مسلمان: گرچه در قرآن بين «رسول»، و «نبيّ» فرق است، مثلاً خداون | مناظرات مذهبی
مسلمان: گرچه در قرآن بين «رسول»، و «نبيّ» فرق است، مثلاً خداوند در قرآن، اسماعيل ـ عليه السّلام ـ را هم رسول خوانده و هم نبيّ (مريم ـ 54) و نيز موسي ـ عليه السّلام ـ را هم رسول خوانده و هم نبيّ (مريم ـ51)، ولي اين مطلب هيچگونه شبههاي در مورد «خاتمالنّبيّين» ايجاد نميكند، زيرا «نبي» يعني پيامبري كه از جانب خدا به او وحي ميشود، خواه او مأمور ابلاغ آن به مردم باشد يا مأمور ابلاغ نباشد، ولي «رسول» آن است كه داراي شريعت و كتاب آسماني باشد، بنابراين هر رسولي، نبيّ است، ولي هر نبيّ، رسول نيست، نتيجه اينكه اگر گفته شود، پيامبر اسلام خاتم انبياء است، يعني بعد از او پيامبري نخواهد آمد، و با فرض اينكه هر رسولي پيامبر است، پس رسول نيز نخواهد آمد. به عنوان مثال بين نبي و رسول، مانند بين انسان و انسان دانشمند (به اصطلاح اهل منطق، عموم و خصوص مطلق) است، هرگاه گفتم: امروز انساني به خانة ما نيامد، يعني انسان دانشمند نيز نيامد، و در مسألة مورد بحث اگر گفته شد پيامبري بعد از رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ نميآيد، يعني رسول نيز نخواهد آمد. بهائي: بين نبيّ و رسول، «تباين» است، هر جا نبيّ باشد، رسول نيست و هر جا رسول باشد نبيّ نيست، پس اشكال من وارد است. مسلمان: چنين فرقي بين واژة «رسول و نبيّ»، برخلاف گفتار دانشمندان و آيات و روايات است، و از يك مغالطة مرموز سرچشمه ميگيرد، زيرا در خود آيه مورد بحث ميخوانيم: «وَلكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيَّينَ ؛ محمّد ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ هم رسول خدا و هم خاتم پيامبران است». و همچنين در مورد موسي ـ عليه السّلام ـ ميخوانيم: «وَكان رَسولاً نَبِيّاً : «موسي ـ عليه السّلام ـ هم رسول بود و هم پيامبر»، (نساء ـ171). حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ نيز در آية 171 نساء، به عنوان «رسول» معرّفي شده و در آية 30 مريم به عنوان «نبيّ» معرّفي گرديده است، اگر بين اين دو واژه (نبيّ و رسول) تضّاد و تبايني بود، پيامبراني مثل محمّد ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ و موسي و عيسي ـ عليهما السّلام ـ داراي دو صفت متضاد نميشدند. به علاوه در روايات بسياري كه در اين راستا، به ما رسيده، پيامبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ به عنوان «خاتَمُالْمُرسَلِين» و «لَيْسَ بَعْدِيَ رَسُولٌ» و «خاتَمِ رُسُلِه» و مانند آن تعبير شده است. بهائي: جملة «خاتمالنّبيّين» ممكن است به معني خاتم پيامبران خاصّي باشد، چنين تعبيري شامل همة پيامبران نخواهد شد. پاسخ: چنين ايرادي از همة ايرادها، خندهآورتر است، زيرا هر كسي كه مختصري با ادبيّات عرب آشنائي داشته باشد ميداند كه هرگاه الف و لام بر سر كلمة جمع، آمد مفيد عموم است، مگر اينكه دليلي بر الف و لام عهد وجود داشته باشد، و تا چنين دليلي نيست، روشن است كه منظور عموم پيامبران خواهد شد.[2] ________________________________________ [1] . لغتنامههاي مذكور، واژة «ختم». [2] . يكصدويك مناظره، محمّد محمّدي اشتهاردي، ص408.