Get Mystery Box with random crypto!

نقاش فقیر

لوگوی کانال تلگرام naghashefaghir — نقاش فقیر ن
لوگوی کانال تلگرام naghashefaghir — نقاش فقیر
آدرس کانال: @naghashefaghir
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.29K
توضیحات از کانال

فتح دنیا
آرزوی سال های نوجوانی من بود.
امپراتوری تصوراتم شرق و غرب نداشت
و ماسوا را به خدمت خود می پنداشتم...
تا اینکه طلبه شدم.
و همه چیز به هم ریخت.
اینستاگرام : naghashefaghir@
ایتا : @naghashefaghir_ir
وبلاگ: naghashefaghir.blogfa.com

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-01-06 12:20:42
آیت‌الله حائری شیرازی

شیوه های مبارزه حضرت فاطمه زهرا(س)


@haerishirazi
500 views09:20
باز کردن / نظر دهید
2022-01-06 12:14:27
کلیپ ویژه شهادت حضرت زهرا(س)

قبرش مجهول باشد
تا قدر علی معلوم بشود

@haerishirazi
507 views09:14
باز کردن / نظر دهید
2021-09-09 16:03:06
بیا

@naghashefaghir
1.2K views13:03
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 07:34:31 به یاد دوستان افغانستانی‌ام

هفت ساله بودم که خانه و محله رو عوض کردیم و مدرسه شروع شد. از همان سال تا پایان دبیرستان، بسیاری از اولین دوستان صمیمی من، ایرانی نبودند. با افغانی‌ها و عراقی ها رفیق بودیم و برخی سال‌ها، تک و توک دوستانی از کویت، عربستان، قطر، لبنان، پاکستان، هندوستان، بحرین، یمن، روسیه و برخی کشورهای آفریقایی هم پیدا می‌شد. این برای بخشی از اهالی شهر قم عادی بود.

سال هایی را به یاد دارم که شاید نیمی از دوستانم، مهاجرین افغانستانی بودند و انصافا هم در رفاقت و بازی و شادی، دوران خوشی را گذراندیم. اوایل کوچه‌ها خاکی بود و بدون هیچ امکاناتی، خلاقیت به خرج می‌دادیم و بازی‌های گروهی داشتیم.

خانه و وسایل معمولی ما در برابر آن‌ها شاهانه بود. تقریبا همگی بسیار فقیر بودند و خانه‌ها پرجمعیت. ‌بخشی از اهل محل واقعا آن ها را دوست داشتند و احترام و کمکشان می کردند. هنوز هم همینطور است.

روحیات نژاد پرستی و تحقیر و توهین علنی هم چیزی نبود که هفته ای بگذرد و در کوچه و خیابان مشاهده نکنیم. بارها و بارها در کنار خودم، به دوست بسیار صمیمی افغانی من توهین شد یا او را دست انداختند و کتک زدند. پر واضح است که بین ایشان هم افراد شر و مجرم پیدا می شد و همه را بدنام می کرد یا برخی از مردم فقط دوست داشتند آن‌ها را به عنوان واقعیت افغان‌ها معرفی کنند.

مدرسه و دبیرستان نیز همینطور بود. درس خواندن در یک کلاس چند ملیتی، چند زبان و چند فرهنگ، برایمان عادی بود. هنوز با برخی از دوستان افغان و عراقی در ارتباطم و از رفقای بسیار قدیمی و با وفا هستند.

این روزها که حوادث تلخ و ناتمام افغانستان، دلمان را به درد آورده است، یاد آن روزها افتادم و سابقه پررنگ همزیستی با آن ها. روحیات محکم و مظلومانه آن ها در کودکی و نوجوانی، امثال مرا نیز تحت تأثیر قرار می داد و درس می گرفتم. بدون غلو، عادت داشتند که در هر فضایی، نسبت به آن ها تبعیض و توهین شود و آن ها خود را حفظ کنند و نشکنند. در این لحظات، کمتر گریه هایشان را دیدم و بیشتر به درونشان می ریختند یا اگر قدرتی داشتند، محتاطانه مقابله می کردند که آن هم تاوان بعدی را در پی داشت.

عباس، قبل از اینکه برگردد به افغانستان، دوست داشت فوتبالیست شود. از او خبری ندارم. علی آقا دکتر متخصص شد و بین دو کشور در رفت و آمد است. محمد رضا ایران مانده. رضا رفت. حسن هست. بقیه را نمی دانم. چقدر دوست داشتم سفری به این کشور بزرگ و تاریخی داشته باشم.

