Get Mystery Box with random crypto!

نيچه كاوي

لوگوی کانال تلگرام nichekavi — نيچه كاوي ن
لوگوی کانال تلگرام nichekavi — نيچه كاوي
آدرس کانال: @nichekavi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.24K
توضیحات از کانال

📖 اندیشگاهي برایِ کاوش در هزارتویِ نیچه، و هر چه که اندیشه را برانگیزد و جان را برافروزد: فلسفه، ادبیات، هنر...
✍️گفتارها همه به قلمِ «حامدِ حجت‌خواه» است.

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-11-17 11:56:50

«مرگ هم می‌میرد» نامِ کتابی‌ست دربردارنده‌ی گُزیده‌ی سروده‌های کلاسیکِ من ــ در قالبِ غزل و مثنوی و دوبیتی‌پیوسته و رباعی ــ از دورانِ نوجوانی تا به امروز.

این مجموعه‌شعر را «نشرِ چشمه» منتشر کرده است.

عکس: حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
3.7K views08:56
باز کردن / نظر دهید
2021-03-20 21:47:25
گویند ببین که گُل به‌بار آمده است
با بادِ بهار، یادِ یار آمده است

در دامِ نشانه‌ها نباید افتاد
با نامِ بهار، نابهار آمده است

سروده‌ی حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
6.5K views18:47
باز کردن / نظر دهید
2020-12-12 00:11:55 @nichekavi
آنچه انساني را والا می‌سازد نه شدّتِ احساس‌های والا، که مدّتِ آن‌هاست.

امروزه «احساسِ والا» گوهري‌ست کمیاب که اگر هم یافت شود، ماندگار نیست. گاه شور و اشتیاقي شگرف چنان ما را فرامی‌گیرد که خود را فاتحِ بلندترین قلّه‌های جان می‌انگاریم، امّا آن حسّ و حالِ ناب را در گذرِ زمان از دست می‌دهیم. چرا چنین می‌شود؟ زمان با ما چه می‌کند؟ چیزهای والا، نخست ــ چون همه‌ی پدیده‌های نو و زیبا ــ ما را دیوانه‌وار به سوی خود می‌کشانند و احساسِ عاطفیِ شدیدي در ما برمی‌انگیزانند و ما ظاهراً عاشق می‌شویم. در آغازِ عشق، اتّفاقي رخ نمی‌دهد. فقط ماییم و هجومِ احساساتِ‌مان. سپس این احساس‌ها، خواه‌ناخواه جریان‌ساز می‌شوند و رویدادهایي را رقم می‌زنند و از ما «کنش» می‌طلبند. ما به‌خاطرِ داشتنِ یک احساسِ والا، ناگهان خود را در میدانِ جنگ می‌یابیم ــ جنگِ میانِ والایی و عوامانگی؛ جنگِ بی‌پایانِ زیبایی و زشتی. این یعنی یک‌تنه در برابرِ یک ارتش ایستادن. این‌جاست که عیارِ عشق را محک می‌زنند. این‌جاست که ترسویان سپر می‌اندازند و آتشِ عشقِ‌شان فروکِش می‌کند.

عشق ورزیدن در حدِّ حرف و خیال، آسان است و زحمتي ندارد. می‌توان نشست و از یک احساسِ والا، مانندِ مادّه‌اي مخدّر، غرق در لذّت شد و به فضا سفر کرد. امّا آنگاه که پای عمل به میان می‌آید، نقشِ والا فرومی‌ریزد و اصلِ والا فرامی‌خیزد. احساسِ والا در درازمدّت، انسانِ والا می‌سازد. چرا که احساسِ والا هر چه بیش‌تر در برابرِ «بازدارنده‌ها» و فشارِ «پستی‌ها» دوام بیاورد، بر قدرت‌اش افزوده خواهد شد. شدّتِ احساس در مدّتِ کوتاه، راه به جایي نمی‌بَرَد. «احساسِ والا» را «عشق» می‌خوانم، چون هیچ احساسي والاتر از عشق نمی‌شناسم. عشق اگر نه یک تب و تابِ گذرا، که به‌راستی عشق باشد، انسان را به عالی‌ترین درجه‌ی تعالی می‌رسانَد. امّا عشق‌ورزی به‌قولِ حافظ، کارِ بازی نیست و می‌باید جان و عمرِ خود را در این راه گذاشت. جنابِ عشق، بلند است و همّتي بلند می‌خواهد. مردم عشق را برای لذّت‌اش می‌خواهند و نمی‌دانند که عشقِ راستین، سرآغازِ سختی‌ها و بلاها و رنج‌هاست. عشق در جنگ و حماسه و پایداری، معنا می‌یابد. عاشق هرگز خسته نمی‌شود. و سرانجام، تنها انسانِ والا و فاتح و عاشق است که در اوجِ لذّت، بال می‌گشاید.

