قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش هشتم* بخش ۱ از ۲ | دوستداران محمد مجتهد شبستری
قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟ – بخش هشتم*
بخش ۱ از ۲
شما در مورد متعددی سخن از پیامهای سیاسی و اجتماعی دین گفتهاید. این پیامها ناظر به کدام بخش سیاستاند؟ آیا صرفاً معطوف به ارزشهای پایهای و بنیادین سیاست هستند یا به اموری نظیر شکل و برنامههای حکومت نیز معطوفاند؟ به نظر من تنها پیام سیاسی و اجتماعی دین اسلام این است که عدالت باید تحقق پیدا کند. پیام سیاسی دین ترغیب اخلاقی انسانها به تعقیب عدالت و به تعبیر دیگر ترغیب انسانها به تفکیک نکردن سیاست از اخلاق و رعایت اخلاق در سیاست است. این توصیه فقط به این معنی نیست که سیاستمدار به عنوان یک حاکم یا فرد چه اخلاقی باید داشته باشد بلکه معنایی گستردهتر از این دارد. در این معنی در کلیۀ آنچه مربوط به سیاست و حکومت میشود، اخلاق یکی از عوامل اساسی داوری نهایی است بدون اینکه سیاست را از محتوای عقلانی خارج کند.
به نظر میرسد این نوع حضور دین در سیاست آن قدر بروز و تبلور سیاسی ندارد که از آن به پیام سیاسی تعبیر کنیم. نمیتوان اینگونه توصیهها را از زمرۀ پیامهای اخلاقی دین به شمار آورد؟ بله، این توصیهها اخلاقی است ولی در کدام حوزه؟ این، توصیه اخلاقی دین در حوزۀ سیاست است و نه پیام سیاسی دین در معنای اختصاصی سیاست. منظور من در همهجا پیام اخلاقی دین در حوزۀ سیاست است.
شمادر برابر قرائت رسمی، از قرائت انسانی از دین سخن گفتهاید. سؤال این است که صفت «انسانی» به چه معناست و کدام معانی را با خود حمل میکند؟ آیا این صفت از ملاحظات حقوقی حکایت میکند یا ملاحظات ارزشی یا ملاحظات فلسفی؟ قرائت انسانی از دین قرائتی است که همۀ این ملاحظات را دارد. هم ملاحظات فلسفی، هم ملاحظات ارزشی و هم ملاحظات حقوقی. در قرائت انسانی از دین، دین با سلوک معنوی انسان در زندگی تعریف میشود. نوعی زیستن است و کار آدمی است. در ادیان وحیانی خطاب خدا به انبیا این سلوک را «استارت» میزند ولی بالاخره دینورزی کار انسان است و دین متعلق به انسان است. در قرآن مجید آمده است که دین نزد خداوند اسلام است. اسلام و تسلیم شدن کار آدمی است. دین قرآنی عبارت است از تسلیم شدن انسان. پس در قرآن هم صراحتاً آمده است که دین کار انسان است. خداوند با خطاب خود به انسان، دینورزی را راه میاندازد. همانطور که خداوند، چون اساس هستی است، همۀ فعالیتهای دیگر انسان را راه میاندازد، فعالیت دینی انسان را نیز از طریق خطاب راه میاندازد. به این معنی دینورزی یک کار انسانی است و چون این طور است دین نمیتواند نفیکنندۀ انسان باشد. باید ببینیم انسان در طول تاریخ زندگیاش چه ابعادی از خود به نمایش گذاشته است. این یک آنتروپولوژی فلسفی است که بر تجربه مبتنی است و دین نمیتواند هیچ کدام از آن ابعاد را نفی کند. ما نمیتوانیم یک مفهوم ذهنی انتزاعی از انسان درست کنیم و بگوییم انسان این است، اما به واقعیت تاریخی نگاه کنیم و ببینیم انسان چیز دیگری است. دینورزی انسان بهعنوان سلوک معنوی انسان با تمام وجود خود نباید جای هیچ کدام از ابعاد وجودی او را بگیرد و آن را از کار بیندازد و برای آنها مزاحمت ایجاد کند. دین نمیتواند جای علم، فلسفه و هنر را بگیرد و همۀ آنها را بیرون کند بلکه مطلب این است که انسانی که همۀ این ابعاد را دارد دینورزی میکند. انسان از طریق معرفت خداوند و ادیان وحیانی و از طریق اجابت خطاب خداوند و تجربههای دینی دیگر به خود، به معنای جامع آن یعنی به همۀ ابعاد وجودی خود، معنی میدهد. دین از موضع دین به فلسفه، علم و هنر و ارزشها و حقوق نیز معنی میدهد اما این معنی دادن به معنی خالی کردن اینها از محتوایشان و نشستن به جای آنها نیست. انسانی که همۀ این ابعاد را دارد در واقع از طریق معنی دادن به خودش به تمام این ابعاد هم معنی میدهد و برای آنها در گسترۀ «حقیقت نهایی» جایی باز میکند و از نیهیلیسم آزاد میشود. همۀ اینها ابعاد وجودی انسان هستند و هیچ یک از جمله فلسفه و حقوق و ارزشها نمیتوانند از انسان جدا شوند.