بعد از خیانت مسئولین و سقوط افغانستان و تسلط طالبان، روزها خیلی غم انگیز گذشت. دلایل و ریشه‌های سیه‌روزی این ملت، هر چه هست (که بزرگترینش دولت جنایتکار آمریکاست)، تلخ و ناتمام است. ده‌ها سال انتظار برای استقلال و امنیت و ثبات سیاسی... به گره کوری رسیده است که امید به اصلاح را به حداقل رسانده. تاریخ چند هزارساله ما بدون افغانستان و کشورهای همسایه، معنا ندارد. مسلمانی ما به سرنوشت همه مظلومان عالم گره خورده و این روزها، ایران و افغانستان از اولویت‌ها هستند. به هر طریق عادلانه و حکیمانه‌ای باید این مردم را کمک کرد. حمایت رسانه‎ای حداقل کار ممکن است.

۹ شهریور ۱۴۰۰

دو کار قدیمی مرتبط [اینجا] و [اینجا]
2.0K views04:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 11:22:41 عروج حسین آقای دوست‌داشتنی

از همان 15 سال پیش که در یک پروژه علمی با #حسین_فرج_نژاد آشنا شدم، باب رفاقتمان باز شد. بسیار صمیمی، پرانرژی، مؤدب، متواضع و به معنای حقیقی کلمه مجاهد فی سبیل الله. به غایت پرتلاش بود و دنبال انجام وظیفه و گره‌گشایی و حل مسأله بود. با اساتید حوزه و دانشگاه و بسیاری از فعالین رسانه‌ای ارتباط و همکاری داشت. خلاصه واقعا یک نخبه علمی فرهنگی بود.

علاوه بر تحصیلات حوزوی، فلسفی، عرفانی و کلامی، علاقه و دغدغه و موضوع کارش حوزه رسانه بود و دشمن شناسی در قرآن، یهودشناسی، صهیونیسم و بخصوص سینما و نقد فیلم. این آخری‌ها مشغول درس خارج حوزه بود و دکترای فلسفه هنرش را هم گرفته بود. بر خلاف جریان های زرد و کم سوادی که حول سینما و صهیونیسم، بحث‌های عامه پسند و سطحی می کنند، ایشان کاملا علمی و مبنایی به مسائل می پرداخت و دو کتاب بسیار خوب «دین در سینمای شرق و غرب» و «تحلیل نفوذ فرهنگ کابالیستی (عرفان یهودی) در سینما» این را ثابت می کند. علاوه بر این، در ده‌ها پروژه اعتقادی، معرفتی و سیاسی دیگر مشارکت داشت که جز تحسین از همت بالا و اخلاص، از زبان همکاران ایشان نخواهید شنید.

همیشه‌ی خدا وقتی گپ می زدیم، از یک اتفاق خوب خبر می داد. یک کار علمی جدید، یک گروه جدید، یک حرکت خوب و ...

حسین فرج نژاد وضع مالی بدی نداشت ولی تا جایی که یادمه بی‌ماشین بود. راضی بود و اهل قناعت و انفاق. انتخاب موضوع در کارهایش فقط بر اساس ضرورت و اولویت بود نه پول و موقعیت. از دوستی شنیدم این اواخر از شدت مطالعه چشمانش آسیب دیده بود.

سال‌های زیادی موتور سوار بود و نقل شده پولی که برای خرید یک پراید جمع کرده بود را برای چاپ کتابش گذاشت. چون معتقد بود این کتاب باید سریع به دست مخاطب جبهه انقلاب اسلامی برسد. کتابی که بعد از چند سال زحمت و با همکاری چند پژوهشگر آماده شده بود.

شاید سه سال پیش بود که اتفاقی کنار خیابان دیدمش. اول صفاشهر (قم). معلوم بود از شهرک پردیسان می آید و می رود به سمت مرکز شهر. با من خیلی صمیمی بود. بعد از احوال پرسی، گفتم کجا می ری حسین آقا؟ گفت یک سخنرانی دارم و ... با شوخی، یک نگاه به موتورسیکلت داغون انداختم و گفتم: این چیه؟! این همه راه اذیت نمی شی؟ پاسخش در خاطرم هک شده. یک لبخند زد و با چهره‌ای پر شعف کمی به جلو آمد و آرام گفت: عشق می کنم با این موتور. اصلا همین که با این موتور می رم و کارهام انجام می دم کیف می کنم. هیچی نمی خوام. راضی راضی‌ام. همین که بتونم یه کار مفیدی انجام بدم عالیه.

