Get Mystery Box with random crypto!

ادامه ... گاهی اوقات عاشق کسی می شوی و یکباره احساس یکپارچگی | اشو

ادامه ...


گاهی اوقات عاشق کسی می شوی و یکباره احساس یکپارچگی و انسجام می کنی. برای نخستین بار احساس می کنی که یکی هستی. چشمانت میدرخشند، در چهره ات بشاشت و تلالوی خاصی جلوہ گر می شود، ذهنت کندی و تیرگی سابق را ندارد. چیزی در وجودت درخشش می گیرد؛ ترانه ایی به زمزمه در می آید. اکنون راه رفتن تو کیفیتی از رقص را به نمایش می گذارد. تو وجودی کاملا متفاوتی.
اما اینها لحظاتی نادرند، چون ما رمز و رازش را می آموزیم. معما این است که این انبساط خاطری که به
تو دست میدهد باید به دلیل وجود چیزی باشد. همه معما این است. نقاشی را می بینی که با نقاشی اش مشغول است، ولی با این وجود از چهره اش خشنودی و رضایت کامل می بارد، شاعری ممکن است فقیر باشد، اما وقت سرودن شعر او ثروتمند تیرن انسان روی زمین است. هیچکس غنی تر از او نیست. سر آن چیست؟ سر آن این است که او در حال لذت بردن و محفوظ شدن از همین لحظه است. وقتی از کاری لذت میبری، با خودت، با کائنات، هماهنگ و همسازی چون مرکز تو، مرکز همه عالم است.
بنابراین اجازه بده، همین درون نگری، همین بینش اندک، رویکرد تو در زندگی باشد: فقط کاری را بکن که از آن لذت می بری، و گرنه دست از آن کار بکش. داری روزنامه میخوانی و اواسط کار ناگهان متوجه می شوی که هیچ لذتی را آن نیست. پس اصلا برای چی روزنامه می خوانی؟ الساعه روزنامه را ببند و بگذار کنار! داری با کسی حرف می زنی و وسط گفتگو احساس می کنی از این مصاحبت لذت نمی بری. مجبور که نیستی ادامه بدهی. در ابتدا کمی نامعقول و عجیب و غریب به نظر می آید. اما من اشکالی در آن نمی بینم. تو می بینی؟ می توانی تمرین کنی؟
در عرض چند روز تماسهای متعددی با آن مرکز حاصل خواهه شد و آنوقت متوجه خواهی شد که چرا بارها و بارها تکرار کرده ام آبی که تشنه لبان به دنبالش می گردی، در کوزه وجود خود توست. در آینده نیست. اصلا با آینده کاری ندارد. پیشاپیش هم اینک - همین جاست؛ پرونده ای است که در جریان است.


اشو
بلوغ
ص 109 و 110

کانال اشو
@Oshocenterr