Get Mystery Box with random crypto!

به یاد دوستان افغانستانی‌ام هفت ساله بودم که خانه و محله ر | نقاش فقیر

به یاد دوستان افغانستانی‌ام

هفت ساله بودم که خانه و محله رو عوض کردیم و مدرسه شروع شد. از همان سال تا پایان دبیرستان، بسیاری از اولین دوستان صمیمی من، ایرانی نبودند. با افغانی‌ها و عراقی ها رفیق بودیم و برخی سال‌ها، تک و توک دوستانی از کویت، عربستان، قطر، لبنان، پاکستان، هندوستان، بحرین، یمن، روسیه و برخی کشورهای آفریقایی هم پیدا می‌شد. این برای بخشی از اهالی شهر قم عادی بود.

سال هایی را به یاد دارم که شاید نیمی از دوستانم، مهاجرین افغانستانی بودند و انصافا هم در رفاقت و بازی و شادی، دوران خوشی را گذراندیم. اوایل کوچه‌ها خاکی بود و بدون هیچ امکاناتی، خلاقیت به خرج می‌دادیم و بازی‌های گروهی داشتیم.

خانه و وسایل معمولی ما در برابر آن‌ها شاهانه بود. تقریبا همگی بسیار فقیر بودند و خانه‌ها پرجمعیت. ‌بخشی از اهل محل واقعا آن ها را دوست داشتند و احترام و کمکشان می کردند. هنوز هم همینطور است.

روحیات نژاد پرستی و تحقیر و توهین علنی هم چیزی نبود که هفته ای بگذرد و در کوچه و خیابان مشاهده نکنیم. بارها و بارها در کنار خودم، به دوست بسیار صمیمی افغانی من توهین شد یا او را دست انداختند و کتک زدند. پر واضح است که بین ایشان هم افراد شر و مجرم پیدا می شد و همه را بدنام می کرد یا برخی از مردم فقط دوست داشتند آن‌ها را به عنوان واقعیت افغان‌ها معرفی کنند.

مدرسه و دبیرستان نیز همینطور بود. درس خواندن در یک کلاس چند ملیتی، چند زبان و چند فرهنگ، برایمان عادی بود. هنوز با برخی از دوستان افغان و عراقی در ارتباطم و از رفقای بسیار قدیمی و با وفا هستند.

این روزها که حوادث تلخ و ناتمام افغانستان، دلمان را به درد آورده است، یاد آن روزها افتادم و سابقه پررنگ همزیستی با آن ها. روحیات محکم و مظلومانه آن ها در کودکی و نوجوانی، امثال مرا نیز تحت تأثیر قرار می داد و درس می گرفتم. بدون غلو، عادت داشتند که در هر فضایی، نسبت به آن ها تبعیض و توهین شود و آن ها خود را حفظ کنند و نشکنند. در این لحظات، کمتر گریه هایشان را دیدم و بیشتر به درونشان می ریختند یا اگر قدرتی داشتند، محتاطانه مقابله می کردند که آن هم تاوان بعدی را در پی داشت.

عباس، قبل از اینکه برگردد به افغانستان، دوست داشت فوتبالیست شود. از او خبری ندارم. علی آقا دکتر متخصص شد و بین دو کشور در رفت و آمد است. محمد رضا ایران مانده. رضا رفت. حسن هست. بقیه را نمی دانم. چقدر دوست داشتم سفری به این کشور بزرگ و تاریخی داشته باشم.

بعد از خیانت مسئولین و سقوط افغانستان و تسلط طالبان، روزها خیلی غم انگیز گذشت. دلایل و ریشه‌های سیه‌روزی این ملت، هر چه هست (که بزرگترینش دولت جنایتکار آمریکاست)، تلخ و ناتمام است. ده‌ها سال انتظار برای استقلال و امنیت و ثبات سیاسی... به گره کوری رسیده است که امید به اصلاح را به حداقل رسانده. تاریخ چند هزارساله ما بدون افغانستان و کشورهای همسایه، معنا ندارد. مسلمانی ما به سرنوشت همه مظلومان عالم گره خورده و این روزها، ایران و افغانستان از اولویت‌ها هستند. به هر طریق عادلانه و حکیمانه‌ای باید این مردم را کمک کرد. حمایت رسانه‎ای حداقل کار ممکن است.

۹ شهریور ۱۴۰۰

دو کار قدیمی مرتبط [اینجا] و [اینجا]