ماجرای پیروزی سهلالوصول طالبان بر ارتش بظاهر قدرتمند افغانستان را بیجهت با تئوریهای توطئه و هجویات دائی جان ناپلئونی فلسفهبافی نکنید! صورت ماجرا به اندازه کافی واضح و برخوردار از کفایت ادله است.
افغانستان با خروج آمریکا آماده پاشیدن بود:
۱ـ نظمی که زیر سایه و اقتدار آمریکا تاسیس و تنفس دارد قوای نظامی چنان حکومتی ماهیتاً فاقد اعتماد بنفس و خویش اتکائی است و در فردای نبود «کدخدا» مانند برف آب خواهد شد.
۲ـ بدنه ارتش افغانستان هویتاً با هویت جامعه افغانستان برخوردار از همگنی است و بر این منوال و در سایه رویکردها و سیاستهای اباحهسالار دولت آمریکوفیل کابل چنان ارتشی فاقد عنصر انگیزه جهت جنگ با طالبان بود.
۳ـ طالبان به اعتبار پنج سال حکومتاش از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ و به اقتفای رویکرد خشن و نامنعطفاش در جنگ و مُلکداری در حافظه تاریخی افغانستان مستظهر به خوف و مهابت و رزمآوری است و دشمناش را در زمین جنگ قبل از عده و عُده نظامی مقهور مهابت و خوفناکی خود میکند.
گذشته از آنکه ایرانیان نیز چنین تجربهای را در حافظه تاریخی خود دارند و مانند امروز افغانستان، دیدند ارتشی که رضاشاه چقدر به تاسیس و تجهیز آن نازید در شهریور ۲۰ چگونه با «کمترین جنگیدن» پاشید و مقهور قوای اشغالگر شد!
ارتشی که مستظهر به هویت بومی و انگیزه ملی نباشد هر از اندازه هم که با بهترین تسلیحات مدرن تجهیزش کنید روز واقعه «غائب غائله» است و همانی میشود که وقتی در اوج انقلاب اسلامی «سِر آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان به محمدرضا شاه توصیه میکند مانند مارشال دوگل عمل کند که از نیروهای تحت امر و حامیانش خواست در حمایت از دوگل به شانزلیزه بریزند پادشاه قدرقدرت پهلوی با تاسف پاسخ داد: نیروهای من خیلی پیشتر به شانزلیزه رفتهاند (گریختهاند!) ساختمانی که فونداسیون نداشته باشد با بهترین استراکچرها نیز محکوم به فروپاشی است!
#افغانستان #اشرف_غنی #رضا_شاه
نشانی ما در اینستاگرام https://instagram.com/Popular_Sociology/