2023-01-16 08:17:18
بخوانيم و عبرت بگيريم
چرا مردم به حکومت شاهنشاهی پایان دادند؟
حسین علایی ۲۶ دی ماه ۱۴۰۱
سلسله پهلوی شامل پدر و پسر در مجموع ۵۷ سال در ایران حکومت کردند.
ضعف پادشاهی قاجار و نوجوانی احمدشاه باعث شد تا رضاخان میرپنج فرمانده قزاق ها ابتدا به نخست وزیری و سپس به پادشاهی برسد.
در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ که ایران از سوی متفقین اشغال شد، انگلیسی ها از رضاشاه خواستند تا سلطنت را رها کند و از ایران خارج شود.
از این زمان بود که محمدرضا فرزند رضاشاه در ۲۲ سالگی به جای پدر نشست. بر همین اساس تعداد زیادی از مردم ایران، شاه را وابسته و دست نشانده خارجی ها بویژه انگلیس و آمریکا می دانستند.
او در دوران پادشاهی به دو صفت "عیاشی" و "دیکتاتوری" معروف شده بود. ولی بسیاری از مردم، پدرش را مستبدتر و خودکامه تر از او می دانستند زیرا رضا شاه، مخالفین خود را به شیوه های مختلف از جمله با آمپول هوایی که پزشک احمدی به آنها تزریق می کرد می کشت.
روحیه شاه به گونه ای بود که خود را برتر از دیگران می دانست و همه مقامات و دولتی ها باید از او تعریف و تمجید و ستایش می کردند. آنها در دیدار با وی باید زانو بر زمین زده و دست وی و خانواده سلطنتی را می بوسیدند.
او خود را فرمانروای مطلق ایران می دانست و از همه مردم بویژه دستگاه های حکومتی انتظار اطاعت کامل از اوامر ملوکانه را داشت.
عکس او در همه جا به ویژه در ادارات، مدارس، دبیرستان ها و دانشگاه ها نصب شده بود و حتی برخی از وعاظ نیز مجبور بودند که در منبرهای خود به او دعا کنند. شاه نیاز چندانی به حمایت مردم و جلب افکار عمومی نداشت، زیرا وی با رای و اراده مردم بر سر کار نیامده بود و سلطنت و حکومت از پدرش به او به ارث رسیده بود.
از طرفی به دلیل وجود درآمدهای سرشار نفتی که هر سال زیادتر هم می شد، خیلی نیاز به کار مردم و تولید ثروت توسط بخش خصوصی نداشت زیرا بودجه دولت با تکیه بر درآمدهای نفتی تنظیم و تأمین می شد. بر همین اساس بود که با اعلام انقلاب سفید، ساختار نظام کشاورزی ایران را بهم ریخت و جایگزین مناسبی هم برای آن ایجاد نکرد و باعث افزایش واردات محصولات غذایی به کشور شد. در آن روزها شایع شده بود که حتی پرتقال از اسرائیل و سیب از لبنان وارد کشور می شود. با افول تولیدات کشاورزی به دلیل بهم خوردن نظام مدیریتی و از بین رفتن یکپارچگی اراضی کشاورزی، ایران یکی از وارد کنندگان محصولات غذایی از جمله گندم شد.
البته بخشی از پول نفت صرف احداث کارخانه های بزرگ صنعتی در استان های مختلف کشور می شد که بعضی از مردم، آنها را صنایع وابسته و مونتاژ و به منظومصرف ارز حاصل از درآمدهای نفتی ارزیابی می کردند.
شاه برای نشان دادن اقتدار خویش هر روز بر القاب و عناوین خود می افزود. او را ابتدا پسر رضا شاه می گفتند ولی پس از گذشت مدتی از سلطنت وی، ابلاغ شد که باید شاهنشاه خطاب شود.
در سال 1344 به مناسبت آغاز بیست و پنجمین سال سلطنت شاه، لقب آریامهر را نیز بر القاب شاه اضافه کردند. هر چه روزگار می گذشت، شاه با اضافه کردن القاب بیشتر بر درجه و ابهت خود می افزود. به طوری که در دوران دانشجویی که بودم او را "اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر" خطاب می کردند. آرام آرام بر القاب او اضافه شد تا رسید به «اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران».
تبلیغات دولتی او را سایه خدا معرفی می کرد و مثل دوران قاجار، شاه را ظل الله می خواندند و اطاعت او را بر همگان واجب می دانستند و می گفتند : "چه فرمان ایزد، چه فرمان شاه" .
دستگاه سلطنتی روشنفکران، دانشگاهیان، علما، مردم و روحانیون را دعوت وتبلیغ می کرد که در سیاست وامور کشور دخالت نکنند. آنها دین را مسئله ای فردی می دانستند که به سیاست نباید کاری داشته باشد.
انتظار تغییر و تعویض شاه امری عبث و بیهوده بود زیرا او یک پادشاه مادام العمر بود و چیزی جز "مرگ" یا "تغییر نظر آمریکا" و یا "قیام عمومی مردم"، او را از سلطنت کنار نمی زد.
شاه بویژه در اواخر دوران سلطنت، انسان بسیار متکبر و مغروری شده بود. مهم ترین دغدغه و نگرانی فرهیختگان ایرانی این بود که همه کارها طبق "منویات شاهانه" و به "فرموده ملوکانه" انجام می شد و شاه به هیچکس پاسخگو نبود.
البته امنیت داخلی برقرار شده بود و مردم - بجز مخالفین و معترضین به شاه و نظام سلطنتی و طرفداران آیت الله خمینی – بقیه مشکلی نداشتند. تهدید خارجی هم بجز نگرانی از شوروی و عراق وجود نداشت. روابط خارجی ایران هم با همه کشورها به ویژه با آمریکا و اروپا و اسرائیل در سطح عالی بود.
2.1K views05:17