2022-05-22 04:12:33
*مجموعه خاطرات بچههای مسجد امام علی علیه السلام خرمشهر*
http://pasokhgooyan.blogfa.com/category/6
*خاطره نادرزمانی و جواد خنافره به مناسبت درگذشت بسیار غمانگیز حاج عبدالله سامری، نماینده مردم خرمشهر در مجلس شورای اسلامی:*
نادرزمانی: سال ۶۹ یا ۷۰ قرار بود سپاه خرمشهر به مناسبت سوم خرداد و سالروز عملیات بیت المقدس و پیروزی آزادسازی خرمشهر، و یا به مناسبت هفته دفاع مقدس. (درست یادم نیست کدام یک از این دو مناسبت بود)، یک رزمایش در شهر برگزار کند. آن زمان حوزه بسیج شهری در کنار درب پشتی منزل حضرت آیت الله مرحوم سید ابوالحسن نوری، امام جمعه معزز خرمشهر قرار داشت و آقای امید صالحی فرماندهی حوزه شهری، و سردار حاج یونس شریفی فرماندهی سپاه خرمشهر را بعهده داشتند و چون پشت منزل امام جمعه و جلوی حوزه شهری محوطه باز و وسیعی وجود داشت و میشد تمام نیروهای عمل کننده و تجهیزات و خودرو ها را در آن محیط جا داد، آن محل را برای تجمع نیروها در نظر گرفتند.
طی جلسه ای که تقریبا یک هفته قبل از شروع رزمایش در سپاه خرمشهر با فرماندهی گرفته شد مقرر گردید ۵ ثوب لباس کامل رسمی سپاه پاسداران، و موتورسیکلت تریل به مرحوم علی تابنده، داوود و عزیز دهبزرگی، مرحوم حاج عبدالله سامری و بنده که عضو شورای فرماندهی، و ارکان برگزار کننده آن رزمایش بودیم، تحویل دهند.
چون بعد از جنگ هنوز خیلی از مردم به خرمشهر بازنگشته بودند و خودرو و تاکسی کم بود و بیشتر مردم پیاده در سطح شهر تردد میکردند، حاج عبدالله سامری از همان روز اول تحویل لباس و موتورسیکلت، شروع به جابجایی افرادی که در مسیر خود میدید کرد و آنها را به مقاصد یا مسیرهای نزدیک به مقصد شان میرساند.
به آقای سامری گفتم: «عبد(عبد، مخفف عبدالله است)، چرا با لباس رسمی و موتور سپاه اینقدر در سطح شهر تردد میکنی؟». گفت: «حالا که یک فرصت کوتاهی دست داده و میشود خدمتی کوچک کرد میخواهم مردم را به مقصد شان برسانم». (البته خودروهای ادارات و ستاد بازسازی و ارتش و سپاه و تیپ امام حسن لشکر نجف اشرف اصفهان هم که هنوز در مرز و خرمشهر مستقر بودند این کار را میکردند و مردم را به مقاصد شان میرساندند.)
نادرزمانی: اوایل دهه هفتاد، یروز مرحوم شیرزاد پیرمرادی که فرمانده حوزه بسیج شهری بود از بنده خواست چند نفر از بسیجیان فعال و مورد اعتماد را برای استخدام اداره اطلاعات خرمشهر، بصورت محرمانه که حتی خود افراد ندانند برای چه کاری و به کدام اداره معرفی و مصاحبه میدهند، معرفی نمایم.
بنده چند نفر از بسیجیان پایگاه مسجد امام علی ابن ابیطالب علیه السلام، که نام حاج عبدالله سامری هم در بین آنها بود، را معرفی کردم.
وقتی شنیدم تعدادی از نیروها، و حاج عبدالله سامری، در مصاحبه قبول و پذیرفته شده اند خیلی خوشحال شدم چون هم از بچه های فعال و مخلص و خیلی خوب پایگاه مان بودند، و هم علاقه زیاد و استعداد خوبی برای فعالیتهای اطلاعاتی داشتند.
اوایل دهه هفتاد، اوضاع امنیتی خرمشهر خیلی خوب نبود. هم بقایای مواد منفجره و مین های زمان جنگ در خرمشهر وجود داشت، هم سازمان منافقین در مرزهای آبی و خاکی عراق_ایران مستقر بود و باعث ناامنی در شهر میشدند، و هم اشرار و سارقانی که از شهرستانها و استانهای دیگر به خرمشهر آمده بودند عامل نگرانی و ناامنی شهر شده بودند.
لذا سپاه خرمشهر و کمیته انقلاب اسلامی و بچه های بسیجی و رزمندگان بصورت شبانه روزی از شهر و روستاها و مرزهای آبی و خاکی ایران و شهر خرمشهر محافظت میکردند.
یادمه در همان سالهای اول دهه هفتاد، هفتاد و چند نفر از مردم خرمشهر بر اثر مواد منفجره و مین، کشته و قطع عضو و مجروح شدند.
وقتی بچه های پایگاه را به گشتهای شبانه درونشهری و مرزی میبردیم خیلی نگران بودیم که خدای ناکرده روی مین یا بر اثر مواد منفجره اتفاقی برای نیروها بیفتد!
یروز اطلاع پیدا کردیم که حاج عبدالله سامری در حین گشت بازرسی و اطلاعاتی در منطقه مرزی شلمچه بر روی مین رفته و یک پایش از مچ قطع شده است!
بلافاصله با حاج فرید منادی و تعدادی از بچه های دیگر پایگاه به بیمارستان و ملاقاتش رفتیم.
وقتی حاج عبد را با آن حالت و پای قطع شده دیدم خیلی حالم گرفته شد اما بخاطر رعایت حال و روحیه ایشان و نیروها، بهش گفتم: «عبد!، ناراحت نباش، تو الان یک پایت را در بهشت گذاشتی»(منظورم این بود که دیگر به راحتی میتوانی وارد بهشت شوی و یک قدم دیگر باقی نمانده. انشاءالله روحشان شاد و بهشتی شده باشند.)
جواد خنافره: دهه هفتاد یروز نزدیک مغرب مثل همیشه به مسجد امام علی علیه السلام آمدم. آقای نادرزمانی به دیوار مسجد تکیه داده و منتظر بود، همینکه چشمش به من افتاد گفت: «رفیق عرب زبانت کجاست؟!»
144 views@Pasokhgoyan1, 01:12