Get Mystery Box with random crypto!

‍ من ازهمان وقت دیگر خوب نخوابیدم. طعم بد این حادثه در دهانم ب | فلسفه و ادبیات

‍ من ازهمان وقت دیگر خوب نخوابیدم. طعم بد این حادثه در دهانم باقی ماند و من از اصرار,یعنی از اندیشیدن دست بر نداشتم.
آنگاه پی بردم که,دست کم,من در سراسر این سالهای دراز,طاعون زده بوده ام و باوجود این با همه صمیمیتم گمان کرده ام که بر ضد طاعون می جنگم.دانستم که بطور غیر مستقیم مرگ هزاران انسان را تایید کرده ام و باتصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ ها را به دنبال دارند,حتی سبب این مرگ ها شده ام. دیگران از این وضع ناراحت به نظر نمی آمدند و یالااقل هرگز به اختیار خود درباره آن حرف نمی زدند.من گلویم فشرده میشد.من با آنها بودم و بااین همه تنها بودم.وقتی که نگرانی هایم را تشریح میکردم,آنها به من میی گفتند که باید به آنچه در خطر است اندیشید و اغلب دلایل مؤثری ارایه می دادند تا آنچه را که نمی توانستم ببلعم به خورد من بدهند.اما من جواب می دادم که طاعون زدگان بزرگ,آنها که ردای سرخ می پوشند...آنها هم در این مورد دلایل عالیی دارند و اگر من دلایل جبری و ضروریاتی را که طاعون زدگان کوچک با استدعا و التماس مطرح می کنند بپذیرم نمی توانم دلایل طاعونیان بزرگ را ردکنم. به من جواب می دادند که بهترین راه حق دادن به سرخ ردایان این است که اجازه محکوم ساختن را منحصرا در اختیار آنها بگذاریم.اما من با خود می گفتم که اگر انسان یکبار تسلیم شود دیگر دلیلی ندارد که متوقف شود.تاریخ دلیل کافی به دست من داده است,این روزگار مال کسی است که بیشتر بکشد.همه آنها دستخوش حرص آدمکشی هستند و نمی توانند طور دیگری رفتار کنند...

در هر حال مسئله ای که من با آن روبرو بودم استدلال نبود. جغد حنائی بود، این ماجرای زشتی که در آن دهانهای کثیف طاعونی، به مردی در زنجير ، اعلام می کردند که خواهد مرد و همه مسائل را فراهم می کردند تا او شب های دراز احتضار با چشم باز منتظر قتل خود باشد و سپس کشته شود. مسئله من مسئله "حفره در سینه" بود. و با خود می گفتم که فعلا دست کم به سهم خودم، هرگز حتی یکبار، می شنوید، حتی یکبار به این قصابی تنفر اور حق نخواهم داد. بلی، من این کوری عناد آمیز را انتخاب کردم به انتظار این که روزی روشن تر ببینم.
از آن پس دیگر تغییر نکرده ام. مدت درازی است که من شرم دارم، شرم از این که چه دورادور و چه با حسن نیت، من به سهم خودم قاتل بوده ام. به مرور زمان فقط پی بردم که حتی آنان که بهتر از دیگرانند امروزه نمی توانند از کشتن و یا تصویب کشتن خودداری کنند زیرا جزو منطق زندگی آنهاست و ما نمی توانیم در این دنیا حرکتی بکنیم که خطر کشتن نداشته باشد. آری من به شرمندگی ادامه دادم. پی بردم که همه مان غرق طاعونیم و آرامشم را از دست دادم. امروزه به دنبال آن آرامش می گردم. می کوشم که همه چیز را درک کنم و دشمن خونی کسی نباشم. فقط می دانم که برای طاعونی نبودن، باید آنچه را که می بایست، انجام داد، و تنها همین است که می تواند امید آرامش و در صورت فقدان آن مرگی آرام ببخشد. همین است که می تواند انسانها را تسکین دهد و اگر هم نتواند نجات بخشد، لااقل کمترین رنج ممکن را به آنها بدهد و حتی گاهی شفابخش باشد. و به همین سبب من تصمیم گرفتم همه چیز را طرد کنم. همه آن چیزهایی را که از نزدیک و با دور، به دلائل خوب یا بد ، آدم می کشد و با تصویب می کند که آدم بکشند.
باز به همین سبب است که این اپیدمی به من هیچ چیز یاد نمی دهد، جز اینکه باید آن را دوش به دوش شما شکست داد. من به علم یقین می دانم آری، ریو، می بینید که من درباره زندگی همه چیز را میدانم که هر کسی طاعون را در درون خود دارد؛ زیرا هیچکس، نه، هیچکس در دنیا در برابر آن مصونیت ندارد. و انسان باید پیوسته مواظب خود باشد تا مبادا در یک لحظه حواس پرتی با تنفس به صورت دیگری، طاعون را به او منتقل کنند. آنچه طبیعی است، میکرب است. و باقی، سلامت. کمال و پاکی نتیجه اراده است، و اراده ای که هرگز نباید متوقف شود. مرد شریف، یعنی آن که تقریبا هیچکس را آلوده نمی کند، کسی است که حواس پرتی او به کمترین حد ممکن است. و انسان برای این که هرگز حواسش پرت نباشد به اراده و توجه کامل احتیاج دارد. آری، ریو، طاعونی بودن بسیار خسته کننده است، اما باز هم خسته کننده تر است که انسان نخواهد طاعونی باشد. برای همین است که همه مردم خسته به نظر می رسند، زیرا امروزه همه مردم تا اندازهای طاعونی هستند. و باز به همین سبب، چند نفری که می خواهند از طاعونی بودن رها شوند، با خستگی بی پایان آشنا هستند که هیچ چیزی بجز مرگ, آنها را از آن نجات نخواهد داد.

#آلبر_کامو
#طاعون
#رضا‌_سید‌_حسینی
صفحه 241

l عضو شوید l
@Philosophers2