همسرش معلم ابتدایی و فعال فرهنگی بود. سه فرزند داشتند. شب عید قربان، در راه برگشت از حرم مطهر حضرت معصومه (س) و دعای عرفه، هر 5 نفر روی همان موتورسیکلت، در یک تصادف دلخراش، پرپر شدند و به رحمت خدا پیوستند. پیکرهای مطهر این خانواده بابرکت، به یزد بازگشت.

بروزرسانی:
پدر بزرگوار حسین آقا که ساکن ابرکوه یزد هستند، نقل کردند که چند ساعت قبل از خبر فوت فرزندش، خواب می‌بیند که شخصی نورانی از او می‌پرسد برای فردا (عید قربان) قربانی خود را آماده کرده‌ای؟ و او پاسخ مثبت می‌دهد. و شخص به او می‌گوید: لازم نیست. قربانی تو انجام گرفته و از تو قبول شده.

پی‌نوشت‌:
نقل شده ایشون به ندرت خانوادگی سوار موتور می‌شدند و یحتمل آن روز به خاطر ترافیک حرم مطهر بعد از عرفه و نبود ماشین و علافی بسیار تصمیم گرفتند با موتور بروند. خدا به حق امام رضا ع رحمتشون کنه.
4.0K viewsedited  08:22
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 16:29:49 فایل زمینه | استوری | وضعیت
@naghashefaghir
2.7K views13:29
باز کردن / نظر دهید
2021-07-06 16:26:24
تو را

@naghashefaghir
3.0K views13:26
باز کردن / نظر دهید
2021-06-21 13:41:51 فایل زمینه | استوری | وضعیت
@naghashefaghir
3.4K viewsedited  10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-06-21 13:41:33
بی‌تضاد

@naghashefaghir
3.5K views10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-06-18 19:47:41 بنده حقیر، با اطمینان قلبی به سید ابراهیم رئیسی رأی دادم و می‌دانم نه مملکت را گلستان می‌کند و نه می‌تواند به همه شعارهایش عمل کند. اصلا بدیهی است که جای اصلی او در قوه مجریه نیست!

شاید نه چهارسال پیش، اما امروز برای من او خیلی واقعی است. هر چه هست، به همان اندازه، خیلی قابل باور است.

برای مستضعفین زخمی و غصه‌دار، آغوشش واقعی است. بوی تزویر و نمایش نمی‌‎دهد.

مقبولیت بسیار بالا و دعوت گسترده مردمی از او واقعی است نه موقت و رسانه ای.

در این فضای پرتفرقه و نبود یک رجل سیاسی فرا حزبی و با مقبولیت همگانی، حرکت او از قضائیه به مجریه به شدت واقعی است. حرکت از جایگاهی پرقدرت، مستقل و مطالبه‌گر به جایگاهی سوخته و پرتنش، اگر نمایشی باشد، احمقانه است! و چقدر در این 4 سال آتی دشمن پیدا کند.

سید ابراهیم جدی و اخمو ست. در سخنوری، معمولی است. کم هم تپق نمی‌زند. ولی نیات و حرف‌هایش از دردهای واقعی اوست. اخم و فیگور همیشه جدی او به هزار لبخند سیاسی می‌ارزد.

او کسی را ریش‌خند نمی کند. ما را عمداً احمق فرض نمی‌کند. اهل عقده‌گشایی و انتقام سیاسی نیست. وجدان و انسانیتش واقعی است.

رییسی مثل بقیه تیم و برنامه دارد ولی ادعای پر رنگ و لعابی از برنامه‌هایش نداشت. در حالی که هر دانشجوی ساده‌ای هم می‌توانست در کمتر از 48 ساعت، لیستی از کارها با اصطلاحات جذاب را به رخ بکشد و کم ندیده‌ایم زبان‌بازی در مناظرات چه تأثیری دارد. او نکرد و به واقعیتش وفادار ماند هر چند موجب ضعف او شود.

