. . @Nosrat_Rahmaani «فاحشه» باد میپیچد در شاخهٔ انجیر کهن جغد میخندد از خانهٔ همسایهٔ دور ماه میتابد بر چینهٔ دیوار بلند جوی میگرید در زیر درخت انگور • دیرگاهیست که هر شب لب آن جوی خموش تکیه داده است به جرز کج گاراژ خراب؛ بر سر کوچهٔ متروک، بزک کرده زنی، ز انتظار عبثی گشته ز حسرت بیتاب! • چشمها دوخته بر راه، به امید کسی. ایستادهاست، در آن کوچه، کنار دیوار لیک جز حقحق یک مرغ ز کاجی کهنه همزبانی دگرش نیست در این وادیِ تار. • با خود اندیشه کند، «گر گذرد رهگذری چین به ابرو فکنم، خندهکنم، ناز کنم یا بهپایش افتم، نالهکشان، گریهکنان، تا سر گفتگوی خویش، بر او باز کنم!» • صبح میآید و یک کفتر چاهی چون دود، میپرد از لب گلدستهٔ مسجد بهشتاب عابری میگذرد، کولهبهدوش از سر کوی روسپی رفته به زیر پل مخروبه به خواب! • چشمها دوختهام بر ره و لبهایم قفل منم آن فاحشهٔ زشت که در پهنهٔ زیست غازه بر صورت خود میکشم و خون در دل آه آنکس که به یکلحظه مرا خواهد-نیست! #فاحشه #نصرت_رحمانی از دفتر #کوچ_و_کویر ـــــــــــــــــــــــ @Nosrat_Rahmaani • • 3.6K views17:25