2022-06-19 23:00:51
ملودی معزی و درمانگری مولانا
مسعود قربانی
#ملودی_معزی حقوقدان و نویسندهی ایرانی امریکایی، در کتاب #درمانگری_مولانا شرح حال گونهیی از زندگیاش را در جامعهی مدرن امریکایی به قلم آورده است. معزی وکیل، پدری دارد به نام احمد، که پزشکی است متخصص. اما آنچه این شخصیتِ محوریِ کتاب را سرآمد ساخته نه تخصصاش، که آشنایی عمیق او با ادبیات فارسی و به ویژه مولانا و اشعار اوست.
احمد که با مولانا همواره حال خوشی دارد؛ میخواهد که دختر ناآرام و دارای اختلالات دوقطبیاش هم به موازات درمانهای مدرن، سری هم به خمخانهی مولانا بزند و دورهی درمانیاش را با مثنوی و غزلیات شمس تکمیل کند! ملودی در ابتدا گریزان از چنین نسخهیی است و اصرارهای پدرش را نمیفهمد، ولی در ادامهی کتاب به ما نشان میدهد که چگونه نه تنها مفتون تجویزهای مولانا شده، که گاه خود به عنوان درمانگر برای بیتابیهای پدرش، مولوی و اشعارش را به او یادآور میشود!
داستان کتاب آنگونه که در توضیح عنوانش آمده:
"چگونه یک شاعرِ عارف، آشفتهحالیهای زندگی مدرن مرا درمان کرد؟"
به زندگی شخصی نویسنده و خاطراتِ ریز و درشت او، وقتی همداستان با مولانا و افکار و اشعارش میشود میپردازد. نویسنده صادقانه از بیماریاش میگوید و تا آنجا که میتواند آشفتگیهای درونی و روانیاش را به ما نشان میدهد و در هر بخش، با بیان مجموعه خاطراتی از روزمره و زندگیاش، پرده از آن نابسامانیها، که به نوعی دردهای انسان مدرن هم هست، بر میدارد و به کمک پدر و مولانا به جنگ آن بیماریها میرود.
کتاب در ده بخش به صورت مجزا به دردها و دغدغههایی چون: زیادهخواهی، انزوا، شتابزدگی، افسردگی، آشفتگی، اضطراب، خشم، ترس، ناامیدی و غرور میپردازد و معزی بر اساس برداشتهای شخصی و البته با کمک احمد، کمکهایی که مولوی میتواند برای گذر از این نگرانیها، برایش داشته باشد را خیلی ساده بیان میکند.
ملودی که در کودکی از آن پیرِ مزاحم (مولوی) بیزار بوده، اکنون به مخاطبانش توصیه میکند چون او و پدرش به اعتیادِ مبارکِ! به مولانا روی آورند و دست از سر او برندارند! چراکه انسِ با او و همقدم شدنِ با مولوی را درمانی بی عوارض برای انسان آشفتهحال امروزی میبیند.
نویسنده میگوید «هر یک از ما باید به دنبال کسی بگردد که حقیقت را مدام به او یادآور شود»(ص44) و ملودی، مولانا را از زبان احمد مییابد. این دو یار که مراد نویسنده شدهاند، چنین وظیفهیی را برای او به عهده گرفتهاند. او شیدایی، که از عوارض دوقطبی بودنش است را میپذیرد و پس از دوازده سال بستری بودن در بیمارستانها و خودکشی نافرجام، مولانا را مدد رسان خویش میبیند:
عاشقم من بر فنِ دیوانگی
سیرم از فرهنگی و فرزانگی
ملودی در مییابد که خودش باشد؛ و در واقع همین کتاب حاصل چنین دریافتی است. نهیب پدر را به یاد میآورد که:
«نه. بهت میگم احساس داشته باش. احساس کن. اگر به گریهات میندازه، گریه کن. اگر به خندهات میندازه، بخند. خوشآمد گفتن به این معنی نیست که واله و شیدای افسردگی بشی. فقط به این معنی است که حسش کنی...»(ص137)
او بی هیچ ترس و واهمهیی آینهوار خود را برایمان عیان میسازد و از خوبیها و بدیهایش، و کژی و راستیهایش صادقانه میگوید. او با این شعار که «نصیحت همه عالم به گوش من باد است»(ص56) جلو میرود و دست بر زانوهای خویش گذاشته، میخواند:
شش جهت است این وطن، قبله در او یکی مجو
بی وطنی است قبلهگه در عدم آشیانه کن
ملودی گفتهی پدرش، احمد را آویزهی گوش دارد که «اگر نغمه و آواز خودت را سر ندهی، هرگز آنرا نخواهی فهمید و هیچکس دیگر هم نخواهد فهمید. تو صدا را میشنوی ولی معنی را در نخواهی یافت. تنها بلبل میداند که به گل چه میگوید.»(ص79)
ملودی مثل من و توست. کاملا معمولی، با رفتاری که گاه مبتذل مینماید! او چون بیشتر خانمها عاشق خرید است و فروشگاهنوردی! از علاقمندیهایش. مد را دوست دارد و عادت به خرید هم از او دور نمیشود، ولی از همین رفتارهای معمولی معنا میسازد و چونان عبادت به آن مینگرد؛ و همین که مادر را در کنارش میبیند، برایش کافی است؛ چون زیبایی را به صید خویش درآورده! حتا اگر نور این زیبایی از دو پنجرهی متفاوت بر آنها بتابد!
اینکه مولانا را بتوانی به روزمرهات دعوت کنی و همراه با او زندگی کنی، پیام ملودی است! همنشینی اولین قدم است و همراهی با مولانا مقصود. گفتگوی مدام با او "عشق" نصیبت میکند و "احمد وار" واله و شیدا خواهی شد! احمدِ شیدایِ مولانا، در قونیه دل باخته است و کودکانه جز او چیزی نمیبیند...
احمد از ملودی قول میگیرد:
«قول بده که همیشه سرود خودت را به هرجهت که خودت میخواهی، بخوانی»(ص294) قولی که باید خوانندهی این کتاب به خودش بدهد!
@MasoudQorbani7
604 views20:00