مدد از نظرِ وی رسد
خامه به طوف حرمش کی رسد؟

اختر تابنده‌ بُرج شرف
گوهر رخشنده‌ دُرج شرف

مایه‌ فخریه‌ خیرالبشر
دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر

ریزه خور سفره او، اولیا
در بَر او بر سَرِ پا، انبیا

روح نُبی ، جان نبی، ذات دین
کشته شده بر سرِ اثبات دین

در شرف و عفاف، الگو تویی
به بانوان، بزرگ بانو تویی

به بی‌قرین ، نیست قرین تو کَس
و گر کسی هست، علی هست و بس!

بود به دستور خدای اَحد
که مصطفی به دست تو، بوسه زد

جن و ملک، کمینه خیل توأند
خلق، عوالم به طُفیل توأند

حُب تو، شیرازه‌ اُمّ الکتاب
سایه‌نشینِ مِهر تو، آفتاب

مقدم تو داده به خاک، اعتبار
فرش کند از تو به عرش، افتخار

هم ز سَران، خود پسرانت سَرند
هم، همه مفتخر زِ تو مادرند

در صف محشر، چو رسد گام تو
محشر دیگر شود از نام تو

به‌گاه غم ذکر امامان، همه
فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه

دامن تو، حسین، می‌پرورَد
آن‌که دل خدای هم می‌برَد

فضه‌ تو، معلم عالمی
که دارد از یَم کمالت نَمی

خانه‌ تو گلبُن عشق و عفاف
به گِرد آن کعبه بوَد در طواف

صبر تو را نداشت ایوب، هم
اشک تو را نریخت یعقوب، هم

عبادت و خدمت تو، متصل
دسته‌ دستاس ز دستت خجل

چشم ملَک، محو نماز شبت
گوش فلک، به نغمه‌ یارَبت

استاد حاج علی انسانی

@marsiyeeh
288 views21:02
باز کردن / نظر دهید