Get Mystery Box with random crypto!

می‌گویند تو پسرم را کشته‌ای، نامت نمی‌دانم و نام پسرم را گفتن | Reza Nassaji

می‌گویند تو پسرم را کشته‌ای،
نامت نمی‌دانم و نام پسرم را گفتن نمی‌گذارید.
کسی نمی‌گوید تو کیستی، زیرا شما بسیارید و هیچ‌اید.
کسی که او هم هیچ نیست، شما را چون باد بیابان بود زیر بال ملخان سبز در مزارع سبز که شتابان می‌میرانید و شتابان می‌میرید.
ملخ مرگ بسیار است و ملخ را مرگی است ناچیز؛
دلخوش به مرض مرگ‌آوری چنان در معرض مرگی چنین.

دستم به تو نمی‌رسد، زیرا پسرم دستانم بود و تو پسرم را کشته‌ای؛
کشته‌ای و کشته‌ای و کشته‌ای، او را، مرا و خود را...
اگر رنج نمی‌کشی و خجلت نیز، من می‌کشم بار رنج را و چندینِ دیگر که لیکن خجالت از آن جمله نیست
زیرا از زمره‌ی آنانم که دِینی به دنیا ندارند، اما گرانی این ننگ بر گردن گیتی چنان مانَد که به ایشان گوری از برای گریستن مدیون است.

نشانت را نیز نمی‌دانم که در کدام پستوی این جهان پست مشغول پوزخنده به جوان‌مردگان ما و زیست‌خنده‌ به وجدان مرده‌ات هستی؛
ولی اینکه نشان پسرم را هم‌ نمی‌دانم، زیرا از من پنهان داشته‌اید، شهادتی نیست بر شباهتی میانمان.

شغال اگر غزال می‌درد، هم‌آوایی نامشان، یا ناییدن نعره‌‌ی این و ناله‌ی آن، نشان هم‌معنایی نیست؛
شکار و شکارچی را حروف مشترک هست، حرفی نیست؛
پنجه در پیکر و دندان در تن، خون می‌جهد و سامان سخن نیست.

خوک که خوراک خود را آلوده به تپاله‌اش خوش‌تر دارد، در خوکیت خویش سرخوش است؛
گناه گیاهان محکوم به نشخوار خوکان چیست؟
کفتار را که با استخوان‌های خردشده در چاله می‌خوابد، چه قیاس با کفتری که از چاه قنات می‌خورد، اما چنان می‌پرد که فضله‌اش را هم فضیلت گنبد است.

پسرم کبوتر بود که کشته شد، غزال بود که بال زد، گیاه بود که بی‌گناه مرد، شیر بود که شکار شد.
نامی داشت که حتی بر سنگی نیست و استخوان‌ها داشت که حتی در گوری نگذاشته‌اند.
شهادتی بر آنکه نمرده.

و شقاوت آنکه میراندن را چونان چارچرخی بر چهارگوشه‌ی خاک‌مان می‌راند؛
ارابه‌ی خدایان محتاج خون که زاییده نمی‌شوند جز از زنا با فرزندان خویش و نمی‌زایند جز مرگ.

نمی‌پرستم خداتان را و نمی‌پرسم نامتان را؛
شما را به نام خدایتان می‌خوانم که به رحمتش برای خود امید دارید، در‌حالی‌که به نام رحمت به آنها که هنوز نکشته‌اید، بی‌رحمانه می‌خندید.
می‌پرسم از شما که هنوز مردگان پیشین را ناشمرده، به خاک ناسپرده، با خون مردگان تازه‌تر می‌شویید؛
خونِ تازه چگونه مزه می‌کند به دهان؟
پاسخ بدهید ای شمایان که خدایتان خود پیامبرِ مرگ بود.
https://m.soundcloud.com/omidhatami/fsc2pzqyigqr?in=ghazal-samavati/sets/sczd6cy8uyna