Get Mystery Box with random crypto!

#110 د.د: دانای کل مری مدام با اضطراب از یک سر اتاق به | Never go away...

#110



د.د: دانای کل





مری مدام با اضطراب از یک سر اتاق به سر دیگه می‌رفت. با حالتای عصبی دست لای موهاش می‌کشید ، یا گوشه ی لبش رو میجوید. خیلی وقت بود خدمتکارش برای دیدن دین رفته بود و هنوز برنگشته بود.

کستیل خودش رو بی‌خیال نشون میداد، اما اونم خیلی آشفته و مضطرب بنظر می‌رسید. میدونست برنگشتن شیطان فقط یه نتیجه داشت:
شیطان رو به جهنم برگردونده بودن.
و این فقط از یه راه انجام می‌شد:
قربانی شدن یک انسان.
اما کی جون خودشو داده بود تا بلک رو به جهنم برگردونه؟


مری جیغ زد:« چطور ممکنه؟! اون با من قرارداد داشت!»

_« اما الان نداره.»

+«مگه میشه؟»

کستیل پوزخند زد:« تو فقط یه مقدار کم از آموزشایی رو که تو دیپ میدن شنیدی! اونا همونجور که به ما آموزش احضار میدن ، آموزش برگردوندن شیطان به جهنم و شکستن قراردادشم میدن!»

_« مگه غیر از تو کی اونجا بود که همه ی اینا رو بدونه؟»


کستیل پوزخند زد:« یادت رفته؟ من با اروین تو جهنم بزرگ شدم!»


رنگ چشمای مری برای یک لحظه سفید شد. موهاشو چنگ زد و با حرص گفت:« خودم اون حرومزاده ی لعنتیو میکشم! تیکه تیکش میکنم و سم رو مجبور میکنم اونو بخوره!»

_«تو که دیگه خدمتکارتو نداری...حالا میخوای چیکار کنی ؟»

مری از حرکت ایستاد. با لحن خشک و جدی ای جواب داد:« هنوز یه کار دارم که انجام بدم. میخوام کسی رو که باعث شد منو تو دیپ اسیر کنن، پیدا کنم و بکشمش!»


همون لحظه، در اتاق با شدت باز شد و دین ، در حالیکه تفنگش رو سمت پیشونی مری نشونه گرفته بود وارد اتاق شد:« اون یه نفر ، من هستم مامان!»








#Never_go_away