نازپروردِ تنعّم نبَرَد راه به دوست
عاشقی شیوه‌ی رندانِ بلاکش باشد

حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
7.9K views21:11
باز کردن / نظر دهید
2020-12-12 00:11:26
@nichekavi
در این باره بخوانید:
5.5K views21:11
باز کردن / نظر دهید
2020-10-20 20:03:14
@nichekavi
استاد محمّدِ شهبازی، خوشنویسِ زبردست، رباعیِ من برای بزرگمردِ نستعلیق استاد عبّاسِ اخوین را از سرِ عشق، به خطِّ خوش نوشت و چلیپای زیبا و برازنده‌ای را که می‌بینید، نقش زد.


سروده‌ی حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
6.2K views17:03
باز کردن / نظر دهید
2020-10-08 22:13:55
چون صاعقه راهِ خویش را بُگشادی
آتش شدی و به جانِ شب افتادی

از پچپچه‌ها ملول بودیم که تو
آوازِ بلندِ عشق را سر دادی


رباعی از حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
5.7K views19:13
باز کردن / نظر دهید
2020-07-25 13:08:09 @nichekavi
گنجینه‌ی زنده‌ی بشری

از شگفتی‌های روزگارِ مدرن، همین بس که یک نهادِ دولتی و به‌طبع سیاسی، چند تن از هنرمندانِ معاصر را «میراثِ فرهنگی» بخواند و به‌عنوانِ «گنجینه‌ی زنده‌ی بشری» شماره‌گذاری کند! وزارتِ میراثِ فرهنگی و گردشگری اگرچه پاسدارِ فرهنگ شناخته می‌شود، امّا بخشي از ساختارِ دولت و نظامِ سیاسیِ کشور است. به گواهِ تاریخ، سیاست و فرهنگ نه تنها با هم خویشاوندی ندارند، که به‌گفته‌ی نیچه: «فرهنگ و دولت دشمنِ يکديگرند: «دولتِ فرهنگی» يک ايده‌ی مدرن است. هر يک از اين دو به هزينه‌ی ديگری زندگی می‌کند؛ باليدنِ هر يک از کيسه‌ی آن ديگری‌ست.» به هر حال وظیفه‌ی این وزارتخانه می‌باید حفظِ آثارِ تاریخی‌باستانی و حراست از میراثِ فرهنگی باشد. آخر چه‌گونه می‌توان هنرمندي را که میراث‌بَر است و هنوز در بندِ «معاصرت»، میراث‌گذار دانست و از او محافظت کرد؟! گذرِ سده‌ها و هزاره‌هاست که میراث‌گذاری و ماندگاریِ یک هنرمند یا اندیشمند را اثبات می‌کند، نه «گنجینه‌ی زنده‌ی بشری» خواندن‌اش از سوی یک نهادِ دولتی. «تاریخ» باید بگوید که چه کسي ماندنی است و تاریخ را «مردم» رقم می‌زنند. این مردم‌اند که اثري را در حافظه‌ی تاریخیِ خود ثبت و ضبط می‌کنند و جاودانه می‌سازند. دولت‌ها چه‌کاره‌اند که فرادستِ تاریخ بنشینند و برای آینده دستورالعمل بنویسند؟!

