Get Mystery Box with random crypto!

مدرسه زندگی

لوگوی کانال تلگرام ourlifeschool — مدرسه زندگی م
لوگوی کانال تلگرام ourlifeschool — مدرسه زندگی
آدرس کانال: @ourlifeschool
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 90
توضیحات از کانال

در تلاشیم تا زندگی روزمره را به مدرسه زندگی تبدیل کنیم و اموختن را به عادت روزمره. آموختن در دویدن ها، خندیدن ها و لحظه های درنگ در میان همه انچه جاری است. اموختن در شک کودکانه به همه چیز؛ شکی که منجر به انکار و بازتالیف روایتمان از زندگی میشود.
@QODDUSSI

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2020-12-08 22:12:44 یک‌پیام خوانده نشده در واتز اپ دارم از باباجون... پیام یک عکس است! تعجب می‌کنم... آخر در واتز اپ باباجون فقط من هستم و من و او هم رابطه ی مشخصی با هم داریم. او تصویری تماس میگیرد و با صهبا و اسرا خوش و بش می‌کند و من برای او فیلم و عکس تازه از نوه‌هایش می فرستم تا وقتی رسید خانه و گوشی اش به وای فای خانه وصل شد صدا بدهد درینگ درینگ و از روی صدا بفهمد چه خبر است و همانطور که لباس‌های کار را دم در حمام می اندازد و لباس راحتی می‌پوشد بلند بگوید ربااااااب نوه‌هایت برایت فیلم فرستاده اند و مامان که پای سینک است صدای او را نشنود و بلندتر از او فریاد بزند چییییی؟
پیام را باز می‌کنم.
حتما اشتباها دستش خورده و عکسی از گالری فرستاده شده...
امیدوارم دستش خورده باشد و عکسی از گالری ارسال شده باشد...
آخر... خبر دارم مریض بدحال دارند...
خبر دارم ده روز است بستریست و خبر دارم دیروز بردنش ای سی یو...
پیام باز می‌شود...
انا لله و انا الیه راجعون...
120 viewsedited  19:12
باز کردن / نظر دهید
2020-10-02 17:03:30
روز دوم #چالش #همنوایی
۲. اندوه
158 viewsedited  14:03
باز کردن / نظر دهید
2020-10-02 17:02:30
روز اول #چالش #همنوایی
۱.ماسکها
142 views14:02
باز کردن / نظر دهید
2020-10-02 17:01:57
این سی واژه ی من
124 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2020-10-02 17:01:38 چند سالی اخیر در ماه اکتبر هنرمندهای سرتاسر جهان هر روز یک نقاشی می‌کشند و اون رو با عنوان چالش اکتبر یا اینکتوبر منتشر می‌کنند. این کار یک مسابقه نیست. یک محک زدن، یک همنوایی جمعی و یا یک کار گروهیِ بین المللی برای ارتقای سطح کار هر هنرمند و عرصه ای برای مطرح شدن هنرمندهای جدید است...
در این چالش یا به نظر من رقابت با خویشتن! هر فرد با لیستی از پیش تعیین شده یا لیستی که خود در روز اول نوشنه جلو می‌رود. یعنی سی حال، سی اسم، سی صورت و تو مجبوری که سی روز بر این سی کلمه متعهد باشی.
...
من هم سی کلمه بر کاغذ نوشتم...
از جامدات و نباتات و احوالات
قصد هم نوایی اگر داشتید بگویید.
با هر روشی میتوان همراه شد.
از نوشتن تا خط خطی و رنگ به کاغذ کوبیدن...
109 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2020-02-06 23:06:56 نقل بعضی از آدم‌ها اینقدر در دهن‌ها می‌گردد که آخرش چیزی از واقعیت به پیکره‌ی افسانه مانندش نمی‌ماند...
"خانوم جون" اما از این دام رَست. انگار چیزی باعث شد که این زن از دنیای بیرون کنده و به زنی زنده در دنیای درونم وصل شود.
مامان تلفنی درد دل می‌کند... می‌گوید وقت زایمان دختر سوم مامانش(که عملا دختر چهارم بوده چون اولی در نوزادی فوت شده) مامانِ مامان بزرگ یک ماه به گرگان آمده اما در آن یک ماه مامان بزرگ نمی‌زاد، مامانِ مامان بزرگ هم بر می‌گردد نیشابور و مامان بزرگ می‌ماند غریب و دست تنها با یک دختر ۳ ساله و مامان یک سال و نیمه ی من و زایمان دختر سوم در خانواده ی شوهر به شدت پسر دوست...
می‌گفت نمی‌دانسته مادرش اینقدر تنهایی کشیده...
مثل انتهای همه ی بحث های زنانه... دم درِ خانه ‌ی خانوم جون می‌مانم...
دخترک سرخ و سفید تبریزی
کمی درشت هیکل
محجوب و با لیاقت اما غریب در نجف اشرف
دختری که تمام جهاز مفصلش را فروخته تا خرج تحصیل همسرش در هُرم حَرَم حضرت را فراهم آورد.
دختری که اولین فرزندش را...
دومی را...
و سومی را...
و بچه های بعدی را...
بخاطر گرما در روزهای اول زایمان از دست می‌دهد...
و حتما دست تنهاست
و حتما خیلی دست تنهاست
تصور می‌کنم گونه های سرخش را در بارداری اولش...
درد کشیدن‌های زایمانش را...
ذوقش از ورود نوزاد به خانه را...
و سپس...
مادر یتیم می‌شود انگار در سوگ فرزندش...
زنی که به اندازه ی یک عمر با خانه‌ی سرسبزش فاصله دارد اکنون اینجا در کویر
و غربت
و مرگ
و حاملگی بعدی...
از کجا تغذیه می‌شده این ابر زن...
از چه می‌نوشیده آن روزها...
اگر علامه به درس و بحث بوده... در خلوتِ همیشگی سالیان دراز خانه به چه زمزمه ای زنده مانده...
باد نجف می‌وزد
و نوزاد بعدی را هم بالا می برد...
و زن را
و همسرش را
چنان می‌سارد که پدر علامه می‌شود و زن... همان غیر اسطوره ی سرسختِ واقعیِ ذهن من...
#مونا_نوروزی
#خانوم‌جون
#علامه_طباطبایی
@OurLifeSchool
183 viewsedited  20:06
باز کردن / نظر دهید
2019-10-27 11:23:20 از نو...
213 views08:23
باز کردن / نظر دهید
2019-10-27 11:22:24
212 views08:22
باز کردن / نظر دهید
2019-10-23 06:46:40 فایل صوتی نشست: «شیوه و مکتب تربیتی اخلاقی مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی و شاگرد سلوکی ایشان مرحوم آیه الله حسنعلی نجابت»
۲۹ مهر ۱۳۹۸

