Get Mystery Box with random crypto!

' اندر آمد شاه شیرینان ترش//جان شیرینم فدای آن ترش ' مصطفی | مصطفی ملکیان

" اندر آمد شاه شیرینان ترش//جان شیرینم فدای آن ترش "

مصطفی ملکیان

در ادبیات عرفانی ما، شیرینی دو مقابل و ضد دارد: یکی ترشی و دیگری تلخی. تا جایی که من حافظه ام یاری می کند، گویی وقتی شیرینی، در مقابل ترشی استعمال می شود، درباره معشوق است و وقتی شیرینی در برابر تلخی استعمال می شود، راجع به کار و بار عاشق است. عاشق است که گاهی شیرینی هایی دریافت می کند و گاهی با تلخی هایی مواجه می شود.

در باب معشوق، به یاد ندارم که تعبیر تلخی به کار رفته باشد؛ بلکه ترشی به کار می رود. اما درباره عاشق، فراوان از تلخی هایی که عاشق در سیر و سلوک عاشقانه ی خودش، با آن ها مواجه می شود و باید تحملشان بکند، سخن می رود.
به تعبیر دیگری، انگار در جانب فاعلیت معشوق، ما ترشی می بینیم و البته شیرینی هم می بینیم. اما درباب منفعلیت عاشق، ما تلخی و شیرینی می بینیم. به تعبیر دیگر، معشوق فاعلیتی و تاثیری که می خواهد روی عاشق بگذارد، گاهی با شیرینی این تاثیر را می گذارد و گاهی با ترشی. اما عاشق، گاهی تاثیر شیرین و گاهی تاثیر تلخ از معشوق می پذیرد.

شکی نیست که در غزلیات مولانا، و در غزلیات عارفانه به طور کلی، معشوق معمولا معشوق الهی است. در غزلیات عاشقانه نه، اما در غزلیات عارفانه معمولا معشوق، معشوق ازلی، ابدی، سرمدی و معشوق الهی و آسمانی است. خواه مولانا آن معشوق را بی تشخص تصور کرده باشد خواه با تشخص و به صورت شمس تبریزی تصور کرده باشد. ولی به هر حال، دارد درباره معشوقی که عشق من و یا مولانا به او، عشق یک انسان به انسان دیگر نیست، بلکه عشق انسانی است به موجود فوق انسان، سخن می گوید.

اما در غزلیات عاشقانه، معمولا معشوق هم انسان است؛ کما این که عاشق هم انسان است.مولانا می گوید معشوق من، که خداست، چه در قالب شمس تبریزی و چه بدون قالب، به هر حال، او دارد با من ترشی می کند و البته شیرینی هم دارد. و گویی شیرینی، بودِ معشوقِ ما است و ترشی، نمودِ معشوق. ترش می نماید اما شیرین است. اما من می خواهم داستان عشق انسان به خدا و این که خدا به عنوان معشوق با عاشق خودش ترشی می کند را به عشق انسان به انسان بیاورم.

چرا گاهی دوست واقعی انسان، آن کسی که انسان را واقعا دوست دارد، با انسان ترشی می کند؟ مثلا چرا پدر یا مادر من، در عین حال که عاشق من هستند و مرا واقعا دوست دارند، با من، همیشه شیرینی نمی کنند؟ چرا من، گاهی از جانب پدر و مادر خودم، که شکی نیست عاشق من اند، شیرینی نمی بینم؟ چرا گاهی از ناحیه آن ها، من با ناشیرینی مواجه می شوم؛ حال این ناشیرینی را هر چه بخواهیم از آن تعبیر کنیم. به تعبیر دیگر، چرا همیشه پدر یا مادر من، مرا نوازش نمی کنند؟ چرا من همیشه از آن ها رفتار نوازشگرانه نمی بینم و گاهی رفتار عتاب آلود می بینم؟ خطاب های تلخ و تیز می بینم؟ چرا با آن که در عشق پدر و مادرم به خودم شک ندارم و یا از دوستانی که مطمئن هستم مرا دوست دارند، همیشه روی خوش نمی بینم؟

از این جا شروع کنیم که اگر کسی واقعا عاشق شما باشد، تا وقتی که خوشایند های شما با مصالح شما هم سو است و خوشایندها و مصالح در یک سو هم جهت پیش می روند، این هر دو را در حق شما رعایت می کند؛ یعنی اگر می خواهی کاری بکنی که آن کسی که شما را دوست دارد، می بیند که این کار، در عین این که خوشایند شما است، به مصلحتتان هم هست، اجازه می دهد که شما آن کار را انجام دهید. در عین این که اجازه انجام دادن کاری را به شما داده است که به مصلحتتان است، در عین حال، به شما اجازه انجام کاری را داده است که از آن خوشتان هم می آید؛ چون مصلحت و خوشایندتان هم سو است.مثلا من می بینم که بچه ام، هم به مصلحتش است که صبحانه بخورد و هم، از صبحانه خوردن خوشش می آید و لذت می برد. بنابراین، من اجازه می دهم صبحانه اش را بخورد و این صبحانه خوردن را، در عین عشقی که به او دارم، به او روا می دارم؛ چون می بینم هم مصلحت او صبحانه خوردن را اقتضا می کند و هم خوشایند او است و لذت می برد.

اما گاهی، منی که شما را دوست دارم، می بینم که مصلحتتان در سویی سیر می کند و خوشایندتان در سویی دیگر؛ یعنی از انجام دادن کاری خوشتان می آید که انجام آن به مصلحتتان نیست، یا انجام دادن کاری به مصلحتتان است که از انجام دادن آن خوشتان نمی آید. بنابراین الان، مصلحت و خوشایندتان دارند به همدیگر ضربه می زنند ودقیقا ناسازگار و ناهماهنگ اند و شما باید یکی از این دو را فدای دیگری کنید. اقتضای عشق واقعی این است که مصالح معشوق را بر خوشایند او ترجیح دهد.

سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان "تحلیلی در باب تراژدی عاشقی و مهجوری "

@modtafamalekian