آیا فرهنگ و هنرِ سرزمینِ ما گنجي بزرگ‌تر و گران‌تر از شاهنامه‌ی فردوسی به خود دیده است؟ آیا فردوسی با نشانِ حکومتی، فردوسی شد؟ آیا حکومت‌ها بودند که جایگاهِ شاهنامه را در تاریخ، تعیین کردند؟ هرگز! فردوسی، زبانِ ایران شد و بر پایه‌ی خواستِ ملّت‌اش به جاودانگی پیوست. کاتبان از کتابتِ شاهنامه به خود می‌بالیدند و حافظه‌ی جمعیِ ایرانیان، پاسبانِ این گنج بود. دولت‌ها با کدام معیارِ فراتاریخی و بصیرتِ فوقِ‌انسانی می‌خواهند از میانِ بزرگانِ هنرِ معاصر که هنوز کارنامه‌ی ایشان به دستِ تاریخ سپرده نشده است، چند تن را برتر از هم‌ترازانِ خود بشمارند و گنجینه‌ی زنده‌ی بشری بنامند؟! پای یونسکو و کنوانسیون‌های بین‌المللی را پیش نکشید که عذرِ بدتر از گناه است. به خطا رفتنِ دنیا، دلیل بر حقّانیّتِ یک خطا نیست. جز مردم و تاریخ، هیچ نهاد و سازماني نمی‌تواند بگوید که چه کسي اثرش گنجینه است و جاودان خواهد بود. کارگزارانِ فرهنگ می‌توانند با پشتیبانی از هنرهای آسیب‌پذیرِ ایرانی که گذشته‌ی پُرفروغي داشته‌اند، نگهبانانِ میراثِ ملّیِ ما باشند، نه این‌که میراث‌گذارانِ آینده را از حالا انتخاب کنند!

حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
7.0K views10:08
باز کردن / نظر دهید
2020-07-25 13:06:27
@nichekavi
در این باره بخوانید:
5.3K views10:06
باز کردن / نظر دهید
2020-07-25 11:15:25
در عشق دلی اسیرِ هجران دارم
می‌خندم و گریه‌های پنهان دارم

تا وصلِ تو این‌چنین که من می‌بینم
در پیش هزار مرگ و یک جان دارم

سروده‌ی حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
4.8K views08:15
باز کردن / نظر دهید
2020-06-24 12:34:43 @nichekavi
کتابی که خطّ خورد

«حافظِ خطّ» لقبی بود که من برای خوشنویسِ بزرگ، استاد غلام‌حسینِ امیرخانی برگزیدم و کتابی با همین عنوان پدید آوردم. خوشنویسیِ رویِ جلد را خودِ استاد عهده‌دار شد. ایشان چند خطّی نیز برای پشتِ جلد از قولِ خود «کتابت» کرد و قاطعانه مُهرِ تأییدِ خویش را بر کتاب نقش زد. از حافظیّتِ امیرخانی در خطّ، مفاهیمِ گوناگونی را در نظر داشتم که برای طرحِ آن‌ها، هم باید به هنرِ استاد می‌پرداختم و هم به منشِ او. بنابراین لازم بود که در ارتباطی تنگاتنگ با همدیگر باشیم. من با همه‌ی عشق و توان‌ام چند ماه از عمرِ خود را بی‌مزد و منّت، یکسره به‌پای این کتابِ پُرزحمت نهادم تا خدمتی به فرهنگ و هنرِ سرزمین‌ام کرده باشم و بس. چون امیرخانی را نه یک شخص، بلکه یک شخصیّتِ نمادینِ فرهنگی می‌دیدم.

سرانجام «حافظِ خطّ، امیرخانی» آماده‌ی انتشار شد و مجوزِ ارشاد را گرفت، که یکباره رفتارهایی از استاد سر زد ناهمساز با بنیادِ کتاب. آنگاه پرده کنار رفت و باورهای من فرو ریخت و یکی از تلخ‌ترین ماجراهای زندگی‌ام رقم خورد! من نمی‌توانستم کتابی را که دیگر خود بدان باور نداشتم، به هر قیمتی چاپ کنم و به دستِ مردم بدهم. همان‌گونه که در سراسرِ زندگی‌ام از «نام و نان» درگذشته بودم، این بار نیز دلخسته امّا سربلند از بازیِ روزگار بیرون آمدم. من به خطا رفتم، امّا بر خطا نماندم. بی‌درنگ قراردادِ خود با ناشر را فسخ کردم و مانعِ انتشارِ کتاب شدم و اکنون فاش می‌گویم: «از کتابی که خود پدید آورده‌ام، برائت می‌جویم.»
تاریخ از کنارِ این رخداد، خاموش نخواهد گذشت.

حامدِ حجّت‌خواه
@nichekavi
7.6K viewsedited  09:34
باز کردن / نظر دهید