■ ماجرای #بودا و #راهبان هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت، | فلسفه و ادبیات
■ ماجرای #بودا و #راهبان
هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را که از وى روى برتافته بودند، بیابد.
او مىاندیشید که این پنج تن مانند وى در جستجوى حقیقتند و تعلیم دادن ایشان از سایر مردم آسانتر است.
چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را دید که در میان بیشهاى نزدیک شهر نشستهاند و با هم سخن مىگویند.
هنگامى که چشم آنان به بودا افتاد، به یکدیگر گفتند: «این سیذارتا که مىآید؛ همان که دست از رهبانیت کشید؛ خوب است به او کارى نداشته باشیم»
اما چون بودا به آنان نزدیک شد به وى سلام کردند و از او خواستند در کنارشان بنشیند. آنگاه از وى پرسیدند: «سرانجام، حقیقتى را که مىجستى، یافتى؟»
بودا گفت: «آرى، آن را یافتم.»
راهبان گفتند: «پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستى چیست؟»
بودا پرسید: «آیا شما به کارما یعنى قانون کردار ایمان دارید؟»
گفتند: «آرى»
#بودا گفت: «پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است. از نیکو نیکو پدید مىآید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است.»
گفتند: «این که تازگى ندارد»
گفت: «اگر چنین است قربانى، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست»
راهبان پرسیدند: «چگونه؟»
#بودا پاسخ داد: «زیرا آب همیشه سراشیبى مىرود، آتش همیشه داغ است و یخ همواره سرد. اگر براى همه خدایان هندوستان هم دعا کنیم، آب هرگز سربالا نمىرود و آتش سرد و یخ گرم نمىشود. زیرا در زندگى قانونهایى یافت مىشود که همه چیز بر آنها استوار است. از این رو، کارى که انجام گرفت، قابل ابطال نیست و دعا و قربانى براى خدایان نیز سودى ندارد.»
آنان با این سخن موافقت کردند و بودا افزود: «اگر این سخن درست است، کتاب وداها که به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مىآموزد، درست نیست و برخلاف گفته پیشوایان دینى، من اعلام مىکنم که وداها مقدس نیستند.»
راهبان از این جرات بسیار شگفت زده شدند و از بودا پرسیدند: «تو مىگویى برهما هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است؟»
پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چیزى را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد.»
آنان پرسیدند: « پس جهان ساخته کیست؟»
بودا پاسخ داد: «به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى ندارد. دو چیز است که بایستى از آن پرهیز کرد: یکى زندگانى پر از لذت که زاییده خودخواهى و فرومایگى است و دیگر زندگى پر از رنج و خود آزارى که آن نیز سودى ندارد و هیچ یک از این دو به نیکبختى منجر نمىشود.»
سرانجام راهبان از بودا پرسیدند: «پس راه درست کدام است؟»
پاسخ داد: «راه میانه، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مىآید. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگى را مىآموزد: پرهیز از آزار جانداران، پرهیز از دزدى، پرهیز از بى عفتى، پرهیز از دروغ، پرهیز از مستى، پرهیز از بدگویى، پرهیز از خودخواهى، پرهیز از نادانى و پرهیز از دشمنى...