با حضور قاسم کاکایی

#نشست_ششم
#آیت‌الله_قاضی
#آیت‌الله_نجابت
#قاسم_کاکایی
#گفتگوی_سوگواران۹۸

|گفتگوی سوگواران|

@bashgahandishe
58 views03:46
باز کردن / نظر دهید
2019-10-14 05:44:31
در سالی که گذشت بی اغراق زیباترین رنگ‌های آسمان را ازین پنجره دیدم... آبیِ سرد طلوع جا باز می‌کند در نارنجی قرمزِ پس زمینه و کنار میزند تولدی را که با خون آغاز شده...
یک سال درین آسمان زیبا ابر دیدم. رعد دیدم. باران‌های عجیب... عجیب و دلچسب... با بویی بهشتی استشمام کردم... و یک سال گذشت.
در بهترین فصل این شهر را ترک خواهیم کرد. ما که به هوای خلوت آمدیم و به دنبال رازِ سکوت... گرفتیم هرآنچه از صورت به ما می‌توانست بدهد اینجا و در جستجوی چیزی فرای آن به شهری دیگر رهسپاریم...
به شهری که شاید بوی بهار ندهد، شاید آسمانی به گشودگی اینجا نداشته باشد اما درآن رازی هست که برای کشف کردنش بسته ایم تمام نداشته هایمان را و راهی شده ایم.
بهانه زیاد است.
ترس از آن هم بیشتر
میل به دیدن
میل به رفتن
و میل به بوییدن عطری که برخی فقط شنیده اند...
و آن برخی
که هستند هنوز
و راه می روند در کوچه‌هایی بی قواره
و عزت می‌دهند به نام آدمی
می‌کشانتمان
به راهی نا پیدا
به راهی
یک سرش کویر
یک سرش حرم


#مونا_نوروزی
#هجرت_دوم
198 viewsedited  02:44
باز کردن / نظر دهید