Get Mystery Box with random crypto!

هنگامی که تولد و مرگ یکی می شوند همین الان درختی کهنسال، درس | اشو

هنگامی که تولد و مرگ یکی می شوند


همین الان درختی کهنسال، درست کنار منزلم، در زیر باران به رقص در آمده و برگ های خشکیده و پژمرده اش با وقار و شکوهی بی حد و حصر ... با زیبایی تمام به روی زمین می افتند. نه تنها آن درخت در باد و باران می رقصد، بلکه برگ های خشکی که از آن جدا می شوند نیز در رقصند؛ جشنی با شکوه برپاست.
به جز انسان، هیچ تنابنده ای از پیری رنج نمی برد؛ در حقیقت، عالم هستی اصلا پیری نمی شناسد. رسیدگی و پختگی می شناسد؛ از بلوغ و کمال می داند. میداند که زمانی وقت رقص و پایکوبی - و تا حد امکان با تمام وجود زیستن - است و زمانی وقت استراحت.
آن برگهای پیر و خشکیده درخت بادام کنار خانه من در حال مردن نیستند، فقط دارند می روند که استراحت کنند و با همان خاکی که از آن سربرآوردند، ادغام و ممزوج گردند. هیچ غم و اندوه و گریه و زاری بی در کار نیست، بلکه آرامشی عظیم در سقوط به درون بستر ابدیت است و بس. شاید آن برگها روزی بازگردند: به شکلی دیگر، بر درختی دیگر. و آن روز دوباره را با هم به رقص در خواهند آمد، دوباره آواز سر خواهند داد؛ آنها لحظه را جشن خواهند گرفت.
هستی فقط یک تغییر چرخشی از تولد تا مرگ، از مرگ تا تولد و سیر ابدی آن را می شناسد. هر تولدی مستلزم مرگ است و هر مرگی مستلزم تولد. پیش از هر تولدی مرگ است و بعد از مرگی تولدی. از این روی، هستی هراسی به دل ندارد. هیچ کجا ترسی نیست، به جز در ذهن انسان.
ظاهرا انسان تنها گونه بیمار در کل کائنات است. این بیماری کجاست؟ در واقع باید چیزی جز این می بود ... انسان می بایست پیش از اینها محظوظ باشد، عشق بورزد، و هر لحظه را بیشتر زندگی کند. چه این لحظه به دوران کودکی تعلق داشته باشد، چه جوانی و چه پیری، چه به تولد داشته باشد چه به مرگ، هیچ اهمیتی ندارد - تو از همه این وقایع کوچک فراتری.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 111

کانال اشو
@Oshocenterr