Get Mystery Box with random crypto!

#طعم_لبهای_سرخ_تو #پارت۱۱ #نویسنده‌مریم‌نوری هرگونه کپی بردار | ⁦♥️⁩رمان های عاشقانه⁦♥️⁩

#طعم_لبهای_سرخ_تو
#پارت۱۱
#نویسنده‌مریم‌نوری

هرگونه کپی برداری ممنوع وپیگردقانونی دارد.
..
دوستش دستشو گرفت وگفت: بیا بریم دنبال دردسرنباش به خاطر یه دختر پاپتی..به اندازه کافی خراب شدیم تا همینجاشم بسه..گمشو تا بریم..
کشون کشون به سمت ماشینشون برد ولی ازچشماش خشم میبارید و فکر انتقام تو سرش بود؛ جمعیت که پراکنده شد به سمت فرشته رفتمو مچ دستشو محکم گرفتمو پیچوندم و به سمت ماشین رفتم و پشت سرم فرشته رو میکشیدم که گفت: هوی دستمو ول کن دستم شکست...چرا انقد تو عقده ای هستی دکی جون..
دستشو ول کردمو نگاه خشمگینمو به صورتش پاشیدم و گفتم: من عقده ایم یا تو که عقده ی هوس داری؟ من عقده ایم یا تو که....
با نفرت صدامو بالا بردمو گفتم: ازت متنفرم دختر کوچولو..حتی نمیخوام ببینمت چون از چشمم افتادی..فکر میکردم هرچی میگی از روی بچگیه ولی نه تو یه هرزه ای؛ یه هرزه ی تازه کارکه وای به حال ایندش...تحویل خانوادت میدم بعد هر غلطی خواستی بکن به جهنم که میبرنت و وقتی کارتو ساختن مثل اشغال پرتت میکنن گوشه ی خیابون؛ به درک که ایندتو تو بغل اینو اون میسازی...حالاهم برو تو ماشین و تاوقتی بامنی هیچ غلطی نمیکنی تا برگردی توهمون جهنمی که بودی..
-ولی اخه..
-هیسسس حرف بزنی معلوم نیست چیکارت میکنم..پس برو فقط...فقط برووو..
سرشو پایین انداخت و اشکی که روی گونش خودنمایی میکردو پاک کرد و بغضشو فروخت و گفت: ببخشید پدرام..
بی تفاوت نگاش کردمو گفتم: برو..
خودشو تو بغلم انداخت و گفت: ببخشید..گریه اش گرفته بود تو بغلم به هق هق افتاد؛ درسته ازش بدم اومد ولی طاقت گریه اشو نداشتم دستامو دورش حلقه کردمو بلندش کردم و بدون حرفی به سمت ماشینم رفتم؛ جا خوش کرده بود و تکون نمیخورد خندم گرفته بود از دست این کوچولوی شیطون..درصندلی عقب رو بازکردم و گذاشتمش رو صندلی و گفتم: تا برسیم نه حرف بزن نه....
بقیه ی حرفمو خوردم تا بیشتر ازاین ناراحتش نکنم؛ حرفام مثل پتک بود که به سرش خورد و دلم نیومد بیشتر ازاین خوردش کنم..نادونی و لجاجتش از روی بچگی بود یا هرچیز دیگه ای داشت به سمت پرتگاه میبردش و اینده ی خوبی براش متصور نبودم...