2022-02-27 12:25:51
#خاطرات
شهیدمدافع وطن #محمد_شفیعی
تاریخ تولد : ۱۳۵۲/۱/۱
محل تولد : کاشان ازوار سده
درجه : استوار۱
تاریخ شهادت : ۱۳۷۱/۱۲/۸
محل شهادت : کهنوج
علت شهادت : درگیری با اشرارمسلح
عادتهای خوب
محمد عادتهای خوبی داشت. خودش را عادت داده بود نمازش را تأخیر نیاندازد. هرجور بود نماز اول وقتش را میخواند. حتی قبل از آخرین ماموریتش. اذان که گفته شد، اول نمازش را خواند بعد همراه بقیه به ماموریت رفت. ده دقیقهای نگشته بود که دعای آخرین نمازش مستجاب شد. محمد در گشت یگان ویژه امداد و عملیات پلیس راه استان کرمان به شهادت رسید.
محبت خاص
رابطه ما فراتر از مادر و پسری بود. نمیتوانست ناراحتیام را ببیند. همیشه حواسش به من بود. وقتهایی که حال و حوصله نداشتم خودش نگاه میکرد ببیند که چه کاری در خانه مانده. اگر ظرف نشستهای بود، خودش آنرا می شست. یا اینکه کمک میکرد غذا را آماده کنم. به بازار هم که میرفتیم، دلش میخواست من را شاد کند. هر چه می دید و خوشش میآمد برای من میخرید. این محبتهای خاصش همیشه در یادم میماند.
سعادت بزرگ
از بانک زنگ زده بودند که: «آقای شفیعی. اسم شما برای استخدام در آمده. شنبه بیایید براتون نامه بزنیم که برید سرکار.» من خیلی خوشحال شدم. گفتم: «پسرم برو بانک استخدام شو. کارش راحتتره و خیال منم راحت میشه.» محمد تصمیمش قطعی بود. حتی دو دل نشد. گفت: «نه مادر. کار خودم خیلی خوبه. من پلیس بودن رو دوست دارم. نیاز نیست شغلم رو تغییر بدم.» آن موقع نمیدانستم او از شغلش به دنبال سعادت بزرگتری است.
تنها خواهر
برای خواهر و برادرهایش خیلی احترام قائل بود. خیلی بهشان سر میزد. مخصوصا به خواهرش. رابطه صمیمی و پر محبتی داشتند. من هم اگر نمیخواستم بروم، محمد مجبورم میکرد که: «حتما همراه من بیا بریم خونه آبجی. مگه یه دختر بیشتر داری؟» وقتی هم که میخواستیم برویم حواسش بود که اگر خواهرش چیزی کم و کسر دارد حتما برایش بخرد. این رابطه شان خیلی زیبا بود.
شادی روح مطهرش صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَالِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@modafean_vatan110
114 viewsedited 09:25