اوریا در ایران: خون خواهد شد [ادامه متن] 3. داستان ابراهیم: | Reza Nassaji
اوریا در ایران: خون خواهد شد [ادامه متن]
3. داستان ابراهیم: خدا خون میخواهد در این میان، روایتهای نواندیشانه از متون مقدس هم به موازات روایتهای سنتگرایانه و بنیادگرایانه مطرح شدند. داستان قربانی ابراهیم، تحت تأثیر روایت فلسفی کیرکهگارد از مفهوم «ایمان» در «ترس و لرز»، بهواسطهی فیلم «هامون» مهرجویی برای مدت کوتاهی در ایران برجسته شد و اثر آن هنوز در علاقهمندان به سینما و نواندیشی دینی باقی است. اما شیعهی سنتگرا و بنیادگرا هیچکدام کاری به این روایتها نداشتند؛ همچنان که اگر سری به این داستان میزدند، برای جدل در این موضع بود که فرزند قربانیشدهی ابراهیم، اسماعیل بود (روایت اسلامی) نه اسحاق (روایت یهودی و مسیحی)؛ و حتی رهبر مذهبی انقلاب 57 بابت تدریس متون ابنعربی باید پاسخگوی این بدعت او باشد که در مقام فقیه مسلمان روایت قربانی اسحاق را پذیرفته است. ایرانی شیعهی انقلاب 57 به تأسی از شریعتی آنچنان داستان حسین را بزرگ کرد که جایی برای داستان ابراهیم نماند. کار به جایی رسید که هزاران و بلکه صدهاهزار بسیجی به شوق شهادت و به تأسی از سرور شهیدان به جبههها شتافتند و خانوادههایی بودند که افتخار میکردند نه تنها پدر که چندین نفر از فرزندشان شهید شدهاند. (این استفاده و افتخار شامل تشکیلات مذهبی مجاهدین خلق هم میشد؛ هم در تقابل با رژیم سلطنت پهلوی و هم رژیم جمهوری اسلامی) دستگاه حاکم از اسطورهی حسین و مفهوم شهادت آنچنان برای بسیج سیاسی در خیابان و جبهه بهره برد که گویا زندگی بهخودیخود - نه فقط ذیل حکومت ظلم و طاغوت، که حتی در دوران حکومت شیعه - ننگ است و باید همه شهید شوند تا رستگار شوند. آنچنان که زندهیاد شاهرخ مسکوب در یادداشتی روزانه که بعدها در «روزها در راه» منتشر شد، نوشت: «ایران کشور شهیدان است که در آن هر روز ملتی را شهید میکنند.»
4. داستان اوریا: پادشاه خون میخواهد اما واقعیت این بود که حکومت از اسطورهی حسین و داستان عاشورا برای لعاب دادن به مقصودی بهره میبرد (و میبرد) که به داستان دیگری از پیامبران یهود نزدیکتر است. داستانی که از واقعیت «پادشاهان» یهود، خصوصا داود و سلیمان، دور نیست، اما در ذهن مسلمانان که آنان را نه پادشاه که پیامبر میخوانند، اسرائیلیات و وهن عصمت انبیا است؛ هرچند هنوز آن داستانها را از متون خود نزدودهاند، آنچنان که در جلد اول «حیوهالقلوب» علامه مجلسی حضور پررنگ دارد (هرچند در مباحثات منتسب به علی ابن موسی الرضا مردود شده است). این داستان «داود و اوریا» است؛ داستان شیفتگی داود به همسر اوریا بن حنان، پس از مشاهدهی تصادفی تن عریان او در حال غسل. البته بررسی سندیت این داستان - که با دیگر داستانهای تنانگیهای داود پادشاه با زنان زیبا (و ازجمله همخوابگی با 99 زن) تضادی ندارد و حتی با مضمون عاشقانههای پسرش سلیمان در «غزل غزلها» هم قرابت دارد - برای ما موضوعیتی ندارد؛ همچنانکه بررسی آن با مفاهیم دینی نظیر عصمت. آنچه مهم مینماید، ادامهی داستان است؛ داود اوریا را به خط مقدم جبهه میفرستد تا کشته شود، و بدین ترتیب همسر بیوهی او را تصاحب میکند.
5. داستان انقلاب: خون برای خوردن آنچه در انقلاب 57 و دوران جنگ اتفاق افتاد، میتواند با تمثیلی از این دست بازخوانی شود. روحانی-حاکمان دینی ایران پسا57 (که با هویت دوگانهی پیامبر-پادشاه داود و سلیمان در یهود شباهت دارند، اما بهرهای از حکمت ایشان نبرده و قوم خود را نه حاکم بر انس و جن، که حقیر و فقیر در عالم کردهاند) به نام دفاع از «دین» در برابر دشمن بیدین و دفاع از حاک همچون «ناموس» (که انتساب ماهیت زنانه به کشور در ذهنیت سنتی و مذهبی است) پهلوانان و جوانان خود را به خط مقدس جبهه فرستادند تا کشته شوند و حاکم-روحانی بتواند به حکومت خود ادامه دهد و مال و «ناموس» کشتگان و زندگان را غصب کند. اسطورهی حسین که زمانی آنچنان انبساط یافت که حتی جریانات چپ ایران را نیز تحت تأثیر قرار داد (به یاد بیاورید دفاعیات پخششده از تلویزیون خسرو گلسرخی، شاعر مارکسیست، در دادگاه نظامی را با ارجاع به شهادت حسین ابن علی) اینچنین قلب محتوا شد و تحلیل رفت. مانند گلدان زیبایی که در آن گیاهی با رشد سریع بکارند و ناگهان خاک آن چنان فرسوده و ضعیف شود که هیچچیز در آن زنده نماند، نه فقط ایدئولوژی دینی شیعه قلب محتوا و به ملت جبراً قالب شد، که ایران با تمام توانهای طبیعی، اجتماعی و فرهنگیاش در این چهلوچهار سال حاکمیت «ماشین مرگ» با فرمول «شهادت» آنچنان مغلوب و غارت شد که چیزی از آن نماند. اگر در سالهای اخیر، مفهوم وطنپرستی و دفاع از ایرانشهر در کنار دفاع از دین و انقلاب بازتولید میشود، تداوم داستان اوریاست. ایران نه ناموس ما که حرمسرای روحانیون حاکم است؛ و ما همه کشتگان شهوت حاکمانیم که خود را متولیان گشودگی باب شهادت مینمایانند. @RezaNassaji