او با یک برنامه‌ریزی منسجم و چند ساله نیامده (مثل آقای جلیلی) ولی بیش از واقعیتش هم نگفت. مدام تکرار کرد که مشکل ما فقط برنامه نیست. مشکلی اصلی مدیریت است. یک مدیریت خالی از فساد، یک جهش بزرگ و معتقد به ظرفیت‌های داخلی و مدیری که مقبول همه سلایق باشد، از همه چیز مهم‌تر است.

خب این برای من ایده‌آل نیست ولی از کسانی که وعده‌های فراوان و رنگارنگ می‌دهند واقعی تر است. اما این اصرار به وعده ندادن‌های او، روی دیگرش مطالبات 4 ساله ما رأی دهندگان است که از روز اول دولتش بر ما واجب است.

رئیسی انقلابی است ولی شخصیتش حزبی نیست. او نمی خواهد اصولگرا خوانده شود. اهل خط کشی نیست. دیدار او با رسانه‎‌های اصلاح‎طلب و اعتراف آن ها با تمجیدهایی که شنیدید، در این دهه‌های اخیر، بی سابقه یا کم سابقه بود. گاهی یک شخص همگراست ولی دیگران به سمت او نمی‎آیند و گاهی بالعکس. من از این رسانه‌ها خیر چندانی ندیدم ولی این همگرایی و صحبت‌ها بوی نمایش نمی‌دهد. بخصوص با حمایت رسمی بخش مهمی از اهل سنت و بسیاری از اقوام و اصناف، شاید بتواند به معنای واقعی کلمه، دولت وحدت ملی تشکیل دهد. (ان شاءالله)

از چند ماه قبل، همه می دانستیم مشارکت پایین است و مردم، بیشتر به دلیل جنایات اقتصادی دولت و بعضی مسائل دیگر همچون آبان 98 و ...، قهر می کنند و انتخابات دولت آینده، همچون انتخابات مجلس، کم مشارکت است و نتیجه به احتمال زیاد به نفع طرف مقابل یعنی انقلابی ها تمام می‌شود. یعنی طبیعت این دوره همین است و رقابت به شکل دو قطبی سنگین نداریم چون طرف حاضر تمام کارتهایش را سوزانده و اساسا طرفداران آن ها هم مشارکت نمی کنند. این مسأله مشارکت پایین اگر چه دردناک است ولی نتیجه تقریبا واضح بود تا اینکه احرازهای شؤرای نگهبان منتشر شد و فارغ از برخی انتقادات به شیوه عملکرد یا پاسخگویی که بحثش مفصل است، بخشی از همین جماعتی که در وضع امروز نقش دارند، چنان جان تازه‌ای گرفتند که خود را به قهرمان مردمی تبدیل کنند! خب بگذریم که ضربه اول مشارکت پایین را نظام و خود مردم می خورند و ضربه‌ دومش را همین سید ابراهیم. چون پیروزی او به قدری مسلم بود که مخالفین و رقبا و در واقع همه، نتیجه را مشخص می دیدند و بعضی دم از انتصاب زدند! یعنی مشکلِ نداشتن یک مهره واقعی در حد رئیسی و هشت سال سوزاندن اعتبار خود را با این خروجی شورای نگهبان، به یک قهر و اعتراض کاذب قهرمانانه یا عقده‌گشایی های سیاسی بدل زدند.

خلاصه پیروزی سید ابراهیم رئیسی از مدت‌ها قبل قابل پیش بینی بود چون افزایش گرایش گسترده مردم به او از 4 سال پیش کاملا واقعی است.

حال او 4 سال خواهد دوید و تمام تلاشش را می کند و بسته به تیم و اطرافیان دولتی او و کمک‌های مردمی، نتایج خوبی هم خواهد گرفت ان شاءالله.

اما این اتفاق ایده‌آل نیست و یحتمل نتواند همه را راضی کند. اما می تواند امید و آرامش را به مرور جاری کند. مردم خیلی کمتر دچار احساس نامحرمی و بی تفاوتی خواهند شد. صدای فریادشان بیشتر شنیده می‌شود و کمتر به شعورشان توهین می‌شود.

شفافیت دولت بیشتر خواهد شد و باور به استعدادهای بومی در آن دوران قطعا بیشتر خواهد شد. در کنار رشد و جهش کشور، اشتباه و بی عدالتی باز هم خواهیم داشت اما با وجود یک انتخاب درست، قابل تحمل و اصلاح خواهد بود.

شام انتخابات
28 خرداد 1400
4.4K views16:47
باز کردن / نظر دهید