Get Mystery Box with random crypto!

#4 دید داستان: دین لوله تفنگ رو روی پیشونی کستیل فشار د | Never go away...

#4



دید داستان: دین




لوله تفنگ رو روی پیشونی کستیل فشار دادم. نوک تیز چاقوش زیر گلومو خراش داده بود و داشت جلوتر میرفت.
پوزخند زدم و گفتم:« تموم شد حرومزاده! دیگه بازی تموم شد!»
متقابلاً بهم پوزخند زد. چاقوشو محکم تر فشار داد:« من هیچ وقت نمیبازم دین...میکشمت ، و بعد میمیرم.»
_« گمون نکنم بهت این اجازه رو بدم!»
+« اوه جدی؟ من احتیاجی به اجازه ی تو ندارم!»

یکدفعه با دست آزادش ماشه رو گرفت. خندید و گفت:« آرزوی کشتن من به دلت می مونه دین!»

حالا میتونستم گرمی خون رو زیر گلوم حس کنم. پرسیدم:« میخوای چیکار کنی؟»

پوزخند زد:« این کارو!»

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد... چاقو از روی گردنم کنار رفت. لبای کستیل محکم و پر از شهوت رو لبام نشست


و ماشه رو کشیدم.








#Spirit_Pact