Get Mystery Box with random crypto!

سرنوشت مصدق تا حدی یادآور محاکمه و محکومیت حسنک وزیر می شود که | مصدق به روايت تاريخ و اسناد

سرنوشت مصدق تا حدی یادآور محاکمه و محکومیت حسنک وزیر می شود که بیهقی در کتاب خود شرحش را آورده، با همان مشارکت عناصری که لبيبي شاعر آنان را "کاروان زدگان" می خواند. در آنجا رجاله هایی فرستاده شده بودند تا پیکر حسنک را سنگسار کنند؛ این جا نیز در دادگاه، تماشاگرانی بودند که مأمور بودند تا خطاب به مصدق میان جمعت فریاد بزنند: «خفه شو، مزخرف نگو، چرند نگو......(اطلاعات ۸ آذر) در آنجا یک بوسهل زوزنی بود. عنودترین فردی است که در تاریخ بیهقی ذکرشان آمده، و در اینجا سرتیپ آزموده، دادستان ارتش است که در تاریخ نظامی و قضائی ایران گستاخ تر از او شناخته نگردیده، و مرحوم نورالدين الموتی، وزیر دادگستری پیشین، او را "آیشمن ایران" خواند و او با کلمات و اهانت ها و تهمت هایی که نسبت به مصدق ادا کرد نشان داد که در آن موقعت، بهترین کسی است که برای این مأموریت انتخاب شده است. او یکبار تهدید کرد که نخست وزیر برگزیده مردم ایران را با دستبند و زنجبر به دادگاه خواهد کشاند.

در آنجا، پشت قضيه، القادر بالله، خلیفه عباسی بغداد بود و در این جا دالس، ایدن و استثمار جهانی و آنگاه خود شاه، او نیز مانند مسعود غزنوی نشسته بود و نظاره می کرد و خوشحال بود که پس از آن فرار افتخارآمیز، از نو فائق شده است، و دشمن در بند و عجیب است که سرنوشت نهایی این دو نیز به هم شبیه شد. مسعود، پس از شکست "دندانقان" در برابر ترکان سلجوقی به دربدری افتاد و با آن وضع فضاحت بار نابود شد و شاه ایران روزگاری بدتر از او یافت. اهانت هایی که بر سرش فروریخت، جواب اهانت هایی بود که نسبت به مصدق روا داشت. بدیهی است که اگر هزار سال از زمان مسعود غزنوی دور نشده بودیم، مصدق را نیز بر دار می کشیدند.

درسی که در این محاکمه به مصدق داده شد، درس به ملت ایران و به طور کلی ملت های جهان سوم بود که کسی در برابر استثمار جهانی از جای خود نجنبد. درباره مصدق اظهار نظرهای گوناگون شده است و هر گروه برحسب مصالح خود موضوع را به استدلال یا احتجاج کشاند. بدیهی است که این مرد نیز خالی از اشتباه نبوده است همانگونه که هیچ بشری مصون از خطا نیست، مصدق کرد آنچه را که مردم ایران می خواستند بشود و آن رهایی از تحقیر و عجز و تحميل بود.

یکی از خیزش هایی بود که ملت ایران چندین بار نظیرش را در تاریخ داشته و ولو به شکست انجامیده باشد، نشان داده است که تحمل پذير ابدی نیست. معامله ای بود که باختش بهتر از بردش شناخته شد. آیا آنگونه که بعضی استدلال می کنند، حق می بود که مصدق قدری سازش میکرد و آنگاه از کودتا پرهیز می شد و عواقب آن از جانب ملت ایران تحمل نمی گشت؟

این نظر در صورتی می توانست شنیدنی باشد که توقع قدرت های خارجی و دستیاران داخلی آنان در نقطه ای متوقف می شد و ایران را به حال خود می گذاشت ولی تجریه ممتد جهان در این دویست سال اخیر و تجربه ایران نشان داده است که چنین تصوری به عمل نمی پیوست. پس از آنکه توافق سازش را می گرفتند، دیری نمی گذشت که حکومت ملی ساقط می شد، و کار به دست همان کسانی می افتاد که بعد از کودتا افتاد، و در این صورت هم ایران تسلیم شده و زانوزده شناخته می شد، و هم باز می گشت به خانه اول.

[۲]