هرگونه کپی برداری ممنوع وپیگردقانونی دارد. .. هرجا که با گندم خاطره داشتم رفتم و خاطره ی جدیدی ساختم این دفعه دست دردست هم روز عروسیمون؛ و شاید زیباترین و بهترین خاطره های زندگیمون در حال رقم خوردن بود، از گلخونه گرفته تا کافی شاپ و پارکهایی که باهم بودیم رفتیم و باگوشیامون عکس میگرفتیم و به دیوونگی مون میخندیدم، هرکیم مارو میدید به عقلمون شک میکرد ولی خب عاشق بودیم و عشق را دیوانگی معنا میکرد، اهی کشیدم و گفتم: گندم اگه روزی من نبودم قول بده همیشه همینطور بخندی و شاد باشی؛ دلم میخواد همیشه لبخند رو لبات باشه و دیگه هیچوقت گریه و اشک مهمون چشمات نشه؛ گندم قول بده چه باشم و چه نباشم بخندی و بخندی و بخندی.. گندم چشماش پرشد وگفت: کامیاررر این چه حرفیه میزنی اخه.. ترسیدم گریه کنه و ارایشش بهم بریزه برای همین سریع گفتم: غلط کردم ببخشید؛ گریه نکنیا -بدبجنسی دیگه و دونه های اشکش از تو چشماش فرو ریخت و همزمان قلب من بود که اوار میشد روی دلم؛ دلشوره داشتم اونم تو همچین روزی؛ نمیدونم چرا ولی حس عجیبی داشتم.. اهی کشیدم و گفتم: گندمی اشکتو پاک کن که قرار یه روز عاشقانه بسازیما؛ وقت گریه نیست امروز روز شادیه.. باعصبانیت گفت: مگه تو میزاری اخه.. -من غلط کردم.. خندید وگفت: خدانکنه ولی دیگه تکرار نشه ها.. -روچشمم.. گوشیم زنگ خورد مامانم بود سریع جواب دادم که باعصبانیت گفت: پس شما کجایین؟ همه ی مهمونا اومدن زشته بابا.. -اومدیم اومدیم دست گندم رو گرفتم و گفتم: خانوم خانوما بریم. ماشین رو که روشن کردم گندم گفت: کامیار هیچوقت تنهام نزار من فقط با توخوشم و خنده رو لبامه بدون تو... نذاشتم حرفشو ادامه بده و گل بوسه رو لباش کاشتم و گفتم: هیس خانومی الان وقت این حرفا نیست.. لبخندی زد و گفت: باشه.. جلوی تالار از ماشین پیاده شدیم و همزمان اتش بازی بود که شروع شد و سبد سبد گل سرخ زیر پای گندم و من ریخته شد، مامان و بابای گندم جلو اومدن و هردومون رو بوسیدن گندم بغض کرده بود و دستمو محکم فشرد نگاهش کردم و از خوشحالیش به وجد اومدم؛ مامانم در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: باورم نمیشه پسرم دوماد شده مبارکت باشه و هردوی مارو بوسید و کنار کشید. پویان گوشه ای ایستاده بود سرتاسر مشکی تنش بود و جذابیت خاصی بهش داده بود؛ با غرور خاصی جلو اومد و تبریک خشکی گفت و رفت... رقص و شادی فضای سالن رو پر کرده بود و که متوجه ی ویبره ی گوشیم شدم؛ شماره غریبه بود جواب ندادم که پیام داد: بیا جلوی تالار...