(ادامه) بلی، من سخنی گفتهام ــ و باز هم میگویم ــ که شای | مصطفی ملکیان
(ادامه)
بلی، من سخنی گفتهام ــ و باز هم میگویم ــ که شاید آن سخن کسانی را به این خطا درانداخته است که گمان برند که پروژهیِ عقلانیّت و معنویّت به درد و رنجهایِ انسانها بیاعتناء است؛ و آن این که گفتهام که یگانه مشکل یا علّهالعللِ مشکلات یا بزرگترین مشکلِ یک جامعه نه نظامِ سیاسیِ حاکم بر آن جامعه است و نه نظام و مناسباتِ اقتصادیِ آن جامعه، بل، فرهنگِ شهروندانِ جامعه است، و این سخن، بدین معنا است که همهیِ قصور و تقصیرها را به گردنِ حاکمان و قدرتمندانِ جامعه نباید انداخت؛ بل، باید به فرهنگِ عمومِ شهروندان عطفِ توجّهِ جدّی و عمیق کرد و ریشهیِ مظالم و مفاسد و نابسامانیها و پریشانیها را در آنجا سراغ کرد و به تصحیح و اصلاحِ فرهنگِ عمومی اهتمامِ بلیغ ورزید. به دیگر سخن، شهروندانِ جامعه را نباید انسانهاای معصوم، بیگناه، و مبرّا از هر جهل، خبط، و خطاای قلمداد کرد که، از بدِ روزگار و فقط از سرِ بداقبالی و سوءِحظّ، گرفتارِ معدودی موجوداتِ انسانصورتِ گرگسیرت شدهاند که گویی از میانِ همین شهروندان برنخاستهاند و از کشور و سرزمینِ دیگرای واردِشان کردهاند. نظامِ سیاسیِ فاسد و مناسباتِ اقتصادیِ ناسالم دو میوهیِ گندیده و مسمومکننده و مضرّای اند که بر شاخههایِ درختِ فرهنگِ عمومی پدیدار میشوند و فساد و عدمِ سلامتِشان را باید معلول و نشانهیِ فساد و عدمِ سلامتِ فرهنگِ عمومیِ شهروندان دانست.
این سخن، البتّه، به معنایِ مقصرّدانستنِ خودِ شهروندان هست؛ امّا، هرگز به معنایِ مقصرّندانستنِ حاکمان و قدرتمندانِ جامعه و تبرئهیِ آنان نیست و نمیتواند باشد و، از این نیز مهمّتر، به معنایِ بیاعتنائی به درد و رنجهایِ شهروندانِ جامعه نیست و نمیتواند باشد و نباید باشد. پزشکی که بیماریِ شخصِ مریض را نتیجهیِ بیمبالاتی و اهمالکاری و سوءِرفتارِ خودِ او تلقّی میکند به درد و رنجِ بیمارِ خود بیاعتناء نیست؛ بل، به علّتِ واقعی و اصلیِ بیماریِ او اعتناء کرده است. اعتناء به علّتِ بیماری کجا و بیاعتنائی به بیمار کجا؟ درست، برعکس، اعتناء به علّتِ بیماری بزرگترین نشانهیِ اعتناء به خودِ بیمار است. حال، اگر یک روشنفکر یا مصلحِ اجتماعی، که، بواقع، در حکمِ طبیبِ جامعه است، بیماریهایِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعیِ شهروندان را نتیجهیِ باورهایِ کاذب، احساسات و عواطفِ نابجا، و خواستهها و ارزشهایِ نامعقولِ خودِ شهروندان تشخیص داد و، بنابراین، فرهنگِ جامعه را علّتِ بیماریِ جامعه دانست هرگز نمیتوان گفت که به بیماریهایِ شهروندان و خودِ شهروندان و درد و رنجِ آنان بیاعتنائی کرده است. نهایتاً میتوان گفت ــ البتّه، باید بر این گفته دلیل آورد ــ که این روشنفکر یا مصلحِ اجتماعی در تشخیصِ بیماری و علّتِ بیماری اشتباه و خطا کرده است، چراکه پزشکی که در تشخیصِ بیماری و علّتِ بیماری اشتباه و خطا میکند هرگز، به صِرفِ خطا و اشتباهاش، متّهم به بیاعتنائی به بیمار نمیتواند شد.
گفت و گوی روزنامه اعتماد با استاد مصطفی ملکیان با عنوان «اصلاح فرهنگ و دگرگونی های پایدار»