Get Mystery Box with random crypto!

'ساحت‌های بدن و ذهن و نفس، جزو دارایی‌های ما هستند و تنها ساحت | مصطفی ملکیان

"ساحت‌های بدن و ذهن و نفس، جزو دارایی‌های ما هستند و تنها ساحت روح است که می‌توان آنرا با فعل «استن» بر انسان حمل کرد."

مصطفی ملکیان

از قدیم الایام در فلسفه و هم‌اکنون در فلسفه ذهن و علوم شناختی مبحثی وجود دارد در بیان اینکه انسان چند ساحت دارد؟ عده‌ای از همان قدیم می‌گفتند که انسان یک ساحت بیشتر ندارد و آن ساحت بدن(پیکر، تن) است. در دیدگاهی دیگر، انسان، بدن به‌علاوه‌ی ذهن(Mind) است و در دیدگاه سوم، انسان، بدن به علاوه‌ی ذهن و نفس(Soul) است. در دیدگاهی، انسان تنها دو ساحت بدن و نفس دارد. در دیدگاه دیگری انسان علاوه بر سه ساحت تن و ذهن و نفس، ساحت روح(Spirit) هم دارد. با ترکیب و امتزاج این چهار ساحت، دیدگاه‌های مرکّب و مولکولی پدید می‌آید ولی در هر حال، بسائط این دیدگاه‌ها، همین چهار ساحت هستند. یعنی ساحت‌های بدن، ذهن، نفس ‌و روح.

تقریباً می‌شود گفت همه‌ی عرفا قائل به هر چهار ساحت برای انسان هستند. حال سؤال این است کدامیک از این چهار ساحت را با فعل «استن» می‌توان بر انسان حمل کرد و کدامیک را با فعل «داشتن»؟ آیا انسان، بدن است و روح و نفس و ذهن دارد؟ یا ذهن است و بدن و نفس و روح دارد؟ یا چنانکه افلاطون می‌گفت نفس است و بدن و ذهن دارد؟ به تعبیر فلاسفه کدامیک را باید حمل «هوهو» کرد و کدام را حمل «ذوهو»؟

شکی نیست که از میان این چهار ساحت، تنها یک ساحت را می‌شود با فعل «استن» برای انسان حمل کرد و باقی را با فعل داشتن. چرا که انسان یک موجود، بیشتر نیست و هویت واحدی دارد؛ در حالی‌که دارایی‌هایش می‌تواند متعدد باشد؛ بنابراین تنها یکی از ساحات را می‌شود با فعل «استن» برای انسان، حمل کرد.

عارفان بر خلاف فهم عرفی و قول فلاسفه و حتی بر خلاف قول اکثر الهیدانان در طول تاریخ، معتقد بودند که ساحت‌های بدن و ذهن و نفس، جزو دارایی‌های ما هستند و تنها ساحت روح است که می‌توان آنرا با فعل «استن» بر انسان حمل کرد. می‌گفتند تو روحی اما بدن و ذهن و نفس، داری. هیچ فیلسوفی این دیدگاه را نپذیرفته است، الهی‌دانان هم غالباً نپذیرفته‌اند، اما اغلب عرفا به این دیدگاه قائلند.

بسیاری از فیلسوفان گفته‌اند و به نظر من هم حرف درستی است که تفاوت ما با حیوانات و کامپیوتر «آگاهی» است. ما می‌میریم و آگاهیم که می‌میریم ولی حیوانات می‌میرند و آگاه نیستند که خواهند مُرد. نظریه‌ای وجود دارد و من هم به آن قائلم که می‌گوید کلّ فرهنگ و تمدن بشری برای مرگ ساخته شده است. چون انسان‌ها آگاهی دارند که می‌میرند، این فرهنگ و تمدن را پدید آورده‌اند و خرس‌ها و گربه‌ها چون از این آگاهی بی‌بهره‌اند، تمدنی نساخته‌اند. شاعران برای مقابله با مرگ، شعر گفته‌اند و معماران برای مقابله با مرگ، معماری کرده‌اند.

ساحت چهارم ما، ساحت روح است. فرق سه ساحت بدن ، ذهن و نفس با ساحت روح در این است که سه ساحت اول، «مضاف‌الیه» قبول می‌کنند اما ساحت روح، مضاف الیه نمی‌پذیرد. می‌توانیم بگوییم بدن من، بدن تو، بدن او، نفس من، نفس تو، ذهن من، ذهن تو و...؛ اما در رابطه با روح نمی‌توان اینگونه گفت. ما در بدن و ذهن و نفس، با هم تفاوت داریم. بدن‌ها، ذهن‌ها، عواطف و احساسات، باورها و خواسته‌های ما با همدیگر فرق دارند.

با این توضیح می‌شود گفت که سه ساحت اول، ساحت «تفرّد» آدمی است، اما ساحت روح، ساحتِ «جمعیّت» ماست. در سه ساحت اول، من غیر از توام و تو غیر از من. ما در این سه ساحت از هم جدا می‌شویم،‌ اما در ساحت چهارم همه یکی هستیم. تنها یک روح وجود دارد، اما بدن و ذهن و نفس، به تعداد آدمیان، متعدد است.

تا اینجا می‌شود جمع‌بندی مطالب را در دونکته خلاصه کرد. اول اینکه از چهار ساحت ما، سه تای آنها جزو دارایی‌های ما هستند و خود ما نیستند. من نفس دارم، ذهن دارم، تن دارم، اما روح هستم. عرفا می‌گفتند باید بپذیریم که ما بدن نیستیم، ذهن و نفس هم نیستیم، ما روحیم و دارای بدن و ذهن و نفس.

دوم اینکه، تو هم روح هستی و او هم روح است و هر کسی در حقیقت، روح است و یک روح هم بیشتر وجود ندارد، بنابراین ما بالمآل یکی هستیم. من توام و تو منی. این ساحت، ساحت جمعیت ماست. ما وحدت داریم. وحدت و نه اتحاد، یعنی یکی هستیم و نه اینکه باید یکی شویم. عرفا نمی‌گفتند با هم متحد شوید، می‌گفتند اساساً شما با هم وحدت دارید. یکی هستید. حتی این یکی بودن با حیوانات و نباتات و جمادات هم هست، چرا که کلّ جهان را یک چیز به نام «روح» پُر کرده است. من روحم و تو روحی.

سخنرانی دوازده آموزه ی مشترک عارفان ( دوازده گام عملی عارفان )

@mostafamalekian