کوزگون!

2022-12-11 14:58:26 من نمیتونم از نگاه کردن بهت دست بردارم.بعضی وقتا حس میکنم تنها تصویرِ دنیایی.تنهااتفاقِ نگاه کردنیه این جهان.انگار که تمام وقت خدا برای آفریدن تو صرف شده.من نمیتونم از نگاه کردن بهت دست بردارم چون با دیدنت چشمامو نوازش میکنی و روحمو میبوسی.من چطور میتونم فراموش کنم نگاه هایی رو که از جنس طلوعِ آفتابه؟چطور میتونم دیگه تورو نبینم وقتی از ماه هم دیدنی تر هستی؟من فکر میکنم زندگیِ من از روز دیدن تو شروع شد و از اون روز در من با هر نگاهت طلوعی بدونِ غروب شکل گرفت! باز کردن / نظر دهید

2022-12-11 14:48:08 نوشته بود:"تو موهات مشکی باشه، مشکی قشنگه.
تو لاغر باشی، لاغر بودن قشنگه.
تو بخندی،خنده قشنگه.
هر حرفی بزنی، اون حرف قشنگه.
هر لباسی بپوشی، همون لباسا قشنگ میشن.
چیزای زشتو بپسندی، دقیقا همون چیزا زیبا میشن
می بینی؟ همه چیز وقتی مربوط به توئه قشنگه.
تو تنها معیار زیبایی برای منی. باز کردن / نظر دهید

2022-12-11 10:04:07 .
T.me/miracChnll باز کردن / نظر دهید

2022-12-10 09:50:05 سلام،من هنوز دوستت دارم. باز کردن / نظر دهید

2022-12-10 09:47:24 نوشته بود:"تو موهات مشکی باشه، مشکی قشنگه.
تو لاغر باشی، لاغر بودن قشنگه.
تو بخندی،خنده قشنگه.
هر حرفی بزنی، اون حرف قشنگه.
هر لباسی بپوشی، همون لباسا قشنگ میشن.
چیزای زشتو بپسندی، دقیقا همون چیزا زیبا میشن
می بینی؟ همه چیز وقتی مربوط به توئه قشنگه.
تو تنها معیار زیبایی برای منی. باز کردن / نظر دهید

2022-12-09 19:13:52 میگفت بعد از پایان هر آدمی تو زندگی یه مرحله ایی وجود داره که مدام با خودت تکرار میکنی":ممکنه بهتر و دوست داشتنی تر و خواستنی تر از این آدم تو زندگیم ببینم؟ممکنه اصلا تو جهان وجود داشته باشه؟"اینجا همون زمانیِ که همراه اون آدم هربخش از وجودتم به مرور کنده میشه و همراهش میره..یهو میبینی دیگه خودتم نداری! باز کردن / نظر دهید

2022-12-09 15:35:39 در اولین مکالمه تلفنی پرسید: "چرا رفتی؟" دلایلم را توضیح دادم.  در دومین مکالمه تلفنی هم پرسید: "چرا رفتی؟" دوباره دلایل‌ام را گفتم. تا زنده بود، در هر مکالمه تلفنی همان پرسش را می‌پرسید. کم‌کم فهمیدم که برای او “چرا رفتی؟” یک پرسش نبود، یک جمله خبری بود: «کاش نمی‌رفتی».
-ابراهیم سلطانی باز کردن / نظر دهید

2022-12-09 15:22:36 ..
t.me/miracChnll باز کردن / نظر دهید

2022-12-09 02:23:20 واسه تویی که دیگه نمیبینمت! باز کردن / نظر دهید

2022-12-09 00:31:40 برای من اینطوری بود که اگه برمیگشتم عقب هیچوقت دورمو پر آدم نمیکردم.سرمو شلوغ نمیکردم و خودمو بین آدما و احساسای مختلفشون گم نمیکردم.میدونی چرا؟چون به خودت میای میبینی از این ویترینی که درست کردی حتی یه آدمم نمیتونی دوست داشته باشی.هیچکس نیست که دست بزاری روش و بگی این خودشه.میشی کسی که همه چیو خاکستری و یک رنگ میبینه.دنیات میشه رفت و آمد و شناختن آدمای مختلف بدون هیچ حسی.من اگه برمیگشتم عقب بی‌شک واسه اون آدمی که منتظرشم جای خالی نگه میداشتم و با همون میرفتم جلو.اون وقت الان هیچی اضافه نبود! باز کردن / نظر دهید