Get Mystery Box with random crypto!

از سخن گفتن از 'عشق و امید و زندگی' کوتاه نیایید و به پروبلمات | رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

از سخن گفتن از "عشق و امید و زندگی" کوتاه نیایید و به پروبلماتیک کردن "انسان ایرانی" بپردازید

۱.بی شک روزهای سختی بر ما می گذرد.به یک معنا همه چیز در این کشوردر این روزها بر علیه "انسان" و " زندگی انسانی" است.گویا سویه های تاریک اقتصاد و سیاست و فرهنگ و حتی خود انسان یکجا جمع شده اند تا ما را نابود سازند.چگونه می توان تصور کرد که ما این گونه به مرگ یکدیگر راضی شویم و به جای "آفرینش زندگی" به ساختن بستر مرگ یکدیگر مشغول شویم.ما می توانستیم بسیار آسان در این جهان زندگی کنیم و حتی در عین تفاوت با همه اندیشه هایی که با آنها مخالفیم به خلق یک نظام سیاسی متفاوت بپردازیم و راه خود را زندگی کنیم ولی ایده پرداز مرگ و فقر و خشونت در جهان و ایران نشویم.

۲.بهرحال این تقدیر تاریخی ما در این لحظه از تاریخ است که قطعا به زبان مارکس بخشی از ضرورت تاریخی این جامعه است و در دیالکتیک با نحوه زیست تاریخی ما می باشد.در مقابل این وضعیت به دو شیوه می توان به کنش پرداخت: الف.انقلاب بیرونی،ب.انقلاب درونی.در مورد انقلاب بیرونی من معتقد به گزاره برجسته اسکاچپول متفکر انقلابها هستم که معتقد بود "انقلاب ها می آیند،ساخته نمی شوند".می دانم به این گزاره ساختاری می توان نقدهای بسیار از منظر توان کنشگری انسان کرد،بااینحال دانش فعلی من از وضعیت جامعه ایران گزاره اسکاچپول را برای من معنادارتر ساخته است.در مورد انقلاب درونی اما رویکرد من رویکردی پدیدارشناختی است.به زبان پدیدارشناسان "هدف ما از بودن در این جهان نه تفسیر جهان است و نه تغییر آن،بلکه می خواهیم به مشارکت در جهان بپردازیم".به زبان پدیدارشناختی،آنچه امروز بر ما می گذرد اگرچه حاصل موقعیت تاریخی ماست،ریشه در واقعیت های عمیق مربوط به ماهیت بشر نیز دارد.بشر همواره گرایش به خلق فاجعه داشته است.باید با مشارکت در جهان و زندگی به کنترل توان فاجعه آفرینی انسان پرداخت.به زبان پدیدارشناسی بهترین راه حل برای جلوگیری از تداوم فاجعه سازی انسان فهم ماهیت فاجعه ساز بشر با هدف تنگ کردن فضای تنفس خشونت در بشر است.راه تنگ کردن فضای تنفس خشونت وجودی انسان که در جامعه امروز ما در بی نهایت آن تحقق بیرونی یافته است چیزی جز ایجاد ترک در یکدستی و یکپارچگی خشونت نیست.البته که باید به همه شکل به جنگ خشونت رفت و آن را با قانون و روش هایی همچون دموکراسی محدود ساخت.بااینحال،سویه دیگر خشونت وجودی بشر یعنی عشق و امید و توان روایتگری انسان را نیز باید زنده ساخت و با برجسته ساختن آن ها فضای تنفس خشونت را محدود کرد.خشونت حاصل دست انسان هایی است که به زبان آرنت گرفتار در حماقت ساختارها به احمق هایی مبتلا به ابتذال شر تبدیل شده اند.تاکید بر عشق،امید و روایت تمام داشته ما در بنیان نهادن جهانی است که کمتر گرفتار در ابتذال شر خواهد بود.هدف خشونت چیزی جز منزوی ساختن و دیوانه و کم رمق کردن انسان های آزاد نیست.هدف خشونت چیزی جز خشونت آفرینی بیشتر در یک جامعه نیست.برای گذر از این موجود وحشتناک نباید صرفا به چشمانش زل زد.او عاشق زل زدن ما به چشمانش است.باید بازی را عوض کرد.سخن گفتن از عشق و امید و روایت کردن زندگی انسانی یعنی بیرون رفتن از بازی خشونت با بی اعتنایی مطلق به چشم های وحشت آفرین آن.انسان عاشق می تواند خشونت بیافریند،اما او می خواهد با برجسته ساختن وجه دیگری از انسان یعنی عشق در این جهان مشارکت کند.

۳.گذار از وضعیت امروز این جامعه و خلق جامعه بهتر قطعا نیازمند ایجاد تغییرهای بنیادی در ساختارهای اقتصادی،سیاسی و حقوقی این جامعه است.بی شک،ساده لوحی است که تصور کنیم ساختارهای عظیم قدرت به آسانی قابل تغییر یا دستکاری هستند.بااینحال،این نیز نادرست نیست که خالق و کنشگر تمامی این ساختارها موجودی است به نام انسان که این ساختارها را مبتنی بر ابعاد وجودی خود ساخته است، هر چند که اکنون این انسان گرفتار در ساختارهای دست آفرین خود باشد.باید به پروبلماتیک کردن " انسان ایرانی" پرداخت و به طرح این پرسش پرداخت که از کی و کجا و چگونه انسان ایرانی این گونه در خشونت فرو رفت و از تمامی دستاوردهای تاریخی خود فاصله گرفت و سقوط کرد.مساله امروز ایران صرفا ساختارهای سیاسی اقتصادی آن نیست.انسان ایرانی به زبان مارسل باید به مساله کردن خود بپردازد و این سوال ساده را در مقابل خود طرح کند که از خود در این زندگی چه ساخته است و این شیوه انسان بودن دارای چه پیامدهایی برای جامعه ایران و جهان انسانی است.باید پرسید ما از چه زمان و بنا به چه عواملی اینگونه ستایشگر مرگ و نیستی و بلاهت و انحطاط و نابودی خود شدیم؟
http://t.me/mostafamehraeen