Get Mystery Box with random crypto!

آقای مصطفی ملکیان در این مطلب از وضع دشوار ما در آشتی دادن اسل | ناقد| مصطفی ملکیان

آقای مصطفی ملکیان در این مطلب از وضع دشوار ما در آشتی دادن اسلامیت و ایرانیت و مدرنیته گفته‌اند. یکی از کتاب‌های خوبی که در این زمینه نگاشته شده، کتاب «آسیا در برابر غرب» از مرحوم داریوش شایگان است. اگرچه این کتاب نخستین‌بار در سال ۱۳۵۶ منتشر شد اما همچنان مسئلهٔ روز ماست. آن‌جا اشاره می‌کند که ما در دوران فترت هستیم، دوران فترت یعنی دورانی که اصطلاحا به آن وضعیت «نه این و نه آن» می‌گویند. این وضعیت را می‌توان وضعیت بی‌بنیادی نیز نامید، که خود این بی‌بنیاد بودن را برخی به نهیلیسم تعبیر می‌کنند. ما در وضعیتی زندگی می‌کنیم که نه غربی هستیم و نه اسلامی. یعنی بنیادهای هیچ‌یک را به تمامه نپذیرفته‌ایم، بلکه از هر کدام به مقداری برداشته‌ایم. ما در این وضعیت، ساده‌‌لوحانه فکر می‌کنیم که می‌توانیم مثلاً اسلامی بمانیم و صرفاً از مزایای غرب استفاده کنیم و معایبش را به خود غرب واگذار کنیم. یعنی مسئله را تا حد چیزی مثل دست‌چین کردن میوه‌ها تنزل می‌دهیم.
به نظرم یکی از مهم‌ترین افرادی که چنین نگرشی را در جامعه جا انداخت آقای مرتضی مطهری بود. ایشان هم معتقد بودند ما می‌توانیم صرفاً از مزایای غرب مثل تکنولوژی و علم بهره ببریم، بی‌آنکه خللی به هویت ما وارد شود. رد همین تفکر را در بخش قابل توجهی از جامعه و الیت‌های سیاسی و نظامی خود می‌توانیم ببینیم. اما شایگان معتقد است چنین کاری (هم این هم آن) منجر به وضعیت نه این نه آن، می‌شود. یعنی موجب موتاسیون یا جهش می‌شود، حاصلش چیزی می‌شود که نه اسلامی است و نه غربی و نه ایرانی و هیچ‌کس را هم راضی نمی‌کند، نه مسلمانانش را، نه طرفداران تجدد را و نه سایرین را. این محصول جهش‌یافته را دیگر با آن چارچوب‌های قبلی نمی‌توان حل کرد، چون یک ملغمهٔ جدید و متمایزی است. به نظرم اکنون بعد از گذشت این چند دهه بهتر می‌توانیم ببینیم که تا چه حد ما در چنین وضعیت نهیلیستی‌ای گرفتار شده‌ایم. من فکر می‌کنم اسلام فقهی و مدرنیته، تعارض‌های بنیادی و نهادی دارند و نمی‌توان این‌ها را با هم جمع کرد و در نهایت ما محکوم به انتخاب یکی از آن‌ها هستیم (البته که سخنم ناظر به سطح بنیادها و زیربناها است و نه روبناها). مدرنیته‌ای که شاه‌بیت آن عبارات کانت است که می‌گوید روشنگری یعنی خروج از صغارت و شجاعت در به کار بردن فهم خویش! عباراتی که آشکارا اهمیت خودآیینی را نشان می‌دهند.

حتی قبلاً یک مثال رایجی وجود داشت که می‌گفت ما می‌خواهیم ژاپن اسلامی شویم! یعنی تصوری وجود داشت که گویا ژاپن موفق شده میان سنت و مدرنیته پیوندی برقرار کند و هر دو عنصر خود را به تمامه حفظ کند، اما اگر صادقانه نگاه کنیم ژاپن در واقع هر چه می‌گذرد در مدرنیته حل می‌شود و صرف داشتن چند مراسم و مناسک و جشن‌های سنتی را نمی‌توان حفظ هویت سنتی نامید.

ما در وضعیت نه این نه آن، با انبوهی از تعارض‌ها و تناقض‌ها مواجه شده‌ایم. چه تناقض‌های ظاهری و سطحی و چه تناقض‌های بنیادی‌تر از قبیل امت یا ملت، حقوق شهروندی یا غیر آن... مثلاً شما به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان بالاترین سند سیاسی و حقوقی کشورمان نگاه کنید، وقتی مقدمه و چند اصل ابتدایی و بخش ولی فقیه را می‌خوانید هویت اسلامی آن پررنگ است اما وقتی فصل حقوق ملت آن را می‌خوانید کاملاً تفاوتش را احساس خواهید کرد و بد نیست که بدانید بخش اعظم این فصل در واقع گرته‌برداری از قانون اساسی فرانسه است. اما وقتی زمان اجرای اصول می‌رسد تازه تزاحم و تعارض‌ها مشخص می‌شوند، از یک سو خود را ذیل پارادیم امت تعریف می‌کنند و برای همهٔ مسلمانان جهان خود را متعهد و مکلف می‌دانند و از سوی دیگر اسناد بین‌المللی‌ای را پذیرفته‌اند که در پارادایم ملت-دولت قرار دارند، یا عضو سازمان ملل متحدی است که در همین پارادایم است. یا از سویی معیار را اسلام می‌داند اما از طرف دیگر با مشکل انتخابات و دموکراسی هم مواجه است که تا وقتی ما اصطلاحاً «حکم واقعی و ظاهری» از سوی شرع یا مجتهدان داریم با چه منطقی سراغ آراء عمومی برویم؟ از سویی خود را در گفتمان شهروندمحور جای داده و برای همه حقوقی را در نظر گرفته اما از سوی دیگر خود را مکلف می‌داند که مردم را به سعادت برساند. از سویی کرامت ذاتی برای انسان قائل است (که یک اصطلاح کاملاً اومانیستی است) و از سوی دیگر نمی‌تواند برای افرادی که متدین به دین رسمی نیستند الزامات آن کرامت انسانی را فراهم کند. این قبیل تعارض‌ها و تناقض‌ها در همین قانون اساسی بسیار است، چه رسد سایر سطوح.

توجه: در این یادداشت «اسلام» به همان خوانش و مفهوم فقهی و رایجش به کار برده شده.

امید قائم‌پناه
@paresia