Get Mystery Box with random crypto!

در آن یادداشتها از بسیاری از این هوچیان نام برده و خیانتهایی ر | پاکدینی ـ احمد کسروی

در آن یادداشتها از بسیاری از این هوچیان نام برده و خیانتهایی را که از هر یکی سر زده ذکر کرده از جمله درباره‌ی یکی از آنان چنین می‌نویسد :

این مرد طماع در داستان جمهوریت (1) بنزد من آمد و پول خواست. من چون ندادم رفت پیش محمدحسن‌میرزا و از او پولی گرفت و با من بمخالفت پرداخت.

در همان یادداشتها یک تلگراف رمزی را که محمدحسن‌میرزا ببرادرش احمدشاه فرستاده و کلیدش بدست افتاده و کشف گردیده نقل می‌کند.

احمدشاه در پاریس بوده محمدحسن‌میرزا باو تلگراف می‌کند : «سی‌هزار تومان که فرستادید و باطرافیان ... دادیم کمست. اینها بطمع پول برای ما کار می‌کنند. زود حواله‌ی دیگری بفرستید».

این یک نمونه‌ای از کارهای آن ناکسانست. نیک بیندیشید که یک مردی در کشور پیدا گردیده و می‌خواهد رئیس‌جمهوری باشد. و یک جنبشی در توده بنام این موضوع پدید آمده. آیا یک ایرانی چه باید کند؟... نه آنست که اگر آن را بسود توده می‌داند باید یاری کند ، و اگر نمی‌داند باید بجلوگیری پردازد؟!..

ببینید تا چه ‌اندازه بیشرمیست که در چنان پیشامدی کسانی تنها در اندیشه‌ی پول گرفتن باشند و رو باینسو و آنسو آورده آشکاره پول بخواهند.

آیا می‌توان پنداشت که رضاشاه تهمت زده؟!.. آیا می‌توان گفت که دروغ باو بسته؟!. من از رضاشاه هواداری نمی‌کنم. ولی بآن جایگاه باور نکردنیست که بیک هوچی پست تهمت بندد. رضاشاه را اگرهم بد بدانیم چنین گمانی باو نخواهیم برد.

از این گذشته ما خود آن کسان را می‌شناسیم. ما خود می‌دانیم که کارشان این بوده و برای پول گرفتن بوسیله‌های بسیار زشتتر از این دست می‌زده‌اند.

همان کسی را که رضاشاه مینویسد ، او خود گفتاری در یکی از روزنامه‌های آن زمان نوشته و بمناسبتی چنین می‌گوید :

«بعضی بمن می‌گویند از سیاست برکنار باش. ولی من این را صلاح نمی‌دانم. زیرا ادیب‌الممالک چون از سیاست دست برداشت از گرسنگی مرد».

همین دو جمله کافیست که او را بشناسید. نخست ببینید سیاست چه چیز را می‌گوید. ادیب‌الممالک یک شاعری بود این را ستایش می‌کرد و پول می‌گرفت و آن را هجو می‌کرد و پول می‌گرفت. این رفتار زشت یا هوچیگری او را دخالت در سیاست می‌شمارد. دوم دخالت در سیاست را یک کسبی می‌داند و آشکاره می‌گوید : اگر دست بردارم گرسنه خواهم ماند.


پابرگی :
1ـ پیش از برافتادن خاندان قاجار و آغاز پادشاهی پهلوی ، سردارسپه خواهان برپایی جمهوری شد لیکن ملایان با آن ناهمداستانی نشان دادند و هیاهو برانگیختند. سرانجام آن دسته از نمایندگان مجلس (و همچنین ملایان بزرگ قم) که مخالف جمهوری بودند از یکسو و سردارسپه از سوی دیگر به توافقی بدینسان رسیدند : سردارسپه دست از جمهوری‌خواهی بکشد و آنان هم از پادشاهی قاجاریان هواداری نکنند.


.