Get Mystery Box with random crypto!

ورجاوندبنیاد (بزبان عادی) (بخش سوم : درباره‌ی زن | پاکدینی ـ احمد کسروی

ورجاوندبنیاد

(بزبان عادی)
(بخش سوم : درباره‌ی زندگانی اجتماعی)

تکه‌ی 19
(بهر 2 از 2)

باید به مجرمان گذشت نکرد.

در جرمها بجاست که گمارده‌ای از طرف ملت باشد و مجرمان را تعقیب کرده و کیفر بطلبد. بجاست که در جرمهای بزرگ توجه بیشتر باشد و دادگاههای عالیتری تشکیل شود. بجاست که برای هر مجرم وکیل تعیین شده ، و آزادی گفتار باو داده شود. اینها به ملت و آسایش آن اعتنا کردن و به عدالت ارزش قائل شدن است.
باید به مجرمان گذشت نکرد و آنان را سربار توده نگردانید.
جرم اگر از هوس یا از احساس ناشی شده باید با زندان و اگر با بدی و پستی توأم بوده باید با زدن کیفر داد. آن کسی را که اصلاح نشود باید کشت. آدمی با نیکی ارجمند است.



در این باره حقیقت اینست که جرم که از کسی سر می‌زند دو نوع می‌تواند باشد : یکی آنکه از راه هوس یا احساس باشد. مثلاً به زن غیر دست‌درازی کند ، یا از روی خشم به کسی سیلی زند ، یا در زد و خورد به یکی زخم برساند. دیگری آنکه با پستی و بدذاتی توأم باشد. مثلاً پول از جیب کسی درآورد ، کلاهبرداری کند ، رشوه بگیرد.

باید این دو رشته را از هم جدا گرفت. اگر جرم از احساس یا هوس ناشی شده باید با زندان کیفر داد. زیرا این گونه مجرمان نیازمند آنند که سختی ببینند و درس آموزند تا از آن پس جلو احساسات زیانمند خود را بگیرند. برای چنین کسانی زندان فایده خواهد داشت.

ولی اگر جرم با پستی و بدذاتی توأم بوده مطمئناً زندان برای او کافی نیست و زندان بدی و پستی او را چاره نمی‌کند. این گونه افراد نیاز دارند که کیفرهای سخت ببینند. برای همین باید بآنان با زدن کیفر داده شود. باید با چوب یا شلاق زده شوند. زیرا زدن ، رنج و شرمندگی‌اش بیشتر است. علاوه بر آن ، به گماردن پاسبانان و زندانبانی که ماهها و سالها از او نگهداری کنند نیاز نمی‌باشد.

در مجموع اگر مقصود از کیفر سختی دادن و عبرت آموختن است راه آن بزندان انداختن می‌باشد که باندازه‌ی گناه خود در آنجا بماند (و در آنجا هم باید بیکار و آسوده گذاشته نشود). اگر مقصود مشقت چشاندن و ترساندن چشمش می‌باشد راه آن غیر از زدن و مجروح کردن نیست که باندازه‌ی گناهش چوب یا شلاق به پشتش زده شود. [1]

گاهی کسانی زدن را نپسندیده نارضایتی نشان می‌دهند. باید پرسید : ایرادتان چیست؟ اگر مقصود کیفر دادن و از افزایش جرمها کم کردنست ، زدن کیفری مؤثر است و من نمی‌دانم چرا نباشد؟! گاهی می‌گویند : «با تمدن ناسازگار است» می‌گویم : پس بهتر است تمدن را برای ما شرح دهید. آیا سختگیری با مجرمان و کوشش بآسایش ملت با تمدن ناسازگار است؟!. آیا چنین حرفی را می‌توان قبول کرد؟!.

اگر زدن و مجروح کردن به مجرمی اثر نکرد و بار دیگر مرتکب جرم شد و دیده شد که اصلاح نمی‌پذیرد باید او را اعدام کرد. در اینجا کیفر برای رهایی ملت از بدطینتی و مردم‌آزاری اوست و راه آن جز اعدام نمی‌باشد.

کسانی از این نیز نارضایتی نشان می‌دهند. در تصور خود این سختگیری بیش از اندازه است. اینها کسانی هستند که به ملت و زندگانی آن ارجی را که باید نمی‌گذارند. اینان فراموش می‌کنند که ارج آدمی با خوبی اوست. [2] فراموش می‌کنند که مجرمی که قابل اصلاح نمی‌باشد دارای ارج انسانی نیست و ما همانطور که مار و عقرب و دیگر جانوران موذی و گزنده را می‌کشیم و نابود می‌گردانیم باید این گونه مجرمان را نیز نابود گردانیم.


[1] : چنانکه کسانی با اعدام مخالفند ، همچنان کسانی هم با زدن مخالفند. از این کسان دلیلی جز «هو» مانند آنکه زدن را وحشیگری بخوانند یا آن را مجازاتی مدنی نشمارند شنیده نمی‌شود. نهایت گفته‌اند شلاق خوردن ، یک سرافکندگی برای مجرم می‌باشد ، باید گفت زندان هم جز این نیست. کیست که با روی باز بتواند زندان رفتنش را بازگوید؟! اما اینکه گفته‌اند شلاق خوردن در پیش چشم مردم شکستی روانی برای مجرم و همچنین تماشاگران است ، شاید درست باشد. ولی چه بسا همین شکست روانی بازدارنده‌ی مجرم بوده و بحال جامعه هم سودمند باشد. دوم ، در اینجا تنها از زدن گفته شده ، از علنی بودن سخنی بمیان نیامده. اگر ثابت شد زدن در برابر چشم مردم (به حال مجرم یا مردم) سودی ندارد می‌توان در زندان زد.
[2] : از کسانی که از اینگونه کیفرهای سخت نارضایتی نشان می‌دهند باید پرسید : آیا زندگی یک ملتی و آینده‌ی کشورشان ‌قدر و ارزش دارد؟! آیا در نظر می‌گیرید که برای بدست آوردن امنیت و آسایش یک ملت چه تلاشها بکار رفته و چه جانها فدا شده؟! اگر به اینها فکر شود برای نگهداری یک ملت و پایداری امنیت او ، چنان کیفرهایی سختگیری بیش از اندازه بحساب نخواهد آمد.
.